مشفقآرانی، در روزنامه اعتماد نوشت: حدودا بیست و یکی، دو ساله بودم که یک روز صبح پسرعمویم که از قضا همدانشگاه و همرشته بودیم، دو بلیت تئاتر با خودش به دانشگاه آورد، اصلا به خاطر ندارم چرا آن روز به دانشگاه رفته بودیم، تنها آنچه در پس ابرهای غلیظ خاطراتم ورق میخورد، فضای اجتماعی و سیاسی سال هشتاد و چهار است که عموما برای من که بسیار جوان و ناآگاه بودم شدیدا غبارآلود به نظر میرسید، ترس از آینده روزهای جوانیمان در کنار آمال و آرزوهایی که با خود سر کلاسهای دانشکده با کولهباری از استرس یدک میکشیدیم به راستی انتها نداشت.
دولت اصلاحات با تمام آرمانهایش تمام شده و عصر جدید با تمام ملایمات و ناملایماتش در شرف وقوع بود، آن روز عصر ما با اتوبوس شرکت واحد خود را به تئاتر شهر رساندیم برای دیدن تئاتر «مجلس شبیه؛ در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین»، این اولین و آخرین باری بود که استاد بیضایی را از نزدیک دیدم، آن تجربه برای من که چیز زیادی از فضای سینما و تئاتر نمیدانستم بسیار فراتر از یک نمایش رقم خورد، همان شب بیش از پیش مصمم شدم تا بیشتر مطالعه کنم و هنگام خروج از سالن نمایشنامه «مرگِ یزدگرد» را همانجا و در مسیر خروج خریدم و در مسیر خانه تلاش کردم آن را بخوانم گرچه ذهن لاغر آن دوران من از فهم مفاهیم عمیق نقش بسته در آن بسیار علیل به نظر میرسید، اما گویی جهانی حقیقی لکن ناشناخته در جلوی چشمانم پدیدار شده بود که من تا به آن روز آن را نمیشناختم.
نوشتن از بهرام بیضایی با آن ابعاد و گستره تاثیرات عمیقش بر ادبیات، تئاتر و سینمای ایران بر کسی پوشیده نیست و این برای شخصی، چون من اصلا کار آسانی نیست، آخر مگر میتوان در مورد او نوشت و تمام مشقتهای پیرامونیاش را در ادوار مختلف در نظر نگرفت؟ مگر میشود به آسانی تجربه تاثیر آثار او را بر نسلها نادیده گرفت؟ چه کسی دوباره و به زبان امروز «سگکشی» را برای ما روی پرده نقرهای خواهد آورد؟ و چه کسی با چه قلمی چنین تواناییای را دارد تا نسل تازه نفس ایران را با سختیهای مسیر خلق شاهکارهای او آشنا کند؟ گرچه نه تنها به باور حقیر که به باور خیلی از بزرگان آثار او در تمامی حوزههای فعالیت وسیعش تا سالها چراغ راه فرزندان این سرزمین خواهد بود.
در ایام جوانی به خود میبالیدم که او از تبار همشهریان من یعنی آران از توابع کاشان است، روزگار که سپری شد به خود بالیدم که او هموطن من و یک چهره ایرانی است، اما امروز که بهتر نگاه میکنم، ژرفای اندیشه این بزرگمرد پرتلاش و پراستقامت، مرزهای سرزمین مادری را نیز پشت سر گذاشته و دیگر در این چارچوبهای تصنعی جغرافیایی نمیگنجد، چرا که آثار او به زبانهای گوناگون در پهنه گسترده جهان ترجمه و در بسیاری از کشورها روی صحنه رفته است، از تمام اینها اگر بگذریم بهرام بیضایی امسال در پنجمین روز زمستان در حالی قدم به هشتاد و پنج سالگی میگذارد که همچنان در کسوت استادی دانشگاه استنفورد روزگار سپری میکند و جای خالی او در میان خیل دوستدارانش و در زادگاهش بیش از پیش احساس میشود.