نخستین رویارویی گسترده ایرانیان با اروپاییها، در دوران صفوی و بیشتر با شکل نظامی و تجاری آن رخ داد و البته قراردادهای یکطرفهای که بیشتر به سود اروپاییها بود، میان ایران و آنان بسته شد، اما به علت ناآگاهی کلی ایرانیان از بلاد فرنگ و دیپلماسی نوینی که در حال شکلگیری بود این غفلت چندان مورد توجه قرار نگرفت. در دوره افشار و زند نیز روابط خارجی به همسایگان و البته اروپائیانی که حالا همسایه شده بودند محدود میشد، ولی با آغاز دوره قاجار بهویژه در دوران فتحعلیشاه ایران با افزایش مراودات خارجی و رفتوآمد هیئتهای دیپلماتیک روبهرو شد.
ایرانیها در ابتدا همچون دوران صفوی که به سهولت و بدون هیچ سود عمدهای برای دولت ایران امتیاز انحصاری تجارت ابریشم به هلندیها واگذار شده بود، در مذاکرات سهلگیر و سادهاندیش بودند، اما وقتی با فشارهای روزافزون روسیه و بریتانیا مواجه شدند و متوجه شدند که اعطای هر امتیازی یا انعقاد هر قراردادی چه تبعات سنگینی در بر دارد، شروع به سختگیری در روابط خارجی کردند و متوجه شدند که باید نظم و انتظام ویژهای به این حوزه از حکمرانی خود بدهند. به همین خاطر بود که به اذعان دیپلماتهای انگلیسی قرارداد ۱۸۰۰ میلادی میان ایران و انگلیس به سهولت و سادگی بسته شد، اما در جریان قرارداد مجمل و مفصل ایرانیان بسیار تلاش کردند مفاد آن را به نفع خود بنویسند؛ هرچند بریتانیا امتیازات نقد را دریافت کرده بود و وعدههایی برای آینده داده بود که بههیچیک از آنها عمل نکرد.
جیمز موریه عضو هیئت دیپلماتیک انگلیس درباره انعقاد قرارداد مجمل مینویسد: «اغلب شبها تا نزدیک صبح با صدراعظم و رجال درجه اول دربار شاه ایران مشغول مذاکره شرایط معاهده بودیم. بعضی اوقات چنان خسته و وامانده میشدیم که صدراعظم و امینالدوله در یک گوشه اتاق روی زمین افتاده نفیر خوابشان بلند میشد. من و سفیر نیز بدون رعایت هرچیزی در گوشهای دیگر افتاده به خواب میرفتیم.».
اما ماجرای روابط خارجی ایران پیچیدهتر و بغرنجتر شده بود. رقابتهای قرن نوزدهمی موسوم به بازی بزرگ میان روسیه و بریتانیا آغاز شده بود و ایران در کانون این بازی قرار داشت. همین امر منجر به آن شد که فتحعلیشاه برای نخستینبار یکی از دیوانسالاران شایسته را برای انتظام مهام روابط خارجی منصوب کند. سیّدعبدالوهاب نشاطِ اصفهانی ملقب به معتمدالدوله شاعر و خوشنویس معروف دوره قاجار به این منصب گماشته شد و او برای نخستین بار سمتی مشابه وزیر امورخارجه در دولتهای معاصر یافت. پیش از این امور خارجی توسط شخص شاه و یا صدراعظم او اداره میشد و در صورت لزوم کسانی بهعنوان ایلچی و نماینده دولت برای مذاکره با دولتی خارجی تعیین میشدند، اما فرد ثابت و معینی عهدهدار همه امور روابط خارجی نبود.
البته با این انتصاب نیز تحول عمدهای صورت نگرفت چراکه تا سالها وزارت خارجه ایران به یک وزیر و یک نایب و چند منشی حضور محدود میشد و اساساً نام خاصی هم نداشت، گاهی دفترخانه غربا، گاهی دفتر امور خارج یا امور دول خارجی نامیده میشد. این نهاد بهعنوان زیرمجموعه صدارتاعظمی انجام وظیفه میکرد، اما فرد مسئول آن مستقیماً از شاه دستور میگرفت. ایجاد این منصب در پی جنگهای اول ایران و روسیه تزاری و قرارداد ترکمنچای و قرارداد فینکنشتاین با فرانسه و عهدنامه مجمل و مفصل با بریتانیا صورت گرفت که ایران از هیچیک از آنها طرفی نبست و بخش مهمی از ولایات خود را در قفقاز نیز از کف داد.
میرزا عبدالوهاب در هیئت اعزامی ایران به ریاست میرزامحمدخان قزوینی بیگلربیگی به فینکنشتاین برای دیدار با ناپلئون و انعقاد قرارداد فینکنشتاین حضور داشت. ضرورت اصلاح و نظمبخشی به روابط خارجی که در کنار ضعف نظامی یکی از دلایل شکست ایران بود دولت ایران را به ضرورت انتظام امور خارجی قانع کرده بود. معتمدالدوله میرزاعبدالوهاب تنها سه سال از ۱۸۲۰ تا ۱۸۲۳ عهدهدار این مسئولیت بود و چند سال پس از ترک مسئولیت نیز درگذشت. اما جانشین عبدالوهاب جوانی خوشبر و رو بود که ماجراهای حیرتانگیزی را از سر گذراند و بیش از او به ماموریتهای دیپلماتیک رفت.
میرزاابوالحسن شیرازی در شیراز متولد شد. او پسر دوم «میرزا محمدعلیخان اصفهانی» است که در دوران سلطنت «نادرشاه» به منشیگری پادشاه اشتغال داشت و در زمان «کریمخان زند» سمت سر «رشتهداری قشون» را برعهده داشت. او خواهرزاده حاج ابراهیم خان کلانتر اعتمادالدوله بود. خاندان اعتمادالدوله که یهودیان تازهمسلمان بودند در دوران زندیه دارای اعتبار بودند و حاج ابراهیم کلانتر کسی بود که موجب شکست لطفعلیخان زند از آغامحمدخان قاجار شد و دروازههای شیراز را بر روی، ولی نعمت خود نگشود و لطفعلیخان وادار به فرار به سوی کرمان شد.
آغامحمدخان نیز به پاداش این خیانت او را به صدارتاعظمی گماشت و تا پایان سلطنتش او را گرامی داشت، اما چون از ذات خیانت کار او آگاه بود در هنگام مرگ به باباخان برادرزادهاش که با نام فتحعلیشاه تاجگذاری کرد سپرد که در نخستین اقدام حاج ابراهیم خان کلانتر را به قتل برساند و خاندان او را نیز قلع و قمع کند. با قتل اکثر اعضای خاندان اعتمادالدوله میرزاابوالحسن شیرازی برادرزاده ابراهیم خان به حیدرآباد دکن گریخت و در آنجا برای نخستین بار با لرد ولزلی انگلیسی مرتبط شد و مهمتر از آن ظرف چهارسال اقامتش با زبان انگلیسی نیز به قدر کافی آشنا شد.
با بخشودگی بازماندگان خاندان اعتمادالدوله میرزا ابوالحسنخان به ایران بازگشت و پس از مدت کوتاهی به اعتبار زباندانیاش برای سفارت ایران به لندن اعزام شد. در سال ۱۸۰۹ میلادی با ورود سرهارفورد جونز به تهران او از دولت ایران درخواست کرد که برای تحکیم ارکان دوستی ایران و انگلیس نمایندهای را به لندن اعزام کند و شایستهترین گزینه جوان زیبا و زباندان شیرازی بود و اینچنین بود که میرزاابوالحسن شیرازی لقب خان ایلچی به خود گرفت. این در حالی بود که سایر امرا و رجال محترم ایران از پذیرش این مسئولیت امتناع میکردند چراکه حضور در دربار یک پادشاه کافر خارجی ناخوشایند و حتی خوفانگیز به نظر میرسید.
«چون حکایت سفر فرنگستان در گوش اهل ایران غریب مینمود، کسی اقدام در این مسافرت نکرد، تا قرعه این کار را به نام میرزاابوالحسن شیرازی زدند» و شاه او را لقب خانی داد و بدین مأموریت گسیل شد. او در مسیر خود به بریتانیا نامه و هدایای فتحعلیشاه را در استانبول تقدیم سلطان عثمانی کرد. با ورود ابوالحسنخان به لندن به همراه سرگور اوزلی و جیمز موریه منشی او رفتار و زیبایی و جمال و خوشپوشی ابوالحسنخان مورد توجه عموم قرار گرفت و روزنامه تایمز درباره او نوشت: «.. سفیر ایران مردی است متشخص، که رفتار و حرکاتش متین و باوقار است..» لرد رادستاک انگلیسی نیز درباره او نوشته است: «حرکات و رفتار وی حقیقتاً تسخیرکننده و پر از لطف و ملاحت است. شخصیت و سیمای وی تا حدی که بتوان تصور کرد انسان را به خود جلب و مفتون میسازد. در عین حال شیوه و رفتارش جلف نیست، بلکه چنان است که احترام اطرافیان را برمیانگیزد و این نکته را دائماً به کسانی که با وی برخورد میکنند، تلقین میکند که این مرد نماینده شهریاری بزرگ و باحشمت است.»
ورود نماینده پادشاه ایران به لندن بهعنوان یکی از وقایع مهم آن روزگار در مطبوعات انگلیس انعکاس یافت. نشریه گراندلژانگلند درباره او نوشت: «از وقتی که عالیجاه به انگلستان رسید، نهایت کوشش از طرف وزرای دولت پادشاهی انگلستان به عمل آمد تا به فرستاده پادشاه ایران بد نگذرد... آنچه موجب اعجاب همگان شده، این است که نامبرده ظرف چند هفته و یا بهتر بگوییم دوماه به روانی زبان انگلیسی را یاد گرفته و با آن تکلم میکند. ایشان به زبانهای ترکی استانبولی و هندی نیز بهخوبی تکلم میکند.»
البته نویسنده این مطلب نمیدانسته که میرزا انگلیسی را در دوران اقامتش در هند آموخته است. جالب آنکه میزبان میرزا در هندوستان لرد ریچارد ولزلی در دولت اسپنسر پرسیوال، وزیر امور خارجه شده بود و برای موفقیت و جلب توجه میرزاابوالحسنخان در انجام ماموریتش، سنگتمام گذاشت. لرد ولزلی نامهای به صدراعظم ایران نوشت و از خردمندی شاه در انتصاب فردی «چنین شایسته» بهعنوان ایلچی، تشکر کرد. میزبانی مجلل دولت انگستان از میرزا نیز با این رابطه قدیمی بیارتباط نبود.
میرزاابوالحسنخان توجه زنان انگلیسی را نیز برانگیخت. میس الیوت دختر لرد مین تو در نامهای به پدرش نوشته است: «سفیر جدید ایران که به اتفاق مستر موریه وارد انگلستان شده، خیلی زیباست و بینهایت مورد توجه بانوان قرار گرفته است... میان ما تنها یک خانم انگلیسی هست که میتواند با سفیر ایران به زبان خود او فارسی صحبت کند. این خانم دائماً با سفیر به زبان فارسی شوخی میکند و میخندد... شهرت دارد که میس متکاف عاشق ایلچی ایران شده است.» لرد مین تو مدتی حکمران انگلیسی هندوستان بوده است. داستان عشق او به دختر صدراعظم انگلیس باعث حیرت و خنده انگلیسیها شده بود، درحالیکه وی از عشق آن دختر میگریست و غزلهای حافظ میخواند.
در واقع آنچه که بیش از همه در ماموریت سیاسی ایلچی پررنگ شد حضورش در مهمانیها و معاشرتش با زنان بود. او شیفته آزادی زنان انگلیسی و حضورشان در مجالس و مهمانیها کنار مردان و رقص آزادانهشان مقابل مردان اجنبی شده بود و به همین مناسبت نیز کتابی بهعنوان شرح سفرش نوشت و نامش را «حیرتنامه» گذاشت. حیرتنامه سرشار از ستایش ابنیه و ساختمانها و خیابانها و کاخها و مهمانیهای انگلیسی است. مهمانیای که شاهزاده ولز ولیعهد انگلستان برای ابوالحسنخان گرفت بسیار مجلل بود و عمده اشراف و لردهای بریتانیا در آن حضور داشتند.
از سوی دیگر نیز جیمز موریه منشی هیئت انگلیسی همراه نیز کتابی به نام حاجیبابای اصفهانی نوشت که به ظن قوی شرح احوال میرزاابوالحسن ایلچی است. موریه در این کتاب با تمسخر از ناآگاهی حاجیبابا و باورها و عادات زشت ایرانیان یاد کرده است. میرزاحسین خان سپهسالار چهل و اندی سال پس از آن، در نامهای به فرخخان امینالدوله که در پاریس بود، از خفّتی که به سبب صفات ابوالحسنخان در صفحات فرنگستان نسبت به «عموم اهالی ایران حاصل آمده»، یاد کرده و امید بسته است که امینالدوله آن توهّمات را از دل فرنگیان بزداید.
سفارت ابوالحسنخان، تقریباً هیچ فایدهای برای ایران در پی نداشت. فتحعلیشاه چهار مطلب را شفاهی به ابوالحسنخان گفته بود:
«مطلب اول. اینکه هرگاه شما را با روسیه سازش و مصالحه واقع شود ترک دعوا و مداخلت در خاک ایران را نیز جزو فصول عهد خود با روسیه کرده و قراردادی نمایند که میان ما و روسیه نیز صلح واقع شود و روسیه از خاک ایران بیرون رفته ترک ستیزه نمایند، و تفلیس و گنجه و ... ولایات که از ایران در این دعوا متصرف شدهاند رد نمایند.
مطلب دویم. این معنی بر شما معلوم است که برای ما، در دعوای روس، سپاه شما ضرور است نه تنخواه، و اگر سپاه متعذر باشد و تنخواه بدهند باید بقدر کفایت بیست هزار نفر باشد و لااقل باید دویست هزارتومان به اسم مواجب قشون مذکور قرارداد نمایند.
مطلب سیم. در خصوص معلم و توپچی و اهل حرفه و اسباب قشون به هر طریق روانه نمایند.
مطلب چهارم. فرستادن ایلچی بزرگ برای توقف در دولت ایران. قراردادی شود که کارکنان هندوستان سخن ایلچی را مقرون صلاح دولتین بدانند که به هر طریق صلاح دولتین باشد تواند کرد که هر روز ضرور به اظهار این دولت نباشد؛ و به علت مسافت راه در هر امری مختار باشد.»
وزیر خارجه وقت انگلیس، ولزلی خواسته اول شاه ایران را رد کرد و در مورد خواسته دوم و سوم وعده کمک داد و تنها کار عملی واقعی که صورت گرفت با اعزام سفیر مختار بریتانیا به ایران موافقت کرد. در واقع پاسخ ولزلی به خواستههای میرزاابوالحسن خان که خواستههای شاه ایران بود چنان مبهم و در لفاظی بود که جز وعدههای عاری از واقعیت نصیب ایران نشد.
عبدالله شهبازی مورخ و نویسنده کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران» مدعی است: «ظاهراً میرزاابوالحسن خان ایلچی شیرازی، اولین ایرانیای است که در انگلستان به فراماسونری پیوست. به نوشته رابرت فرک گولد، نویسنده تاریخ رسمی فراماسونری، میرزاابوالحسنخان در ۱۵ ژوئن ۱۸۱۰ در لندن به لژی که ریاست آن را لرد موئیرا به دست داشت، بار یافت و ماسون شد. در سالهای ۱۸۱۳- ۱۸۲۳م لرد موئیرا (که در ۱۸۱۶ مارکیز هستینگز لقب گرفت)، فرمانفرمای کل مستملکات بریتانیا در هندوستان بود. مهماندار میرزاابوالحسن خان شیرازی در لندن، سِر گور اوزلی بود. اوزلی ابوالحسنخان را به ضیافتهای باشکوه سران یهودی بریتانیا، روچیلدها و گلداسمیدها برد و عضویت او را در جرگه ماسونها ترتیب داد. اوزلی در سال ۱۸۱۰، قبل از عزیمت به ایران، از سوی لرد موئیرا، بهعنوان «استاد اعظم منطقهای» فراماسونری ایران منصوب شد. سِر گور اوزلی در انگلستان ماسونی بلندپایه بود و طبعاً در ایران نیز، تکاپوهای ماسونی را ادامه داد.
او بهعنوان ایلچی بریتانیا، به همراه میرزاابوالحسنخان به ایران آمد و در سالهای پسین و همدستی با میرزاابوالحسنخان، نقش بزرگی علیه منافع ملی ایران ایفا کرد؛ بهویژه در انعقاد پیمانهای میان ایران و روسیه. باید اهمیت پیوندهایی را که کسانی، چون میرزاابوالحسنخان شیرازی، در آغاز سده نوزدهم میلادی از آن برخوردار بودند، بهتر درک کنیم. میرزاابوالحسن خان شیرازی در سالهای ۱۸۰۱- ۱۸۰۵م در هند و در سالهای ۱۸۰۹- ۱۸۱۰م در انگلستان، با خاندانهایی حشرونشر داشت، چون ولزلی، روچیلد و گلداسمید، که تا به امروز در قله قدرت و ثروت جای دارند و از طریق مجتمعهای عظیم فراملیتی، نقش بزرگی در سرنوشت جهان ایفا میکنند، گمان نمیکنم این پیوندهای دیرین و ژرف، آسان به دست بیاید و آسان بگسلد.»
اسماعیل رائین نیز در کتاب خود با نام «میرزاابوالحسن خان ایلچی» بر عضویت میرزا در لژ فراماسونری صحه میگذارد، اما در عین حال اظهار میدارد که شواهدی از فعالیت میرزاابوالحسن ایلچی در ایران برای عضویت دیگران در لژ و یا راهاندازی لژ در تهران وجود ندارد.
البته دیدگاه شهبازی پربیراه نیست چراکه نمایندگان اعزامی ایران به دربار ناپلئون نیز به لژهای فراماسونری فرانسه پیوستند، اما اگر آنان نمیدانستند چه میکنند و این پیوستشان مقطعی و از سر تفنن بود، میرزاابوالحسنخان پیوندی عمیق با سیاستهای بریتانیا و دیپلماتهای برجسته انگلیسی مرتبط با ایران برقرار کرد و به توصیه آنان نیز مقرری هنگفتی از سوی کمپانی هند شرقی برای میرزا در نظر گرفته شد؛ مقرریای که نهتنها در ایران مورد انتقاد و بازخواست قرار نگرفت بلکه از سوی شاه بهعنوان نتیجه موفقیت و درایت میرزاابوالحسنخان در انجام ماموریتش تلقی شد که توانسته توجه انگلیسیها را اینچنین به خود جلب کند و او را مایه سربلندی سلطنت ایران خواند. جایگاه میرزاابوالحسنخان که پیش از این ماموریت رجلی پائینرده و کماهمیت دانسته میشد در دربار ایران ارتقا یافت و البته سرگور اوزلی در این میان نقش جدی داشت.
به همین مناسبت در سال ۱۸۱۳ میرزاابوالحسنخان در کنار عباسمیرزا به منظور انعقاد قرارداد صلح میان ایران و روسیه مامور شد و پس از آن نیز بهعنوان نماینده دولت ایران عازم مسکو شد. در جریان تحمیل قرارداد گلستان نیز سرگور اوزلی سفیر بریتانیا نقش جدی داشت و مایل بود زودتر ایران را وادار به تسلیم در مقابل روسیه کند چراکه همراه روسیه علیه ناپلئون متحد شده بود و ایرانیان به کل از تحولات اروپا بیاطلاع بودند.
ماموریت میرزاابوالحسنخان به روسیه نیز توسط منشی او محمدهادی علویشیرازی در کتابی به نام «دلیلالسفرا» آمده است. این سفر که سهونیم سال طول کشید نیز دستاوردی نداشت و چنانکه صاحب فارسنامه ناصری نوشته است، عاقبت به ناامیدی بدل شد. الکساندر اول تزار روسیه، هرگاه از جانب ناپلئون تهدیدی احساس میکرد، ایلچی ایران را نوید میداد و هرگاه از جانب او خیالش آسوده میشد، با وی به درشتی رفتار میکرد.
خود ابوالحسن خان نیز معتقد بود که «دوستی و رعایت دولت انگلیس به دولت علیه ایران به علت ناپلیان است که هر وقت به جهت او اغتشاش واقع میشود، آنها در دادن وجه به ایران اغماض به هم میرسانند و هرگاه که طلوع و طغیان میکند، در مقام دادن برمیآیند. از اینجا ابنالوقتی ایشان ظاهر میشود.» با شکست قطعی ناپلئون و تبعید او به جزیره سنتهلن در ۱۸۱۵ میلادی خیال انگلیس و روسیه از این جهانگشای فرانسوی آسوده شد و دوباره رقابت آنان از سر گرفته شد و ایران نیز در میانه این دو قدرت بیپناه رها شد. در سال ۱۸۱۸ ایلچی مجدداً به سفارت عازم لندن و پاریس شد، اما در پاریس موفق به دیدار با لوئی هجدهم نشد و بینتیجه عازم لندن شد.
پس از دومین سفر به لندن بود که ستاره اقبال میرزاابوالحسنخان که روزی از ایران پا به فرار گذاشته بود بیش از پیش درخشیدن گرفت و در ۱۸۲۴ میلادی، به وزارت خارجه ایران منصوب شد و تا مرگ فتحعلیشاه در ۱۲۵۰ ق در این مقام باقی ماند. او که مانند صاحبمنصب پیشین خود میرزاعبدالوهاب نشاط اصفهانی با جنگ دوباره با روسیه مخالف بود در شکست دوباره ایران مجبور به انعقاد قرارداد ترکمنچای شد. فتحعلیشاه در پاسخ میرزاابوالحسنخان که اصرار بر مخالفت خود داشت، گفت: «حتی اگر صلاح دولت در مسالمت باشد، قوام ملت به حسب تشیید مبانی شریعت و مبارزَت است.»
با مرگ فتحعلیشاه و سلطنت محمدشاه قاجار و صدارت قائممقام، دوباره میرزاابوالحسنخان دوباره معزول و مغضوب شد، اما با مرگ قائممقام و صدارت حاجیمیرزا آقاسی دوباره به وزارت خارجه منصوب شد و تا پایان عمر در این مقام باقی ماند.
در این دوره از وزارت ابوالحسنخان، معاهدهای جدید با انگلستان امضا شد که براساس آن امتیازاتی که دولت روسیه در پی عهدنامه ترکمنچای بهدست آورده بود، از قبیل مصونیت جزایی اتباع آن دولت و معافیت از حقوق گمرکی، به انگلستان نیز اعطا شد.
داوریهای ضد و نقیض در مورد ابوالحسنخان، با در نظر گرفتن زندگی پرماجرای او کاملاً طبیعی مینماید. گروهی او را مزدور بیگانگان میدانند و، چون عهدنامههای شوم گلستان و ترکمنچای به اهتمام او منعقد گردید و به امضای وی رسید، سخت نکوهشش میکنند. «حاجی میرزاابوالحسنخان شیرازی برای اجرای وجه امدادی به سفارت دارالسلطنه لندن مأمور گردید... و، چون احترام خود را در دولت انگلیس فوقالعاده دید، از کثرت آز، رشته طمع را دراز ساخت و چاکری آن دولت را به گردن گرفته، به استدعای مواجب مستمره پرداخت».
گفتهاند که ایلچی در هنگام درنگ در لندن و یا درگیر و دار سفر، از شماری از بنیادهای علمی، صنعتی، فنی، اجتماعی و سیاسی انگلیس دیدار کرد و بسیاری از شیوههای نوین آن کشور را مورد بررسی قرار داد. از پیشرفت طب، از ابزار دموکراسی، یعنی «پارلمنت» و مطبوعات سخن گفت و ایرانیان را به پیروی از این امور ترغیب کرد، اما ناآگاهی ابوالحسنخان از سیاستهای استعماری غرب، تبلور ناپختگی سیاسی بود که عناصر مختلف ایران را دربرمیگرفت. او در پیشنهادهای نوین به پادشاه قاجار پیشقدم بود آنچنان یک بار که پیشنهاد راهاندازی اداره پست را به فتحعلیشاه داد تا نامههای مردم را به یکدیگر برساند و دولت نیز از درآمد آن متنعم شود، اما شاه که تصور کرد میرزاابوالحسن او را مسخره کرد دستور مجازاتش را داد و اگر سرگور اوزلی به دادش نمیرسید عاقبتی نامعلوم داشت.
در هر حال میرزاابوالحسنخان ایلچی که به واسطه کتاب حاجیبابای اصفهانی و البته نوشتههای خود در حیرتنامه رفتاری دور از شأن نماینده ایران در یک کشور خارجی را از خود نشان داد، در زمینه آشنایی ایرانیان با تمدن غرب و دستاوردهای آن گامهایی ابتدایی برداشت و از صنایع و نظم و حکمرانی آنان ستایش کرد. هرچند گزارشهای میرزاابوالحسنخان بیشتر شامل ظواهر تمدن غربی میشد و البته سطحی و بدون مطالعه عمیق بود، اما جزو نخستین گزارشهای ایرانیان از اروپاست.
رفتار دیپلماتیک او نیز نه از سر غیرت و تعصب دفاع از منافع ملی ایران که از ترس غضب و مجازات شاه ایران بود و به اجرای تشریفات و احترامات ظاهری اصرار داشت چراکه نگران بود همراهانش عدم برگزاری تشریفات را به تهران گزارش دهند و این موضوع بیاحترامی به شاه و دولت ایران تلقی شود و او در ماموریتهایش سرافکنده و شکستخورده شود. در واقع ابوالحسنخان در هیچیک از مذاکرات و قراردادهای ترکمنچای و گلستان نتوانست آنچنان که قائممقام فراهانی میگوید «به زور منشیگری» قلمی به نفع ایران بچرخاند.
او در مذاکرات و عموم اقداماتش حتی با روسیه تابع نظرات انگلیسیها بود و چهبسا انگلیسیها را بیش از دولت ایران دلسوز و حامی خود یافته بود. ابوالحسنخان ایلچی تجربهای ناخوشایند و نامطلوب از نخستین سفیر و وزیر امورخارجه ایرانی در تماس مداوم با غربیها بود و او هرگز نتوانست قدمی در جهت حفظ منافع ملی ایران بردارد. شایسته است او را دیپلماتی حیرتزده بدانیم که از فرط ناآگاهی و البته صفات ناشایست شخصی و ظاهرپرستی و طمع و پولپرستی بیش از آنکه به ایران خدمت کرده باشد، در خدمت منافع شخصی خودش بود و در این راه نیز البته موفق بود و تا پایان عمرش در ۱۸۴۵ در این منصب ماند.
منبع: هممیهن