فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشستهام، چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
شرح لغت: مقیم: به ضم اول پیوسته، قید زمان / زلفین او: به ضم اول و سکون دوم و کسر سوم زلف یا گیسوی یار /نقش بند قضا: صورتگر یا نقاش تقدیر، تشبیه صریح.
خوشا زمان مبارکی که یار بازگردد و غمخوار غمزدهها با آرزوی آنان به نزدشان باز گردد. مقصود او از این شعر این است که وارستگان کوی یار در آن زمان دلخوشند که در پیش پیشگاه او قرار گیرند و به وجود او آرامش را در خود متبلور سازند؛ چرا که آرامشی که از درگاه او برخیزد، همواره وجودشان را فرا میگیرد و هرگز تزلزل نمیپذیرد.
همواره در حسرت به سر میبری و مشکلاتی را که برایت پیش میآید، به گردن تقدیر و قضا میاندازی و با دلایل واهی آنها را توجیه میکنی. بهتر است تغییری اساسی در زندگی ات رخ دهد و گرنه در زندگی دچار مشکل میشوی.