اواخر سال ۱۴۰۱ دختر ۱۴ سالهای با شکایت از پدرخواندهاش گفت: یک سال قبل مادرم با مردی به نام اکبر ۴۵ ساله ازدواج کرد. از همان ابتدا متوجه رفتار و نگاههای غیرطبیعیاش به خودم شده بودم. چندبار به مادرم گفتم، اما او اهمیتی نداد تا اینکه یک روز مقابل چشمان مادرم به من تعرض کرد و من هم برای شکایت آمدهام.
در ادامه مادر میترا به اداره آگاهی احضار شد، اما ادعای دخترش را رد و اظهار بیاطلاعی کرد. با این حال با دستور قضایی میترا به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان مورد آزار و اذیت قرار گرفتن وی را تأیید کردند و در نهایت اکبر بازداشت شد، اما اتهامش را رد کرد. با تکمیل تحقیقات و گزارش پزشکی قانونی برای اکبر کیفرخواست صادر شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۱دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در نخستین جلسه تحقیق، مادر میترا در حالی که اشک میریخت، گفت: من در اداره آگاهی واقعیت را نگفتم. اکبر دخترم را آزار داد و من از ترسم موضوع را به مأموران نگفتم. حالا هم شرمنده دخترم هستم. پس از آن متهم به قاضی گفت: من ادعاهای این مادر و دختر را قبول ندارم و نمیدانم که چرا چنین مسائلی را مطرح کردهاند.
در حالی که متهم منکر اتهامش بود، در بررسی سوابق وی مشخص شد او چند سال قبل به اتهام آزار و اذیت دختر خودش نیز در شعبه ۱۰دادگاه کیفری یک استان تهران به اعدام محکوم شده بود، اما وقتی حکمش در دیوان عالی کشور تأیید شد، یک هفته پیش از اجرای حکم، دخترش شکایت خود را پس گرفته و متهم نیز با توبه توانسته بود از حکم اعدام نجات پیدا کند.
با افشای این ماجرا دختر این مرد شرور احضار شد و گفت: پس از آنکه پدرم به اعدام محکوم شد، قبل از اجرای حکم همه اموالش را به نام من زد و بعد هم گفت متوجه اشتباهش شده و توبه کرده؛ به همین خاطر من از شکایتم صرفنظر کردم و پدرم بعد از مدتی از زندان آزاد شد.
به دنبال اظهارات مریم متهم پشت درهای بسته و به طور غیرعلنی به اتهام آزار و اذیت دخترخواندهاش محاکمه شد. در این جلسه شاکی برای پدرخواندهاش درخواست اشد مجازات کرد، اما اکبر مدعی شد دخترخواندهاش را آزار نداده و او به دروغ چنین اظهاراتی را مطرح کرده است. در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
منبع: روزنامه ایران