احمد زیدآبادی در یادداشتی در روزنامه اعتماد با تیتر «تمام غم و رنج عالم!» نوشت.
حملاتی که در برخی نقاط ایران به مهاجران افغان صورت گرفته، در درجه نخست ناشی از ناخودآگاهی فرهنگی و فشارهای اقتصادی است، اما تحریکات و تبلیغات رسانهها به خصوص در فضای مجازی را نمیتوان در بروز چنین فجایعی نادیده گرفت.
برخی رسانهها، تنها فلسفهای که برای وجود خود تعریف کردهاند، حمله بیوقفه به همه ابعاد وضع موجود است. این هم برای خودش فلسفهای است، اما آنها در این کارزار، گویی هر چه را دم دستشان برسد، پرتاب میکنند بدان امید که به حکومتیها بخورد، بیآنکه توجه کنند آنچه پرتاب کردهاند چه بوده و به چه نقطهای اصابت کرده است!
موضوع مهاجران افغان هم به نظرم از این جنس است. عدهای نه از روی تحقیق و پژوهش در مورد آثار حضور فزاینده همسایگان افغان ما در جامعه ایرانی، بلکه به صرف حساسیت برخی عوام مردم نسبت به این حضور آن را ابزار مناسبی برای مخالفت با حکومت یافتهاند و با دامن زدن به افغانهراسی، میکوشند تا جامعه را علیه آنان تحریک کنند!
همسایگان افغان ما از همان هنگامی که ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی به کشورشان لشکر کشید، دسته دسته مهمان ما ایرانیان شدند. من از دوره تحصیلاتم در مقطع راهنمایی که به اصطلاح امروزیها «کودک کار» بودم، با کارگران افغان در امر «فعلگی» برای ساختمانسازی همکاری داشتم. این مردمان پرتلاش و سختکوش و زحمتکش و با اراده و بیتوقع معمولا سختترین کارها را با کمترین مزد به عهده داشتهاند و عملا در همین مقدار ساختوسازی که در اقتصاد ایران صورت گرفته است، سهمی بسزا دارند.
آنها اینک نیز در شمار بیشتری نسبت به گذشته، از ظلم و جور و ستم و استبداد طالبان به کشور ما پناه آوردهاند و نیروی کار ارزانی را در بازار ایران عرضه میکنند. امروزه از چوپانی در کوهستانهای صعب و دشتهای سوزان تا حفر کانال برای لولهکشی گاز و جمعآوری زباله شهرها و خدمت در فروشگاهها و رستورانها و اغلب کارهای ساختمانی و سرایداری با این مهاجران رانده یا فراری از وطن خویش است. حتی با یک حساب سرانگشتی نیز میتوان حدس زد که خروج آنان از ایران چه تاثیری بر جهش قیمت نیروی کار و اثر آن بر نرخ تورم و افزایش قیمتها میگذارد.
افغانها مهمان ما هستند. مهمانان کم توقع و زحمتکشی هم هستند. با وضعیت خراب اقتصادی ایران، بالطبع به آنها هم در اینجا خوش نمیگذرد. از سر ناچاری به کشور ما آمدهاند و از هر جهت شایسته مهربانی و دوستی و همدلیاند.
ممکن است جرمی از شماری از آنان هم سر بزند همانطور که از خود ایرانیها و هر نوع بنی بشر دیگری سر میزند. میتوان به ناکارآمدی دولت در سامان آنان انتقاد کرد همانطور که به ناکارآمدی دولت در دیگر زمینهها انتقاد کرد، اما تحریک عواطف مهاجرستیزی و احساسات ضد مهماننوازی حقا که غیرانسانی و معطوف به فاجعه است.
البته عموم ایرانیها رسم غریبنوازی را رعایت میکنند و از هر کمکی به مهاجران افغان و رفع مشکلات بهداشتی و آموزشی آنان دریغ نمیورزند، اما شمار اندکی هم بر اثر فشار اقتصادی یا تحریک رسانهها ممکن است دست به کاری بزنند که اگر همان کار علیه مهاجران ایرانی در خارج از کشور صورت گیرد فریادشان علیه نژادپرستی و مهاجرستیزی بالا میرود.
به نظرم دولت باید برای ارائه خدمات مناسب آموزشی و درمانی و بهداشتی به مهاجران افغان از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل کمک بگیرد. مشاهده صحنههایی از درماندگی این پناهندگان به هنگام بروز بیماری دل سنگ را آب میکند.
هرگز روزی را از یاد نمیبرم که در بیمارستانی در کرمان، پیرمردی افغان با سر و رویی پوشیده از مویی سپید و بلند و با چهرهای پهن و درخشان، افتان و خیزان در پی برانکاردی میدوید. روی برانکارد دخترش از درد به خود میپیچید. بیمارستان تخت خالی نداشت و چشمان درشت پیرمرد تمام غم و رنج عالم را در خود منعکس میکرد... (این قصه را در جلد دوم خاطراتم با عنوان بهار زندگی در زمستان تهران نقل کردهام)
کو شِرابی که مو رِ میزونِ میزون بُکنه !؟
یعنی راستش مو رِ نشئه مثِ افیون بُکنه .
هَپِروتم بُبُره ، مست و غزلخون بُکنه ،
مینِ چُختِ آسمون ما رِ دِلِنگون بکنه .
فارغ از دردِ نِداری و غمِ نون بُکنه .
دیشو از مو پسرُم غیرِ نونِش خیار مُخواست ،
دخترُم گریه مِکِرد دفترِ عکسدار مُخواست .
زنُم از مو برِیِ صبحِ پولِ نهار مُخواد .
مِشه آیا که خدا مُخلصِ بارون بُکنه !؟
فارغ از دردِ نِداری و غمِ نون بُکنه !؟
بابای ِ بی دِندونُم از مو خوراکِ سوپ مِخه ،
ننه جونُم سرِ پیری ز مو مینیژوپ مِخه .
دخترُم داد مِزِنه حلقه هولاهوپ مِخه ،
مِخه مو رِ پسرم سنگِ پِلِخمون بُکِنه ،
فارغ از دردِ نِداری و غمِ نون بُکِنه !!!!!
ولی وقتی می خواهید نظریه بدهید از این به بعد یک مشورتی هم بگیرید
شما هم ول از اوضاع جامعه باخبر بشین .