قرار گرفتن عدد ۸ در کنار نام لیونل مسی در مراسم رونمایی از گوشی همراه آیفون ۱۵، که دیروز (چهارشنبه) توسط کمپانی اپل برگزار شد، بسیاری را به این نتیجه رسانده که مسی به زودی به هشتمین توپ طلا هم دست خواهد یافت.
به گزارش عصر ایران، جایزۀ توپ طلا قبلا در پایان یک «سال تقویمی» اهدا میشد. مثلا وقتی مارکو فانباستن سومین توپ طلایش را برد، عملکرد او از آغاز ژانویۀ ۱۹۸۹ تا پایان دسامبر ۱۹۸۹ مد نظر فرانس فوتبال بود. اما از سال گذشته این جایزه را در پایان یک «سال فوتبالی» اهدا میکنند.
سال فوتبالی تقریبا از شهریور هر سال آغاز میشود تا اوایل خرداد سال بعد. هر دو سال (فوتبالی و تقویمی) تقریبا یک بازۀ زمانی ۹ تا ۱۰ ماهه را شامل میشوند؛ با این تفاوت که قبلا آن ده ماه در یک سال میلادی قرار داشت و در دو فصل/سال فوتبالی، ولی الان ده ماه مد نظر در یک فصل/سال فوتبالی و در دو سال میلادی قرار دارد.
کریم بنزما سال گذشته در مهر ماه جایزۀ توپ طلا را دریافت کرد و امسال نیز این جایزه در مهر ماه، ناظر بر عملکرد فوتبالیستها از شهریور ۱۴۰۱ تا خرداد ۱۴۰۲ اهدا میشود. بنابراین جام جهانی ۲۰۲۲ نیز که در آبان و آذر ۱۴۰۱ برگزار شد، در بازۀ زمانی توپ طلای ۲۰۲۳ قرار میگیرد.
با احتساب جام جهانی، هیچ عجیب نیست که توپ طلای ۲۰۲۳ به لیونل مسی برسد. و اصلا اگر کس دیگری برندۀ توپ طلا شود، حتی امباپه یا هالند، کمی عجیب است؛ زیرا در یک سال فوتبالی گذشته، مسی به عنوان کاپیتان تیم ملی آرژانتین این تیم را برای سومین بار قهرمان جهان کرده و به عنوان بهترین بازیکن جام جهانی هم انتخاب شده و اکثر مردم جهان هم از موفقیت او در جام جهانی شاد شدند.
در چنین شرایطی بعید است فرانس فوتبال توپ طلای ۲۰۲۳ را با تکیه بر دلایل شاذ فنی، به بازیکنی جز مسی اهدا کند. مسی حتی وقتی در جام جهانی ناکام بود، توپ طلا را از چنگ قهرمانان جام جهانی درمیآورد (اینیستا و ژاوی در سال ۲۰۲۰)؛ الان که جام جهانی را برده و در سال فوتبالی مد نظر فرانس فوتبال هم عالی بوده، بعید است که دستش به توپ طلا نرسد.
با این حال این یادداشت دربارۀ موضوع دیگری است! و آن اینکه اگر در دورانی که مارادونا در میادین فوتبال میدرخشید، توپ طلا را به بازیکنان غیراروپایی هم میدادند، آیا مارادونا میتوانست مثل مسی هفت یا هشت توپ طلا ببرد و یا دست کم رکورد کرایف و پلاتینی را بشکند و بیش از سه توپ طلا کسب کند؟
با اینکه مارادونا احتمالا بزرگترین ژنرال تاریخ فوتبال بوده، به نظر میرسد پاسخ سوال فوق منفی باشد. چند دلیل در تایید این مدعا میتوان اقامه کرد.
اول اینکه مارادونا تا سن ۲۲ سالگی در باشگاههای آرژانتین بازی میکرد. او تا ۲۱ سالگی در آرژانتیوس جونیورز توپ میزد، سپس یکسال برای بوکاجونیوز بازی کرد. در هر دو باشگاه هم عملکردش خوب بود ولی هنوز حتی بهترین بازیکن آمریکای جنوبی هم نبود. زیکو در آن دوران قطعا بهترین بازیکن آمریکای جنوبی بود.
توپ طلا از ۱۹۹۵ به بازیکنان غیراروپایی شاغل در باشگاههایی اروپایی نیز اهدا شد ولی مارادونا تا ۱۹۸۲ اساسا در باشگاههای اروپایی توپ نمیزد. او از ۱۹۸۲ به بارسلونا پیوست ولی در بارسلونا عملکردش چنان نبود که در پایان سال بتواند برندۀ توپ طلا شود.
در واقع از آغاز سال ۱۹۸۰ تا پایان سال ۱۹۸۵، که مارادونا در سه باشگاه آرژانتینوس جونیورز، بوکاجونیورز و بارسلونا بازی میکرد، او یا در یک باشگاه طراز اول جهانی بازی نمیکرد (مثل آرژانتینوس جونیورز) و یا اینکه درخشانترین بازیکن سال نبود (مثل دوران حضورش در بارسلونا).
حتی اگر توپ طلای فرانس فوتبال به یک بازیکن غیراروپایی شاغل در یک باشگاه غیراروپایی اهدا میشد، مارادونا با عملکرد عصبیاش در جام جهانی ۱۹۸۲، که منجر به اخراجش در دیدار مهم آرژانتین و برزیل شد، نمیتوانست توپ طلا را پائولو روسی که آقای گل جام جهانی شد و ایتالیا را به قهرمانی آن جام رساند، برباید.
در سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ نیز قاعدتا رومنیگۀ درخشان (که طی این دو سال برندۀ توپ طلا شد) در باشگاه برجستۀ بایرن مونیخ بیش از مارادونا در باشگاه نه چندان معتبر آرژانتیوس جونیورز به چشم خبرنگارانی که با رأیشان برندۀ توپ طلا را انتخاب میکردند، میآمد.
در دو سالی که مارادونا برای بارسا بازی میکرد (۱۹۸۲ تا ۱۹۸۴)، بازیکنان متعددی از او بهتر بودند که در میشل پلاتینی در رأس آنها بود. پلاتینی در ۱۹۸۴ با درخشش استثناییاش (۹ گل در ۵ بازی) فرانسه را قهرمان جام ملتهای اروپا کرد ولی مارادونا، دقیقا یک ماه قبل از قهرمانی فرانسه در اروپا، در فینال جام حذفی اسپانیا، نه تنها نتوانست تیمش را قهرمان کوپا دل ری کند، بلکه درگیر کتککاری جانانهای با بازیکنان اتلتیکو بیلبائو شد و همین واقعه، مدیران بارسا را به این نتیجه رساند که بهتر است به حضور مارادونا در تیمشان پایان دهند. این شد که مارادونا را به ناپل فروختند.
در نیمۀ اول دهۀ ۱۹۸۰، میشل پلاتینی بهترین بازیکن جهان بود و مارادونا هنوز به بلوغ نرسیده بود؛ اگرچه در کنار زیکو و رومنیگه و برند شوستر و یکی دو نفر دیگر، جزو بهترینها بود. مثلا در سال ۱۹۸۵ یوونتوس با پلاتینی قهرمان اروپا شد ولی ناپل با مارادونا به در رتبۀ سوم سری آ قرار گرفت. همچنین پلاتینی آقای گل سری آ شد.
دربارۀ درخشش پلاتینی در نیمۀ اول دهۀ ۱۹۸۰، باید گفت که او در سالهای ۱۹۸۳.۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ آقای گل لیگ فوتبال ایتالیا شد و تنها بازیکن غیرایتالیایی است که سه بار آقای گل این مسابقات شده است. درخشش چشمگیر او در یوونتوس، موجب شد در همین سه سال پیاپی، توپ طلا هم نصیب او شود.
در این سه سال، مارادونا هنوز مارادونا نشده بود. بعدا هم که مارادونا شد، فقط یکبار در ۱۹۸۸ آقای گل سری آ شد. البته این ملاکی برای نفی برتری مارادونا نیست؛ ولی با در نظر گرفتن جمیع مولفهها، پلاتینی در نیمۀ اول دهۀ ۱۹۸۰، در اوج پختگی، بهتر از مارادونای جوان بود.
اما دلیل دومِ ناممکن بودن کسب هفت یا هشت توپ طلا از سوی مارادونا، حضور او در ناپل و سویل (سویا) بود. مارادونا از ۲۴ سالگی تا ۳۲ سالگی، هفت سال برای ناپل بازی کرد و یک سال هم برای سویل.
او در سویل، به رغم اعتیاد و چاقی و سایر مشکلاتش، خوب بود. در ۲۶ بازی ۱۵ گل زد. ولی این موفقیت برای کسب توپ طلای سال ۱۹۹۳ کافی نبود. در ۱۹۹۳ توپ طلا نصیب روبرتو باجو شد که در سالهای اوج فوتبالش بود و در یوونتوس زمین و زمان را به هم میدوخت.
در ۱۹۹۲ هم مارکو فان باستن علیرغم هفت هفته غیبت در آغاز لیگ ایتالیا به علت آسیبدیدگی، به قدری درخشان بود که نهایتا آقای گل سری آ شد. بنابراین مارادونا با یک نیمفصل حضور در سویل، در نیمۀ دوم سال ۱۹۹۲، نمیتوانست توپ طلای ۱۹۹۲ را از چنگ فانباستن بیرون آورد. نیمفصل قبلش هم که به دلیل دوپینگ محروم بود.
مارادونا در ۱۹۹۳ به نیولز اولد بویز، یک باشگاه نه چندان معتبر آرژانتینی، پیوست و طی یکسال برای این تیم فقط ۵ بازی کرد و ۴ گل هم زد. در ۱۹۹۴ هم که به دلیل دوپینگ از جام جهانی اخراج شد و یکسال را بدون باشگاه سپری کرد.
از ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ هم دوباره به بوکاجونیورز پیوست و در ۳۰ بازی طی دو فصل، ۷ گل برای این تیم به ثمر رساند. طبیعتا او طی این دو سال، که ۳۵ تا ۳۷ساله بود، آن هم در دورانی که دیگر دوران اوجش نبود، شانس چندانی برای بردن توپ طلا نداشت. حتی اگر توپ طلا را به بازیکنی در یک باشگاه غیراروپایی میدادند (که چنین امکانی هم وجود نداشت).
در واقع پس از اتمام حضور مارادونا در ناپل، دیگر هیچ تیم درجهاولی در فوتبال اروپا حاضر نبود بابت خرید مارادونا پولی بپردازد؛ چراکه همه میدانستند او درست و حسابی تمرین نمیکند و به کوکائین اعتیاد دارد و هر آن ممکن است تست دوپینگش مثبت شود.
بنابراین مارادونا در دهۀ ۱۹۹۰ شانسی برای کسب توپ طلا نداشت. در نیمۀ اول دهۀ ۱۹۸۰ هم، چنانکه گفتیم، دوران سروریاش در جهان فوتبال هنوز فرا نرسیده بود.
بنابراین، اگر توپ طلا را به بازیکنان غیراروپایی هم میدادند، مارادونا پنج سال شانس قابل توجهی برای کسب توپ طلا داشت. از ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۰.
او در ۱۹۸۶ قطعا برندۀ توپ طلا میشد. در ۱۹۸۷ هم اگرچه رودگولیت بسیار خوب بود، ولی احتمالا مارادونا برندۀ توپ طلا میشد چراکه ناپل را با درخشش خودش قهرمان سری آ کرده بود. در ۱۹۸۸ شانس مارادونا کمتر از سال قبل بود زیرا ناپل قهرمان ایتالیا نشد ولی فانباستن با آن گلهای استثناییاش هلند را قهرمان جام ملتهای اروپا کرد و خودش هم آقای گل یورو ۸۸ شد. البته مارادونا هم آقای گل سری آ شده بود. با اینکه هر طور حساب کنیم، شانس فانباستن بیشتر به نظر میرسد؛ چونکه او قطعا درخشانترین بازیکن قارۀ اروپا در ۱۹۸۸ بود.
بنابراین دو سال دیگر برای مارادونا باقی میماند: ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰. در ۱۹۹۰ مارادونا ناپل را قهرمان ایتالیا کرد، ماتیوس آلمان را قهرمان جهان. در جام جهانی نیز ماتیوس به مراتب بهتر از مارادونا بود. همچنین شیلاچی ایتالیایی هم، که آقای گل جام جهانی و بهترین بازیکن جام شد، در جام جهنی ۱۹۹۰ درخشانتر از مارادونا بود. اما شیلاچی در طول آن سال (یعنی فراتر از جام جهانی) در حد مارادونا و ماتیوس نبود.
بنابراین توپ طلای ۱۹۹۰ را باید همچنان به کاپیتان درخشان تیم قهرمان جهان، یعنی لوتار ماتیوس، اختصاص دهیم. حتی فانباستن که آقای گل سری آ شده بود و با میلان برای دومین سال متوالی قهرمان اروپا شد، نتوانست توپ طلا را از چنگ ماتیوس خارج کند.
در ۱۹۸۹ هم شانس فانباستن بیشتر از مارادونا بود چراکه هم آقای گل لیگ ایتالیا شد، هم با میلان قهرمان اروپا شد، هم در فینال دو گل از چهار گل زیبای میلان را به ثمر رساند. حتی ماتیوس هم که اینترمیلان را قهرمان سری آ کرده بود، نتوانست توپ طلا را از چنگ فانباستن خارج کند.
بنابراین اگر در آن دوران فرانس فوتبال به بازیکنان غیراروپایی هم توپ طلا را اهدا میکرد، مارادونا فقط میتوانست در سالهای ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ برندۀ توپ طلا شود. در بهترین حالت، شاید او میتوانست یکی از توپهای طلای پلاتینی (۱۹۸۵) یا فانباستن (۱۹۸۸) را هم نصیب خودش کند. این احتمال در سال ۱۹۸۹ بیشتر میتوانست باشد زیرا مارادونا در ۱۹۸۹ ناپل را، با درخشش در فینال، قهرمان جام یوفا کرد و پاس گل استثناییاش در آن فینال، با ضربۀ سر، مقابل اشتوتگارت، یکی از خاصترین پاسهای گل در تاریخ فوتبال است.
دلیل سوم ناکامی مارادونا در کسب توپهای طلای متعدد، در صورت امکان قانونی اعطای این جایزه به او، اعتیاد و عیاشی مارادونا بود که عملا او را از حضور در سطح اول فوتبال دنیا در دهۀ ۱۹۹۰ محروم کرد.
مارادونا در پایان جام جهانی ۱۹۹۰ فقط سی سال داشت. او اگر معتاد نشده بود و درست تمرین میکرد و رژیم غذایی مناسبی در پیش میگرفت و از پس چاقیاش برمیآمد، میتوانست تا جام جهانی ۱۹۹۸ بازی کند؛ چراکه با همۀ افتضاحاتی که بار آورده بود، عملا تا ۱۹۹۷ فوتبال بازی میکرد و ضمنا عشق وافرش به فوتبال او را در میادین برتر جهانی نگه میداشت.
اما مارادونا موفقیت را به لذت فروخت. او اسیر «لذت» شد و نتوانست خودش را حفظ کند. مسی در ۳۵ سالگی فاتح جام جهانی شد و در ۳۶ سالگی در آستانۀ کسب توپ طلا است؛ چراکه خودش را حفظ کرده است و در گرداب اعتیاد و زنبارگی و شکمپرستی غرق نشده.
حضور مستمر در بالاترین سطح دنیای فوتبال، مهمترین امتیاز مسی نسبت به مارادونا است و دقیقا به همین دلیل میتوان مسی را در تاریخ فوتبال، بازیکنی بهتر از مارادونا دانست. اگر به نقطۀ اوج این دو ستارۀ آرژانتینی نگاه کنیم، احتمالا مسی هیچ وقت به درخشش و قدرت مارادونای ۱۹۸۶ نبوده.
ولی به قول خورخه والدانو، یار نزدیک مارادونا در جام جهانی ۱۹۸۶: «مارادونا گاهی مارادونا بود ولی مسی همیشه مارادونا است.»
این برتری محصول «تربیت» و «زندگی سالم» بوده. اگر دیهگو هم مثل مسی خوب بار آمده بود و سالم میزیست، داستان او داستان دیگری میشد.
مارادونا خودش به نتایج زیانبار این نقاط ضعفش واقف بود و به همین دلیل در فیلم امیر کوستوریتسا، هنگامی که راجع به اعتیادش حرف میزد، دربارۀ خودش گفت: «فکرشو بکن؛ ما چه بازیکنی را از دست دادیم…»
با این حال مارادونا یک توپ طلا بدست آورد. در سال ۱۹۹۵ مجلۀ فرانس فوتبال به پاس قدردانی از خدمات او به دنیای فوتبال، یک توپ طلای افتخاری به مارادونا اهدا کرد که دیهگوی کبیر را بسیار خوشحال کرد؛ اگرچه در شادیاش غمی نهفته بود که دلایل زیادی داشت؛ دلایلی که همه کم و بیش از آنها باخبر بودند.