فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد
به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دُردی کشیم نام و نشد
رواست در بَر اگر میتَپَد کبوترِ دل
که دید در رهِ خود تاب و پیچِ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کویِ عشق مَنِه بیدلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود
شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور
بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سرِ فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
شرح لغت: کرام: جمع کریم در این جا به طنز مدعی کرامت/ حیله: چاره
رهروان درگاه معشوق برای آن که به آرزوی خود برسند همواره در سوز و گدازند و زالب آنند که در وادی عشق قدم بگذارند، اما قدم گذاشتن در این وادی بدون هدایت مرشد امکان پذیر نیست. در واقع راهنمایی باید وجود داشته باشد تا دل در وادی عشق اسیر شود و صد هزار بار خود را فانی کند.
تعبیر غزل:
سرنوشت انسانها با هم متفاوت است؛ خداوند برای برخی آسایش و نعمت و برای برخی دیگر محنت در نظر گرفته است. شاکر نعمتهای او باش.