در تهران قدیم، همانند هر دوره تاریخی دیگر مردم در کنار فعالیتهای اجتماعی و شغلیشان، سرگرمیهایی داشتند که اوقات فراغتشان را با این تفریحات سپری میکردند. تفریحاتی که برخلاف تفرجات امروزی خرج و مخارج آنچنانی نداشت و تهرانیها با امکانات ناچیزی میتوانستند اوقات فراغتشان را پر کنند.
به گزارش همشهری آنلاین، در آن دوران زیارت بقایع و اماکن متبرکه اولین و ویژهترین تفریحات و سرگرمیها مردم تهران در روزهای تعطیل بود. «داریوش شهبازی» تهران شناس درباره این تفریحات میگوید: «اغلب تهرانیها روزهای جمعه راهی مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری میشدند. این تفریح هم جنبه زیارت داشت و هم سیاحت. علاوه بر زیارت آستان، باغات و زمینهای کشاورزی باعث شده بود تا فضای مناسبی برای تفریح و پاتوق کردن به وجود بیاید.
امامزاده داود (ع) و مسیر زیبای فرحزاد، مکان زیارتی دیگری بود که تهرانیها با اهل و عیال از پنجشنبه پای پیاده یا با قاطر و الاغ برای نذر و نیاز به راه میافتادند و عصر جمعه هم برمیگشتند. بقعه سید ناصرالدین، بقعه سید اسماعیل و مرقد امامزاده زید (ع)، امامزاده یحیی (ع)، امامزاده سید ولی (ع)، امامزاده اسحق (ع) و بقاع هفت تن، چهل تن، پیر عطار، هفت دختران، بیبی شهربانو هم از دیگر مکانهای زیارتی تهران بود که روزهای تعطیل جایی برای سوزن انداختن نداشت.»
در روزهای تعطیل اغلب در میدانهای اصلی شهر یا قهوهخانه، فردی به عنوان مرشد عدهای از عابران و اهالی را جمع میکرد. مرشد که اطلاعات کاملی درباره مسائل مختلف داشت، سوالهای از دستیارش که به بچه مرشد معروف بود، میپرسید تا جواب بدهد، اما جوابهای بچه مرشد برای اینکه مردم را سرگرم کند، مضحک و خندهدار بود. نقالی هم در قهوهخانهها پرطرفدار بود. علاوه براین، معرکه گیری و شعبده بازی نیز در روزهای تعطیل رونق داشت و آنها با کارهایی مانند پاره کردن سینی مسی، خوابیدن روی تخته میخدار و ... مردم را سرگرم میکردند.
برخی دیگر از مردم هم در روزهای تعطیلات عازم باغات و سایر گردشگاههای تهران نظیر چشمه علی، دوشان تپه، پسقلعه، عشرتآباد، میدان باغشاه و … میشدند و وقت خود را بیشتر با بازیهای دسته جمعی مثل الک دولک، یک پی دو پی، دوکبازی و … میگذراندند. اغلب در این مکانها شخصی با حیوانات مانند میمون یا خرس برای مردم برنامههای خنده دار اجرا میکرد.
یکی از سرگرمیهای مردم تهران قدیم، خربازی (خرسواری، یابوسواری) بود که جوانان به آن علاقه بسیاری داشتند. شهبازی میگوید: «این بازی و تفریح منحصرا مخصوص داش مشدیهای خوش پوش بود که در مکانهایی، چون خیابان علاءالدوله (فردوسی)، دولاب، دوشان تپه (خیابان ژاله) و مزرعه امین الملک (حوالی راه آهن) به تفریح و مسابقه میپرداختند و تعداد زیادی از مردم ساعتها محو تماشای خرسواری میمی شدند.
این چهارپایان اغلب از نژاد یا گونههای اصیلتر انتخاب میشدند و برای سواری تربیت شده بودند. همه چهارپایان چه کوچک و چه بزرگ برای مسابقه و تفریح به پالانهایی ظریف از جنس مخمل با افسارهایی مزین به نقره، گل میخ نقره و با زنگولههای فراوان آرایش شده بودند. همچنین دست، پا و دم آنها را حنا میبستند و سم هایشان را به رنگ سیاه درمیآوردند و از پیشانی بند و رشته چرمی که برای رفع مگس جلو صورت چهارپایان آویخته بودند، برای زینت بخشیدن به این حیوانات استفاده میکردند. خر و یابوسواران نیز موقع سواری با بهترین لباسهای خود مانند لبادههای بلند از ماهوت مخمل و رداهای رالی، کپنکهای نمدی، شال ابریشمی و گیوههای آجیره در میان مردم ظاهر میشدند.»
یکی از پرطرفدارترین تفریحات مردم تهران را نمایشنامههای تخته حوضی تشکیل میداد که محل اصلی اجرای آن تعدادی از قهوه خانههای تهران بود، اما به راحتی میتوانست در داخل حیاط خانهها نیز اجرا شود. کریم شیرهای یکی از معروفترین دلقکان دربار قاجاریه بود. همچنین بند بازی و عملیات آکروباسی، جدیدترین تفریح و سرگرمی تهراننشینها بود.
به گفته او تماشای پرده قیامت از دیگر سرگرمیهای تهرانیهای آن روزگار به حساب میآمد. پرده قیامت، پرده نقاشی شده بزرگی بود که در مکانهای مخصوصی قرار میدادند. در این پرده اوضاع و خصوصیات دوزخ به زعم نقاش مجسم شده بود. پرده قیامت شامل تصویر جهنم با شعلههای آتش و چند مار و عقرب و اژدها بود.
حضور زنان در عرصه اجتماع در آن دوران بسیار کمرنگ بود به همین خاطر تفریحات اندکی داشتند و با خانواده به مکانها متبرکه میرفتند. برگزاری مجالس روضهخوانی زنانه در منزل، شرکت در مجالس قرائت قرآن و حدیث هم از دیگر تفریحات مختص بانوان بود و در این نشست و برخاستهای زنانه طرز پخت انواع غذاها و شیرینیها، شیوه تهیه ترشیجات و مربا و نحوه دوخت و دوز را از هم یاد میگرفتند.
سینما در بدو ورود به تهران تفریح خاص اعیان و اشراف بود و مردم عادی امکان استفاده از آن را نداشتند. نبردن کودکان به سینما باعث شد آنها نسبت به سینما کنجکاو شوند. براساس این مسئله جعبه نمایشی به نام شهرفرنگ به وجود آمد که دارندگان آن با حرکت در کوچهها و در برابر رقمی ناچیز عکسهای رنگینی را که معمولا از پشت جلد مجلات خارجی جدا و به هم چسبانده شده بود به کودکان نشان میدادند.
شهرفرنگ، جعبهای چوبی یا فلزی بود که یک یا چند عدسی بر بدنه یا بالای آن تعبیه شده بود و علاقهمندان میتوانستند از طریق آن عکسهای داخل شهر فرنگ را ببینند و صاحب این جعبه هم داستانی را که براساس عکسهای داخل جبعه ساخته بود با صدای بلند برای بینندگان تعریف میکرد.