زن ۲۳ساله در حالی که اشکهای چشمانش مجال صحبت را به او نمیدهد، زنده شدن پسرش را یک معجزه الهی و از دست دادن دوباره فرزندش را داغی بزرگتر میداند.
به گزارش ایران، مهسا نوزاد مرده به دنیا آمدهاش را درآغوش میکشد و این تلخترین صحنهای است که یک زن بعد از زایمان میتواند تجربه کند، او برای آخرین بار بوسهای بر پیشانی نوزاد مردهاش میزند و با او وداع میکند.
زن ۲۳ساله در حالی که اشکهای چشمانش مجال صحبت را به او نمیدهد، زنده شدن پسرش را یک معجزه الهی میداند و از دست دادن دوباره فرزندش را داغ بزرگ تر... او میگوید این ماجرا را هرگز نمیتواند فراموش کند و هر شب خواب فرزندش را میبیند.
رضا خدایاری خواننده جوان اهل لرستان پدر نوزاد گفت: وقتی برای دیدار آخر به سراغ پسرم در سردخانه رفتم هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که او زنده باشد، اما چیزی در درونم مرا به طرف او میکشاند، انگار او مرا صدا میزد و از من کمک میخواست.
من کنار اتاق سردخانه ایستاده بودم و مأمور انتظامی بیمارستان بهدنبال جسد نوزاد بود وقتی او را داخل یک کارتن پیدا کرد مرا صدا زد. رفتم و داخل جعبه را باز کردم و تکان خوردن پای فرزندم را دیدم او تکان خورد اصلاً خودم هم باور نمیکردم، ولی حقیقت داشت تمام کادر پرستاری را صدا زدم، اما آنها مرا مسخره میکردند و تنها کسی که مرا همیاری کرد افسر پلیسی بود که کنارم حضور داشت و خودش پزشکان را به سردخانه کشاند.
پدر نوزاد درباره احساسش در آن لحظه گفت که حس کردم انگار خدا تمام دنیا را به من داده است، من به وضوح معجزه خدا را با چشمانم لمس کردم، پسرم زنده بود. عملیات احیا انجام شد...
ساعت حدود ۱۲شب بود که دیگر به ما اجازه حضور را ندادند. در ساعتهای اولیه احیا از من خواستند تا به همسرم ماجرا را نگویم، ولی وقتی دیگر پزشکان مطمئن شدند حال نوزاد طبیعی شده به همسرم گفتم و با او به کنارش رفتیم، او بوسهای بر صورتش زد و بعد بیمارستان را ترک کردیم. ساعت ۶ صبح بود که به بیمارستان آمدیم تا همسرم به فرزندمان شیر بدهد به ما گفتند نوزاد نارس بود و مرده است.
اصلاً نمیتوانستم این موضوع را قبول کنم، فرزندمان حدود ۱۵ساعت زنده بود، حالش خوب بود چطور شد که از دنیا رفت.
مهسا عالینژاد مادر ۲۳ساله نوزاد هم گفت: وقتی برای جنسیت جنین سونوگرافی رفته بودم به من گفتند که فرزندم دختر است و من و پدرش شروع به خرید سیسمونی دخترانه کردیم و وقتی در اتاق زایمان دیدم که نوزادم پسر است تعجب کردم و مردنش را باور نداشتم. من آرزوهای زیادی برای فرزندم داشتم...
امروز دیگر او را ندارم اگر چه من و همسرم داغ بزرگی را تجربه کردیم، اما خواهان این موضوع هستیم که اگر قصوری در نجات فرزندمان اعمال شده، مسئولان رسیدگی کنند. از شما میخواهیم صدایمان را به مقامات مسئول برسانید تا دیگر شاهد این ماجراهای تلخ نباشیم.
پدر نوزاد گفت: فرزندم ۱۰ ساعت در سردخانه بوده و چه بسا اگر زودتر عملیات احیا انجام میشد، او زنده میماند. رضا خدایاری این را هم گفت که نیت کرده بودم نام پسرم را فرشاد بگذارم؛ نام افسر پلیسی که صدای مرا به کادر پزشکی رساند و برای نجات فرزندم تلاش زیادی کرد.
روز جمعه یکم اردیبهشت ۱۴۰۲ نوزاد پسری در بیمارستان امام سجاد (ع) شهریار متولد شد که بنا بر اعلام کادر درمان علائم حیاتی نداشت و فوتشده به دنیا آمد که بر این اساس نوزاد به سردخانه بیمارستان منتقل شد، اما طی ماجرایی دوباره به زندگی بازمیگردد، اما عمر زندگیاش کوتاه بود.
این نوزاد ۱۵ ساعت با مرگ جدال کرد و سرانجام به گفته پزشکان بیمارستان در اثر ایست قلبی از دنیا رفت. فرشاد امیرنژاد افسر نیروی انتظامی در گفتگو با «ایران» نیز گفت که وقتی دیدم جسد نوزاد تکان میخورد اصلاً باور نمیکردم، اما واقعی بود من یک معجزه را شاهد بودم و تا به امروز این صحنه جلوی چشمانم است.
وی ادامه داد: حدود ساعت ۲ بعدازظهر شیفت کاریام تازه شروع شده بود و پسر جوانی که پدر این نوزاد است آمد و کمک خواست و گفت «اینجا کسی به حرفم گوش نمیدهد» و جریان را توضیح داد و گفت «همسرم را ساعت ۴ صبح برای زایمان به بیمارستان آوردیم و وقتی بچه به دنیا آمد پرستاران گفتند که «بچه مرده است» و ساعت تقریباً ۸ صبح بود که برای آخرین بار رفتم بچه را ببینم که متوجه تکان خوردن نوزاد شدم و به هرکسی گفتم باور نکرد و اهمیت نداد که بررسی کند و گفتند که توهم دارم.»
وی افزود: در همان لحظه پیگیر شدم و به سوپروایزر اطلاع دادم، اما کادر درمان گفتند «پدر نوزاد توهم دارد» و من هم پیگیری نکنم، اما دلم آرام نگرفت و کلید سردخانه را بالاخره گرفتم و تکتک یخچالها را باز کردم و یک کارتن کوچک دیدم و وقتی باز کردم بچه داخلش بود، کارتن را تکان دادم، بچه هم تکان خورد و شروع کرد به نفس کشیدن، این نوزاد از ۵ صبح تا ساعت ۲ ونیم بعدازظهر در یخچال سردخانه بود. افسر کشیک نیروی انتظامی مستقر در بیمارستان امام سجاد (ع) در ادامه گفت: بعد از مشاهده علائم نفس کشیدن در نوزاد سریع پارچهای برداشتم و دور بچه پیچیدم و روی صندلی سردخانه گذاشتم و دنبال سوپروایزر گشتم، اما موفق نشدم تا اینکه به بخش زایمان رفتم و به پرستاران گفتم «این بچه زنده است، اما شما آن را به سردخانه بردیدهاید»، که همان زمان میان کادر درمان بحث شروع شد.
سروان امیرنژاد تصریح کرد: با یکی از پرستاران به سردخانه رفتیم و بچه داخل کارتن را نگاه کردند و دیدند که زنده است و به بخش NICU منتقل کردند. وی تأکید کرد: پدر نوزاد متوجه زنده بودن و تکان خوردن نوزادش شده بود، اما هرچه به کادر درمان گفته بود، اهمیت نداده بودند.