bato-adv
کد خبر: ۶۲۵۰۶۰
شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴، ۹ زندانی سیاسی در تپه‌های اوین تیرباران شدند

۴۸ سال پس از تیرباران تپه‌های اوین

۴۸ سال پس از تیرباران تپه‌های اوین
در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ و یک ماه پس از اعدام فراقانونی این زندانیان، دو افسر امریکایی به نام‌های سرهنگ پل شفر و سرهنگ دوم جان ترنر از افسران نیروی هوایی امریکا به ضرب گلوله کشته شدند. ترور این دو برای ساواک شرم‌آور بود. موج خشونت و ضد خشونت تبدیل به امری بی‌انت‌ها شده بود. ۴۸ سال پس از جنایت وحشیانه ساواک، دوستان این قربانیان همچنان خاطرات خود را از این ۹ نفر با اشک و اندوه فراوان بیان می‌کنند.
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۰ - ۲۸ فروردين ۱۴۰۲

اعتماد نوشت: شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ هفت نفر از اعضای سازمان چریک‌های فدایی به نام‌های بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، عزیز سرمدی، مشعوف کلانتری، محمد چوپان‌زاده، عباس سورکی و احمد جلیل افشار و دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین به نام‌های کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل در تپه‌های اوین توسط مامورین ساواک و زندان اوین تیرباران شدند.

بهمن نادری‌پور، معروف به تهرانی، بازپرس و شکنجه‌گر ساواک که پس از انقلاب دستگیر، محاکمه و اعدام شد در جریان محاکمه اظهار داشت که مافوق او، رضا عطارپور (ملقب به حسین‌زاده) او را در ۷ فروردین ۱۳۵۴ به دفتر خود فراخواند. به او گفته شد که عملیاتی قرار است انجام شود و پرویز ثابتی به او دستور داده تا در آن شرکت کند.

او در دادگاه فاش کرد که در ۲۹ فروردین ۱۳۵۴، او و سایر اعضای تیم عملیات برای صرف ناهار در رستورانی ملاقات کردند که در جریان آن عطارپور به آن‌ها گفت زمان عملیات فرا رسیده است و جزییات این نقشه مورد مطالعه و تایید ثابتی قرار گرفته است. به گفته نادری، «برنامه کشتن چند نفر از اعضای این سازمان‌ها بود.» هفت مامور ساواک برای اجرای دستور، تعیین شده بودند. معاون اداره چهارم ساواک، سرهنگ عباس وزیری، رییس زندان اوین هم بود.

وزیری هم در جریان قتل‌ها حضور داشت که به این ترتیب تعداد افراد جوخه اعدام به هشت نفر رسید.

طرح ادعای فرار زندانیان به عنوان توجیهی برای کشتن آنان، مانند بسیاری دیگر از ادعا‌های رژیم پهلوی دروغی بزرگ و بهانه‌ای بیش نبود. این حادثه به تلافی ترور‌هایی که پیش از آن به وقوع پیوسته بود، صورت گرفت. از جمله اینکه ترور سرتیپ زندی‌پور رییس کمیته مشترک ضد خرابکاری در ۲۷ اسفند ۱۳۵۳ ضربه هولناکی به سیستم امنیتی رژیم شاه محسوب می‌شد. ساواک که تا یک ماه پس از این ترور نتوانسته بود عوامل آن را بیابد، انتقام خود را از زندانیان سیاسی گرفت و ۹ نفر از آنان را در تپه‌های اوین تیرباران کرد.
کمتر از سه هفته بعد، یکی از ماموران ساواک گزارش داد که براساس گفتگو‌ها با مردم عادی، مرگ ۹ زندانی «تاثیری کاملا منفی بر افکار عمومی» گذاشت.

در گزارش وی آمده است «حتی حامیان حکومت معتقد بودند این نه نفر زندانی به قتل رسیده‌اند و ماجرای فرار تنها یک سرپوش انحرافی بوده است.» حتی کارکنان دفتر نخست‌وزیری که ساواک از لحاظ سازمانی به آن تعلق داشت در مواجهه با این ماجرا «اندوه و نفرت» خود را ابراز می‌کردند. ساواک از سر استیصال امیدوار بود که اقتدار خود را بار دیگر به دست آورد و با کشتن نه زندانی سیاسی ترس در دل مخالفان بیفکند. این اعدام یک پیام تهدیدآمیز مبنی بر اقدام متقابل در ازای تلافی عملیات چریک‌ها بود.

در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ و یک ماه پس از اعدام فراقانونی این زندانیان، دو افسر امریکایی به نام‌های سرهنگ پل شفر و سرهنگ دوم جان ترنر از افسران نیروی هوایی امریکا به ضرب گلوله کشته شدند. ترور این دو برای ساواک شرم‌آور بود. موج خشونت و ضد خشونت تبدیل به امری بی‌انت‌ها شده بود. ۴۸ سال پس از جنایت وحشیانه ساواک، دوستان این قربانیان همچنان خاطرات خود را از این ۹ نفر با اشک و اندوه فراوان بیان می‌کنند.

مهدی غنی یک از مبارزین سیاسی این رویداد را چنین روایت می‌کند: «وقتی خبر آمد که این نه نفر هنگام فرار کشته شده‌اند، کسی باور نکرد. آن‌ها را برداشتند و بردند و مشخص بود که یک برنامه‌ای دارند. اینکه این تعداد افراد دسته‌جمعی بخواهند فرار کنند، امکان‌پذیر نیست. کسی حرف ساواک را باور نمی‌کرد. در آن زمان عملیات‌های مسلحانه در بیرون از زندان زیاد بود و رییس کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک هم کشته شده بود و چند مستشار امریکایی را زده بودند. ساواک هم نتوانست عوامل را پیدا کند. این نه نفر هم جزو سران زندانیان سیاسی بودند تا عملیات‌های بیرون متوقف شود، آن‌ها را تیرباران کردند. اما حتی پس از انتشار این خبر نه تنها این عملیات‌ها متوقف نشد، بلکه تشدید شد. این نه نفر جزو لیدر‌های گروه‌ها بودند. مصطفی خوشدل و کاظم ذوالانواری جزو بچه‌های رده بالای سازمان مجاهدین خلق بودند. از نظر اخلاقی، رفتاری، فکری و عملی، بچه‌های بسیار برجسته‌ای بودند. ساواک هم فهمید این‌ها در زندان سازماندهی می‌کنند، افراد را آموزش می‌دهند، هفت نفر دیگر که چپ بودند هم جزو بچه‌های قدیمی و جاافتاده بودند. اینکه این نه نفر را کشتند، چون تاثیرگذار بودند.»

محمد محمدی (گرگانی) از اعضای سابق مجاهدین که مدتی با ذوالانوار در زندان بود از او چنین یاد می‌کند: «کاظم ذوالانوار گاه چنان قرآن و نهج‌البلاغه می‌خواند که همه بچه‌ها شیفته او می‌شدند. کاظم، آدم فکور و صادقی بود. رجوی هم خوب می‌دانست که او فردی با ارزش و والایی است. کاظم فرد بسیار دقیق، مرتب و معتقدی بود و نزد بچه‌ها خیلی محبوبیت داشت و برخوردهایش بسیار سازنده و اصولی بود. وقتی نماز می‌خواند، بچه‌ها پشت در اتاق می‌ایستادند تا صدایش را بشنوند. رفتار کاظم با مسعود کاملا متفاوت بود. روش‌های عمیق و استراتژیک داشت. برخوردی کریمانه داشت و رجوی از او حساب می‌برد.»

لطف‌الله میثمی نیز از کاظم ذوالانوار چنین یاد می‌کند: «کاظم با اینکه جزو مرکزیت سه نفره سازمان در بیرون (آرام، رضا رضایی و ذوالانوار) بود ولی در بازجویی کلمه‌ای در این مورد نگفت و از طریق او احدی لو نرفت. وانمود کرده بود که یک عضو ساده است. بعد از بازجویی، با کوله‌باری از دستاورد‌ها از کمیته به زندان قصر منتقل می‌شود. ذوالانوار بدون اینکه عموم بچه‌های زندان و پلیس بدانند که او کیست و در چه رتبه‌ای است عملا زندان را اداره می‌کرد و شناسایی‌های زیادی به جنبش مسلحانه بیرون ارایه می‌داد و در حقیقت رابط بین جنبش بیرون و زندان بود. زندان قصر در عمل دست کاظم ذوالانوار بود. او واقعا بر شرایط مسلط بود و تمام زندان را اداره می‌کرد.»

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین