داریوش فروهر آن قدر به زندان رفته و به لحاظ قد و قامت و چهره شاخص بود که گاه او را تفتیش نمیکردند و یک بار با خود کلت برده بود که البته به رییس زندان تحویل داد و گفت وقتی آزاد شدم به من برگردانید!
به گزارش ایسنا، عصر ایران نوشت: «اگر در بیستوچهارمین سالگرد قتل فجیع داریوش فروهر و همسرش پروانۀ اسکندری به ۱۲ بُرش از زندگی اولی میپردازم نه بدان خاطر است که اهمیت قتل داریوش بیش از پروانه است و نه حتی به این خاطر که پروانه، پروانهوار به خاطر او سوخت یا زنی دور ازسیاست و اجتماع بود. شاید به این سبب باشد که اگر همسر داریوش فروهر نبود کشته نمیشد چندان که مرد را با ۱۲ ضربۀ کارد از پا درآوردند و زن را با ۲۴ ضربه. کجا؟ در خانهشان و در شامگاه ۳۰ آبان ۱۳۷۷ و اگر در اول آذر یاد میشود بدان سبب است که خبر در اول آذر اعلام شد؛ خبری چندان هولناک که یکی از همسایگان (که با یکی از بستگان سببی نسبت داشت) تاب مشاهدۀ آن صحنه را نیاورد و سکته کرد و جان سپرد.
داریوش فروهر از مشهورترین علاقهمندان دکتر محمد مصدق و از چهرههای ملی بود که بارها در رژیم شاه به زندان افتاد. او در خرداد ۱۳۵۶ به اتفاق دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار در نامۀ سرگشاده به شاه خواستار گشایش فضای سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد شدند ولی شاه اعتنا نکرد و به اسدالله عَلَم یار گرمابه و گلستان خود گفت: نه کارتر، جان. اف. کندی است و نه من شاهِ ۱۵ سال قبل که زیر بار یکی مانند علی امینی بروم و به عمد به جای تن دادن به انتخابات یا انتصاب چهره ای سیاسی، جمشید آموزگار - یک تکنوکرات بیگانه با ظرایف سیاست - را به جای امیر عباس هویدا نخستوزیر کرد. تنها یک سال و سه ماه بعد اما دست به دامان همان سه نفر شد تا دولت ائتلافی تشکیل دهند. فروهر و سنجابی نپذیرفتند و بختیار که گویا پنهانی و قبلتر با فرح به توافق رسیده بود قبول کرد اما دیگر دیر شده بود؛ خیلی. ضمن این که فقط یک ماه قبل از پیشنهاد به فروهر و بعد صدیقی و سنجابی در کنفرانس خبری به مناسبت سالگرد ۲۸ مرداد باز به دکتر مصدق طعنه زده بود.
۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب به ایران بازگشت داریوش فروهر نخستین کسی بود که از هواپیما پیاده شد در حالی که کریم سنجابی در پاویون منتظر بود و شاپور بختیار در نخستوزیری خبر را دنبال میکرد. ۱۲ بُرش از زندگی سیاسی مردی را که در خیابان هدایت تهران قربانی جنایتی با ۱۲ ضربۀ کارد بر سینۀ مرد ۷۰ سالهای شد که مالامال از عشق مردم و ایران بود از این قرار میتوان طرح کرد:
اول؛ زندان/ دست کم ۵ نوبت در رژیم شاه به زندان افتاده بود:
- سال ۱۳۳۲ پس از کودتا علیه دولت ملی که ۶ ماه به طول انجامید
- بازداشت سه ماهه در سال ۱۳۳۵ با حکم فرمانداری نظامی
- بازداشت یک سال و نیمه در سال ۱۳۳۸ به خاطر انتشار نشریۀ "آرمان ملت"
- اسفند ۱۳۴۱ به خاطر اعتراض به رفراندوم انقلاب سفید
- ۱۳۴۳ به دلیل حضور در جبهه ملی سوم (دو سال در حبس بود)
- در سال ۱۳۴۹ به خاطر اعتراض به جدایی بحرین، این نوبت سه سال در زندان بود...
دکتر ناصر تکمیل همایون که هفته پیش درگذشت و از دوستان فروهر بود نقل میکرد دکتر منوچهر اقبال پای پلکان هواپیما به شاه میگوید: «اگر فروهر حرفی زده نیت سوء نداشته بلکه میخواسته قلمرو پادشاهی شما بیشتر باشد.» و شاه در واکنش میگوید: «دکتر! سنتان بالا رفته، خرفت شدهاید!» و اقبال را در حضور دیگران سرافکنده میکند.
دوم؛ پیشنهاد نخست وزیری/ هم ناصر تکمیل همایون در مجلۀ اندیشۀ پویای شمارۀ ۵۵ نوشته و هم دکتر هوشنگ نهاوندی از نزدیکان شاه و فرح و وزیر علوم دولت جمشید آموزگار در کتاب «آخرین روزها» - چاپ خارج از کشور- که پس از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و به بن بست رسیدن دولت شریف امامی حامل پیشنهاد شاه به او برای تشکیل دولت ائتلافی بوده است. چرا تکمیل همایون؟ چون ملاقات در خانۀ او صورت پذیرفته. آنچه هر دو نوشتهاند با هم مطابقت دارد. فروهر در این ملاقات میگوید:" اعلیحضرت تا حالا ما را به زندان میانداختند و حالا سراغ ما آمدهاند". نهاوندی میگوید: "به خاطر ایران از خود گذشتگی کنید" و پاسخ میشنود: "۱۵ ماه پیش نوشتیم و نشنیدند والآن دیر شده چون حالا من هم اگر قبول کنم هیچ کس یارای ایستادن در مقابل موج انقلابی آیتالله خمینی را ندارد".
سوم؛ سفر به پاریس/ داریوش فروهر چندان که در آغاز آمد مانند ابوالحسن بنیصدر، صادق طباطبایی، صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی مسافر پروازی بود که رهبر انقلاب را پس از ۱۴ سال تبعید به ایران بازمیگرداند. با این تفاوت که او تازه از ایران رفته بود. سنجابی از او خواسته بود تا آمد اطلاع دهد و لابد بیمیل نبود خود را به عنوان رهبر ملی در کنار رهبر مذهبی معرفی کند. پیرمرد اما مطابق روایتی که در کتاب خاطرات خود نوشته دو ساعت منتظر نشست و خبری نشد. موبایل هم که نبود. علت این بود که امام از فروهر خواست قبل از دیگران پیاده شود و به سرعت پیامی را برای ارتشیان ببرد و او هم چنین کرد.
چهارم؛ دولت موقت/ داریوش فروهر در حالی عضو دولت موقت شد که پیشنهاد خود او وزارت کشور بود ولی سر از وزارت کار درآورد و چون حقوق خوانده و به وزیر کشور- دکتر احمد صدر حاج سید جوادی- ارادت فراوان داشت و دبیر کل جبهۀ ملی – دکتر کریم سنجابی- هم وزیر خارجه شده بود وزارت کار را پذیرفت اما همان روز اول گفت: من وزیر کارگرانم نه وزیر کار و حداقل دستمزد کارگران را بدون مصوبۀ هیأت دولت سه برابر کرد و دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار داد. ( در سال ۵۷ دستمزد کارگران روزی ۲۱ تومان – ۲۱ تومان نه ۲۱ هزار تومان! - بود و در سال ۵۸ به ۵۶ تومان رسید. در حالی که نرخ دلار همان بود و قدرت خرید سه برابر شد.)
پنجم؛ هیأت حُسن نیت برای کردستان/ اشتهار به ایراندوستی و دموکراسیخواهی از او چهرهای ساخته بود که میتوانست برای حل مناقشات در کردستان میانجیگری کند و این در حالی بود که از وزارت کار استعفا کرده و وزیر مشاور شده بود. دیگر اعضای هیأت عزتالله سحابی، مصطفی چمران و هاشم صباغیان بودند. عملکرد او طرفهای مختلف را به نسبت راضی کرده بود و شخص امام خمینی هم به او اعتماد داشت، بیش از هر مصدقی دیگر. شاید به این خاطر که مصطفی خمینی پس از زندان در آغاز دهۀ ۴۰ از شجاعت و سجایای اخلاقی او نزد پدر گفته بود و به همین خاطر هر چند در دوران حیات امام هم به زندان افتاد اما با دستور مستقیم ایشان آزاد شد.
ششم؛ حزب دو نفره/ روزنامۀ کیهان برای تحقیر مواضع سیاسی او تعبیر «حزب دو نفرۀ ملت ایران» را به کار میبرد تا بگوید جز زن و شوهر عضو و هوادار ندارد. هر دو عضو حزب دو نفره را اما کشتند و ده ها هزار نفر پیکر آن دو را در آذر ۱۳۷۷ تشییع کردند.
هفتم؛ انتخابات ریاست جمهوری/ داریوش فروهر در اولین دورۀ انتخابت ریاستجمهوری در سال ۱۳۵۸ نامزد شد و امید داشت کارگران، زنان، کردها و هواداران جبهۀ ملی به او رأی دهند. این اتفاق اما نیفتاد چرا که او تنها کاندیدای ملی گرا نبود و به ویژه خود بنیصدراگرچه هزینۀ کمتر پرداخته بود اما به مصدقی بودن شهرت داشت و نیز سید احمد مدنی. فاصلۀ آرای بنیصدر با دیگران چنان بود که مدنی و حسن حبیبی هم کمتر از یک پنجم او رأی آوردند و فروهر نفر چهارم شد با میزان رأیی که هیچ نسبتی با سوابق و شهرت او نداشت.
هشتم؛ شیشه در بغل سنگ/ با شروع ترورها در سال ۱۳۶۰ یکی از مجلات وابسته به روزنامۀ اطلاعات تصاویر اعضای دولت موقت را به شکل بطری شیشهای در طرحی روی جلد کشید و تیتر زد: گر نگه دار من آن است که من میدانم/ شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...
میخواستند بگویند در ترورها آسیبی به اعضای دولت موقت نرسیده است این در حالی است که چند ماه قبل دکتر مصطفی چمران معاون نخستوزیر و وزیر دفاع ملی و عضو شورای مرکزی نهضت آزادی به شهادت رسیده بود. منظور البته ترورهای کور بود نه جبهه جنگ. ۷ سال بعد اما یکی از همان چهرهها (کاظم سامی، وزیر بهداری) در مطب خود با ضربات کارد به قتل رسید و ۱۰ سال پس از آن هم داریوش فروهر، وزیر کار.
نهم؛ علاقۀ امام/ درست است که داریوش فروهر به اپوزسیون جدی جمهوری اسلامی بدل شده بود و میانهای با اصل ولایت فقیه و حاکمیت روحانیون نداشت اما قتل او با طراحی درون دستگاه امنیتی احتمالا بیش از آن که با هدف حذف اپوزسیون داخل کشور باشد پیامی به سید محمد خاتمی رییس جمهوری اصلاح طلب وقت بود تا بداند مخالفان او در داخل ساختار اجازۀ اصلاح در همه جا را نمیدهند. از نشانههای علاقۀ شخصی و عاطفی رهبر فقید انقلاب خاطرۀ هاشم صباغیان است که وقتی برای ارایۀ گزارش کردستان به قم رفته بودند و فروهر کنار امام نشسته بود امام دست او را می گیرد و آرام حلقۀ طلا را انگشت او خارج می کند و به او می گوید: شما که نماز میخوانید انگشتر طلا در دست نکنید.
دهم؛ کلت در زندان/ داریوش فروهر آن قدر به زندان رفته و به لحاظ قد و قامت و چهره شاخص بود که گاه او را تفتیش نمیکردند و یک بار با خود کلت برده بود که البته به رییس زندان تحویل داد و گفت وقتی آزاد شدم به من برگردانید!
یازدهم؛ پوشش و گویش/ در دولتی که همه کت و شلوار پوش بودند و کروات میبستند او با پوشش متفاوت و ایرانی جلب توجه میکرد. سبیل تاب دادهای داشت و ریش خود را میتراشید و شبیه مقامات بعدی جمهوری اسلامی نبود و از این نظر هم در خاطرهها مانده است.
دوازدهم؛ قتل فجیع/ کاردآجینشدن او را به عنوان بُرش دوازدهم زندگی آورده ام در حالی که پایان زندگی او با این جنایت رقم خورد. اما این اتفاق سبب شد ۴۵ روز بعد وزارت اطلاعات اعلام کند این جنایت را عوامل خودسر درون این مجموعه مرتکب شده اند. اتفاقی کم سابقه در ایران و حتی جهان که دستگاه امنیتی دست به چنین اعترافی بزند و همچنان مهم ترین اقدام دولت خاتمی به شمار میآید: «با کمال تأسف معدودی از همکاران مسؤولیت ناشناس، کج اندیش و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند در میان آنها وجود دارد.»
اطلاعیه وزارت اطلاعات در ۱۵ دی ۱۳۷۷ در حالی صادر میشد که پس از فروهرها دو نویسنده نیز ربوده شده و به قتل رسیده بودند. برخی روایتها البته از محمد مختاری و محمد جعفر پوینده فراتر رفتند.»