احمد زیدآبادی فعال سیاسی اصلاح طلب معتقد است برای مواجهه با شرایط فعلی ۳راه وجود دارد: نخست، تداوم وضع موجود است که کشور را با بحرانهای هولناکتری مواجه میکند. دوم، حرکت به سمت تغییرات رادیکال که فعلا به دلیل فقدان رهبری منسجم، نیروی سیاسی کارآمد و هدفگذاری مناسب نتیجهبخش نیست، ضمن اینکه منجر به هرج و مرج نیز خواهد شد و نهایتا تن دادن به اصلاحات ضروری که از منظر این فعال سیاسی اصلاحطلب یگانه راه رستگاری این کشور از بحرانهای عدیده است.
در ادامه گفت و گوی زیدآبادی با روزنامه اعتماد را میخوانید:
شما در آستانه انتخابات سال۱۴۰۰ نقدهای جدی نسبت به محدودسازی فضای سیاسی و انتخاباتی کشور داشتید، حضور در انتخابات را به دلیل محدودیتها و ردصلاحیتها بیاثر میدانستید. شرایط امروز را چطور میبینید، آیا بحران اخیر برآمده از محدودیتهای سیاسی سالهای اخیر است؟
این روزها اگر به صحبتهای مسوولان توجه کنید، اغلب گفته میشود، «مردم اجازه اعتراض دارند، اما اغتشاش پذیرفته نیست» این عبارات طی دهههای گذشته به دفعات تکرار شده است. اما اساسا از ابتدای انقلاب تا امروز جز یکی، دو سال نخست پس از انقلاب، حق اعتراض در هیچ سطحی به رسمیت شناخته نشده است. حالا اعتراض به معنای یک کنش خیابانی به کنار، حتی به اندازه سخن و حرف و مقاله نیز، مخالفت، انتقاد و اعتراض جز در برخی موارد مرتبط با موضوعات اقتصادی جزیی و پیش پا افتاده فرصتی برای طرح نداشته است.
حتی بازخوانی تحولات دوران اصلاحات که خود من و بسیاری از تحلیلگران را گرفتند و بازداشت و زندانی کردند، نشان میدهد که همه این بازداشتها به دلیل نقد و اظهارنظر و مخالفتهای مسالمتآمیز صورت گرفته است. بنابراین در درون جامعهای که نتواند مخالفت خودش را نسبت به سیاستها و راهبردها اعلام کند، نه مطبوعات مستقل شکل میگیرد نه احزاب سیاسی به معنای واقعی معنا پیدا میکند و نه سازمانهای مدنی و تشکلها در آن فعالیت خواهند کرد. نهایتا نیز سرنوشت چنین جامعهای طغیان و عصیان است.
این وضعیت در سالهای پس از انقلاب۵۷ بهطور مستمر تکرار شده است. امروز هم به نقطهای رسیدهایم که مردم به مدد انقلاب دیجیتال و ابزارهای نوین ارتباطی از شیوه حکمرانی در سایر کشورها، حقوق شهروندی و… آگاه شدهاند و این حقوق را مطالبه میکنند. وقتی نظام سیاسی از راههای تعریف شده قانونی، مسیری برای طرح مطالبات مردم باقی نگذاشته باشد، این فروخوردگی ابتدا تبدیل به تجمعات خیابانی شده و پس از مدتی این احتمال نیز وجود دارد که برخی نیروهای سیاسی از این حضور سوءاستفاده کرده و جریان اعتراضات به یک بحران جدی عمومی بدل شود. با توجه به اینکه در سطوح تصمیمساز کشور، ارادهای برای حل معادلات و پاسخگویی به مطالبات وجود ندارد، هر از گاهی گاهی ۲سال به ۲سال و گاهی کمتر، بحرانهای اینچنینی در سطح عمومی جامعه رخ میدهند.
اما محل واقعی پیگیری مطالبات کجاست، برخی به صندوقهای رای، فعالیتهای مدنی و نهادسازی اشاره میکنند. برخی دیگر معتقدند باید تلفیقی از این مسیرها یعنی حضور میدانی مردم و فعالیتهای سیاسی را دنبال کرد. نظر شما چیست؟
اگر اعتراضات سیاسی قانونی و مبارزه مدنی به رسمیت شناخته شود (همانگونه که در قانون اساسی قید شده است) در هر عرصهای که شهروندان صلاح بدانند و علاقهمند باشند، اعتراض میتواند متبلور شود. میتواند از طریق مطبوعات و رسانهها این مطالبات دنبال شود، یا از طریق فعالیتهای حزبی، فعالیتهای مدنی، حضور در نهادها و تشکلها، انتخابات و حتی حضور در خیابان.
البته همه این فعالیتهای انتقادی از یک طرف مشروط به مسالمتآمیز بودن آنها و از سوی دیگر اراده دولت برای حفظ امنیت مردم معترض است. یعنی اگر افراد و جریاناتی نه به دلیل پیگیری مطالبات قانونی بلکه به دلیل رویکردهای خشونتآمیز و…وارد خیابان شوند و دولت نیز اساسا مخالف این حضور باشد و این افراد اهداف براندازانه و سیاسی داشته باشند، تجمع با بنبست مواجه شده و بعضا به هرج و مرج کشیده میشود.
چرا در ایران تجمعات اعتراضی به یک تابو بدل شده است و اینقدر نسبت به آن نگرانی وجود دارد؟
در بسیاری از کشورهای جهان مخالفان در خیابان حضور دارند و مخالفت خود را بیان میکنند. ولی معلوم نیست چرا اینقدر در ایران از آن ترس وجود دارد. در همه جای جهان، مردم برای پیگیری مطالبات خود میآیند و پلیس هم جایگاه ویژهای را برای آنها اختصاص میدهد. اما در ایران نه مسوولان سازوکاری برای اعتراض مردم تعریف کردهاند و نه محلی برای این منظور تخصیص داده شده است.
در زمان اصلاحات گزارهای از سوی سعید حجاریان مطرح شد با این مضمون که فشار از پایین و چانهزنی در بالا. آیا این گزاره را میتوان در خصوص همه تجمعات اعتراضی به کار برد؟
بحث آقای حجاریان مربوط به رقابتهای تلخ سیاسی میان دو طیف سیاسی بود که در زمان اصلاحات در قدرت مشارکت داشتند یکی از این جناحها دارای قدرت فیزیکی مانند نیروی نظامی، زندان، ارتش و دادگاه و… بود و طیف دیگر هم افکار عمومی را در اختیار داشت. سعید حجاریان معتقد بود قدرت اصلاحات، یعنی طیفی که افکار عمومی را در اختیار دارد، عینی نیست و ذهنی است. برای عینی کردن قدرت ذهنی اصلاحطلبان، باید از طریق تجمعات، میتینگها و…مطالبات طرح شود تا به طرف مقابل فشار وارد شود و از این فشار برای چانهزنی با اصحاب قدرت استفاده شود.
سرنوشت این ایده چه شد. آیا اصلاحطلبان توانستند با قدرت حاکم چانهزنی داشته باشند؟
این ایده نه تعریف شد، نه دولت خاتمی با آن موافقت کرد و نه عینیت پیدا کرد. اما جناح راست از این ایده بهانهای درست کرد و با آن اصلاحطلبان را به اغتشاش و براندازی متهم کرد. در حالی که این ایده یک حرف عادی و معمولی بود. اما جناح مقابل از این حرف معمولی سوءاستفاده کرد و آن را علامتی از رویکردهای براندازانه تفسیر کردند. حتی در سال۸۸ که حجاریان دستگیر شد برای بیان این حرف و ایده مورد بازجوییهای گسترده قرار گرفت.
آیا امروز هم میتوان از تجمعات اعتراضی مردم، ارزش افزوده سیاسی خلق کرد؟
مشکل امروز این است که اصلاحطلبان از متن به حاشیه رانده شده، با محدودیتهای فراوانی مواجهند و اعتبار اجتماعی آنها خدشهدار شده است. ضمن اینکه تشکیلات منسجمی هم مانند دوران اصلاحات وجود ندارد. از سوی دیگر نیرویی که در خیابان در حال اعتراض است، جوانان خشمگینی هستند که با محرومیتهای فراوانی رودررو هستند. جوانانی که نه فرصت شغلی دارند، نه مسکن دارند، نه امکان رشد برای آنها فراهم است، نه جدی گرفته میشوند و نه مطالبات آنها برای تصمیمسازان اهمیتی دارد. سیستم سیاسی هم مدام تلاش میکند شخصیت آنها را بر اساس فرمولهای از پیش تعیین شده، محدود کند. بنابراین در شرایطی که حزب سیاسی فراگیری وجود ندارد، چهرههای اثرگذار نیز محدود شدهاند و عرصههای کنشگری نیز مسدود یا محدود شده، دیگر قدرتی برای چانهزنی وجود ندارد.
اگر جوانان نمایندههایی داشتند، این نمایندگان میتوانستند با قدرت رایزنی و چانهزنی کنند و امتیازات لازم اخذ شود. از طرفی در خارج از کشور نیز نیروهایی وجود دارند که خود را در شمایل آلترناتیو جمهوری اسلامی معرفی میکنند. هر اعتراضی هم که در کشور میشود این جریانات تلاش میکنند به خود بچسبانند و خود را منشا آن معرفی کنند. حرف این جماعت نیز ربطی به چانهزنی و مذاکره ندارد و معتقدند هر حرکتی نهایتا باید منجر به براندازی شود. این افراد فضای داخل کشور را آلوده میسازند و اساس حرکت را منحرف میکنند. برای بسیاری از جوانان داخل کشور هم دردسر درست میکنند.
هر اتفاق اعتراضی که در کشور طی سالهای اخیر رخ میدهد، نیروهای خارجنشین اعلام کردهاند سیستم سیاسی به زودی سقوط میکند. سال ۸۸.۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ این نوع اظهارنظرها به کرات مطرح میشود. سرنگونی هم صورت نمیگیرد، چراکه شرایط کشور مستعد انقلاب نیست، بلکه مستعد هرج و مرج است.
یعنی شما معتقدید حضور در خیابان هیچ فایدهای ندارد؟
این تجمعات یک تاثیر مثبت دارد، این حسن را دارد که به تصمیمسازان و سیاستگذاران اصلی این پیام ارسال میشود که اینگونه نمیتوان کشور را اداره کرد و کشور در معرض بیثباتی قرار گرفته است. اگر این پیام درک شود، اتفاقا زمان مناسبی است برای اصلاحات واقعی و بنیادین.
اگر این پیامها درک نشود چه؟
دیگر جامعه با چه زبانی باید خطاب به مسوولان بگوید که جامعه نیازمند تغییر است. شما نگاه کنید نه آب کشور سازمان داده شده، نه محیط زیست، نه آلودگی هوا و نه خودروی مناسبی در اختیار مردم قرار داده شده است. نه شغلی وجود دارد و مشاغلی هم که وجود دارد، برای گذران زندگی کافی نیست. نه مسکن، نه آزادی اجتماعی، نه چشمانداز روشن و…نتیجه چه میشود، اینکه بسیاری از استعدادها راهی کشورهای دیگر میشوند.
سایر جوانان نیز برای مهاجرت زندگی در کمپها و…را تجربه میکنند یا اینکه در مسیر مهاجرت به غرب در دریا غرق میشوند. افراد تحصیلکرده هم بعد از فارغالتحصیلی ۷میلیون حقوق میگیرند که با آن نمیتوان زندگی کرد. از سوی دیگر زمانی که این جوان با نامزد و دوست خود قصد قدم زدن دارند به خاطر چند تار مو باید راهی بازداشتگاه شوند. طبیعی است که این شرایط اعتراض و خشم و سرخوردگی ایجاد میکند.
در این میان لشکر سایبری براندازان از یک طرف و لشکر سایبری طرفداران سیستم سیاسی به یک شکل عمل میکنند. با فحاشی و تندروی و تهدید. اگر فکری برای اصلاحات نشود، این تنازعات دروازههای جهنم را ممکن است باز کند. اتفاقی که در بهار عربی برای بسیاری از کشورهای منطقه رخ داد. امروز در مصر رفتار سیسی به مراتب بدتر از مبارک است. در تونس، هیات حاکم از بن علی تندتر عمل میکند. شما وضعیت سوریه را ببینید، چقدر آشفته است.
یعنی فکر میکنید جایگزین احتمالی جمهوری اسلامی به مراتب بدتر است؟
همه خیال میکنند ایران کشور ویژهای است و تاریخ بلندبالای کشور و تمدن ایرانی و…باعث میشود ایران تحولات دیگری را از سر بگذراند. اما به نظرم در صورت تغییرات ساختاری چشمانداز تیرهتری در انتظار ایران است. کافی است، علایم و نشانههایی که اخیرا در اطراف ایران رخ میدهد، بررسی شود تا متوجه این چشمانداز شوید.
شما خودتان را جای جوان ایرانی بگذارید، سیستم با ردصلاحیتهای گسترده، امکان کنشگری سیاسی و انتخاباتی را از آنها میگیرد، قانون تشکلها را مصوب میکند تا فعالیتهای مدنی محدود شود. ضمن اینکه طرح صیانت و گشتهای ارشاد افزایش مییابد. تحلیلگرانی مانند شما، هشدار سوریه شدن و مصر شدن و تونس شدن را میدهند. واقعا جوان ایرانی در برابر این اوضاع چه باید کند؟
اغلب افرادی که به خیابان میآیند، مطالبه سیاسی ندارند. بیشتر میخواهند سبک زندگی آنها به رسمیت شناخته شود. گشت ارشاد آزارشان ندهد، شغلی داشته باشند، اعتباری داشته باشند، آینده داشته باشند و…اما چون تجمعات، نظمی ندارد و رهبری ندارد و شاکله ندارد، بیشتر مشکلساز میشود. اعتراضات باید بهگونهای ساماندهی شود که امنیت را مختل نکند، ضمن اینکه بازتاب هم داشته باشد. اینجا پای شبکههای اجتماعی و فضای مجازی به میان میآید. در زمان فاجعه رخ داده شده برای مرگ مهسا امینی شما دیدید این حادثه از طریق فضای مجازی چه طنینی در جهان پیدا کرد. حتی افراد حزب اللهی نیز منتقد گشتهای ارشاد شدند.
بسیاری از چهرههای جهانی در حوزههای سیاسی، هنری، فرهنگی، ورزشی و…واکنش نشان دادند. زمانی که موضوع در خیابان دنبال شد، برخی افراد فرصتطلب، تجمعات را به حاشیه کشاندند و مسیر را تغییر دادند. تا چند روز قبل همه نسبت به گشت ارشاد انتقاد میکردند، اما امروز بسیاری از متهمان، مدعی شدهاند. مراحل هفتگانهای که در مقالهام در «اعتماد» تشریح کرده بودم دقیقا اتفاق افتاده است. حجم بالای دستگیریها، مشکلاتی که برای خانوادهها شکل گرفته و…به ما میگوید که تحقق مطالبات از خیابان نمیگذرد.
یعنی مردم باید از صندوقهای رای مطالبات خود را جستوجو کنند؟ شما که قبل از انتخابات ۱۴۰۰اعلام کردید، حضور در انتخابات بیهوده است.
صندوق رای را به طریق اولی قبول ندارم. اگر قرار بود صندوقهای رای اثرگذار باشند در دوم خرداد ۷۶، مجلس ششم در سال ۷۸ و سال۸۰ دولت دوم سید محمد خاتمی، سالهای ۹۲ و ۹۶ روحانی جواب میداد. رییسجمهورها ظاهرا دولت تشکیل میدهند، اما سیستم موازی در مسیر آنها مانعتراشی میکند. گیر میکند و با روسیاهی ناچار است دولت را رها کند در حالی که به هیچ مطالبهای هم پاسخ داده نشده است.
مسیر خیابان هم جواب نمیدهد و باعث سوءاستفاده میشود. در این شرایط مطالبهگری از طریق رسانههای در دست و نیروهایی که هنوز سرمایه اجتماعی دارند، تنها راه باقی مانده است. امروز مشخص شده که مردم ناراضی هستند و به هر بهانهای نارضایتی خود را از گشت ارشاد، مشکلات اقتصادی، عدم توسعه ارتباطات با جهان و…نمایان میکنند.
اما نه تنها صدای این نارضایتی در ذهن تصمیمسازان طنینانداز نشده، بلکه آنها را به سمت تشکیل ساختار یکدست سوق داده است.
ساختار یکدست یک رویای ناممکن است، همین امروز که ظاهرا ساختار یکپارچه تشکیل شده در درون چندین جناح انشقاق دارند. در حالت عادی، طیفهای تندرو در حاشیه قرار میگیرند و افراد معتدل و عملگرا، در میدان حضور دارند اما در زمان تحرکات امنیتی این طیفهای تندرو هستند که میداندار میشوند. گروههای مسالمتجو باید تجدید قوا کرده و مطالبات مردم را پیگیری کنند.
برخلاف دیدگاه شما که معتقدید در دوران اصلاحات کار مهمی انجام نشد، برخی تحلیلگران اصلاحات را یک روند و آن را تدریجی میدانند. یعنی اگر مسیر کشور در سال ۸۴ تداوم پیدا میکرد، شاید امروز شرایط کشور بسیار متفاوت بود. اما اصلاحطلبان سال۸۴ دچار انشقاق شده و باعث پیروزی محافظهکاران و احمدینژاد شدند.
در تمام دوران اصلاحات این چشمانداز وجود داشت که این جریان رو به افول است و از درون این ساختار یک جریان سختسر و تندرو و قلدر ظهور میکند. اینطور نیست که اگر اصلاحطلبان در انتخابات ۸۴ متحد میشدند، پیروز میشدند، چراکه افراد رایدهنده انگیزههای متفاوت داشتند و رای دادند. از سوی دیگر اصلاحطلبان مجلس هفتم را به راست باخته بود، حتی در صورت پیروزی در دولت نهم، دولت با مجلس هفتم چه میخواست بکند.
فکر نمیکنید حداقل ۷قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت صادر نمیشد و ایران ذیل فصل هفتم قرار نمیگرفت؟
دقیقا این قطعنامهها با وجود یک دولت اصلاحطلب نیز صادر میشدند. مگر رفع پلمب ظرفیتهای هستهای با فرمان رهبری در زمان آقای خاتمی انجام نشد. از نظر غرب حرفهای یاوه احمدینژاد که مهم نبود، آنها به عملکردهای بنیادین روی زمین توجه داشتند. اساسا در آن سالها نیروی ضد اصلاحات احساس میکرد برنده شده و باید همه سیاستهای ضد اسراییل را پیادهسازی کند. فکر میکردند در طول ۸سال دولت خاتمی را زمینگیر کردهاند و پس از آن سرمست از پیروزی هر کاری خواستند را میتوانند انجام دهند. بنابراین حتما اصلاحات تدریجی است اما جهت آن به تدریج باید مشخص شود. بنابراین معتقدم در دولت هاشمی که یک پتانسیل اجتماعی عالی ایجاد شده بود و در حال فشار به سیستم بود در دولت اصلاحات وارد نظام تصمیمسازی شد و همه ظرفیتهای قبلی بر باد رفت.
شما نگاه کنید هر چهره برجسته در حوزه اندیشه، سیاست، رسانه و…که در سالهای قبل ایجاد شده بود در آن برهه تار و مار شد. همانطور که برخی چهرههای بانفوذ اعلام کردند که چوب را در لانه مار کردیم. یا احمدینژاد گفت، دایره را تکاندیم و…تقریبا همه ظرفیتهای مدنی، سیاسی، رسانهای و…کشور اتلاف شد. متاسفانه برخی دوستان اصلاحطلب با این برهه سیاسی برخورد میکنند. به نظر میرسد، برای آنها شراکت در قدرت از هر عامل دیگری مهمتر است. البته از سال ۸۸ به بعد جناح راست، اشتباهات بزرگی داشت.
با این دیدگاه شما، فرقی نمیکرد که ناصر همتی در انتخابات ۱۴۰۰ انتخاب شود یا نشود. یعنی طرح صیانت اجرا میشد، برجام احیا نمیشد و…درست است؟
خدا به همه ما رحم کرد که همتی نیامد. همه این مصائب به پای او، اصلاحطلبان و جامعه مدنی نوشته میشد. همانطور که در سال۹۸ همه اشتباهات و برخوردها و نارساییها به نام روحانی نوشته شد. همتی با کدام اهرم قدرت میخواست مذاکرات را پیش ببرد، اقتصاد را بهبود بخشد و مطالبات مردم را محقق کند.
اما رییسی را همه این اهرمهای قدرت نه شاخصهای اقتصادی بهبود بخشید، نه برجام را در مسیر احیا قرار داد و نه مطالبات مردم را محقق کرد.
بله و بهای این ناکامی را نیز خواهد پرداخت. اصولگرایان الان در موضع دفاعی هستند و هر روز ضعیفتر میشوند. در بطن خود هم انشقاق را تجربه میکنند. اگر اصولگرایان متوجه مطالبات مردم نشوند، درهای دوزخ به روی کشور باز میشود، چراکه کشور نه مستعد انقلاب است که نظم جایگزینی روی کار بیاید و نه با ساختار فعلی میتواند ادامه داد. اگر توجهی به این واقعیات نشود کشور با خطرات بزرگی مواجه میشود که هرج و مرج کمترین آن است.
برخی معتقدند باید چهرههای اصلاحطلب و گفتمان اصلاحطلبی را از هم تفکیک کرد. آیا مسیر دیگری جز اصلاحات را میتوان برای جامعه ایرانی متصور شد؟
۳ راه بیشتر وجود ندارد؛ یکی تداوم وضع موجود است که اصرار بر آن هم برای حکومت و هم برای جامعه مخاطرهآمیز است. دوم کنشهای معطوف به انقلاب و براندازی و رژیم چنج است. زمینه این مسیر، نیروی سازمانی آن، تشکیلات آن، رهبری و…برای آن وجود ندارد. این مسیر هم زمینهساز هرج و مرج خواهد بود. تنها یک راه برای اعاده حیثیت از ساختار سیاسی باقی میماند که آن هم اصلاحات است. اصلاحات بهترین شانس برای حفاظت از کشور است. بقای کشور، بقای حکومت و بقای ساختار بستگی به اصلاحات دارد.
البته این به معنای شانس داشتن اصلاحطلبان به حضور در قدرت نیست، بلکه الزامی است که سیستم ناگزیر به گردن نهادن بر آن است. اما اگر اصلاحات صورت بگیرد، طیفی که میدان را به سمت میگیرد، اصلاحات است. شخصا هنوز از اصلاحات دل نکندهام، روزی که به این نتیجه برسم که اصلاحات هم اثرگذار نیست، دیگر باید منتظر تحولات ناگوار باشیم.
در این فضا انتظارات متناقضی از رسانهها وجود دارد. از یک طرف افکار عمومی خواستار حرکتهای آنی و تند است و از سوی دیگر سیستم نیز فشار فراوانی به رسانهها وارد میسازد که سکوت در پیش گیرد. در این شرایط رسانه چه باید کند؟
رسانه دو وظیفه مهم دارد؛ یکی انتشار اخبار است و دیگر تحلیل زیر پوست خبر و ارایه رویکرد و نقد. در خصوص خبر که دست رسانهها باز نیست، مگر آنکه رسانهای بخواهد تعطیل شود. نمیتوان از رسانهها توقع رفتارهای غیر واقعبینانه داشت. این درک این محدودیتهاست که رسانهها فعالیتهای خود را آغاز کردهاند. اما حوزه مهمتر، حوزه نقد و بررسی و تحلیل است. روزنامهها میتوانند با صاحبنظران درباره زیر پوست خبرها صحبت کنند.
از سوی دیگر باید توجه داشت در ایران تنها سیاستمداران نیستند که دچار مشکل و تعصب و بیسوادی و…هستند. بسیاری از چهرههای ظاهرا نامآور نیز با مشکلات تحلیلی، علمی و…دست به گریبان هستند. رسانهها باید در این حوزه هم وارد عمل شوند و مشخص کنند کدام افراد چیزی در چنته دارند و چه افرادی واقعا ظرفیت علمی، تحلیلی و… ندارند.
اگر با همین شرایط امروز در آستانه انتخابات ۱۴۰۲ مجلس قرار داشتیم، توصیه شما به مردم چه بود؟ آیا میگفتید که حضور در انتخابات فایدهای ندارد یا دارد؟
تا آن زمان، راه زیادی باقی است و تحولات فراوانی رخ خواهد داد. اگر نظام تن به اصلاحات دهد، مسیرهای تازهای برای حضور افراد کارآمد باز میشود در آن صورت شرایط فرق میکند. اگر این اصلاحات رخ ندهد، انتخابات که هیچ کل ساختار روی هوا میرود. اگر نیروهای مزاحم پیش روی جامعه مدنی کنار برود، میتوان به آینده امید داشت اما در غیر این صورت مشارکت غیر کارآمد غیر تاثیرگذار که ارزشی ندارد. نیروهای حاشیهای، تندرو و افراطی باید جای خود را به افراد شایسته، متخصص و کارآمد بدهند تا بتوان حرف از مشارکت زد. در غیر این صورت کشور با رخدادهای ناگواری مواجه میشود که عبور از آنها شاید به سادگی تن دادن به اصلاحات نباشد.
آدم با حالی هستیا.بعده این همه مدت برات معلوم نشده استاد
پاینده ایران و ایرانی
اگر اینها واقعا خدمتگزار ملت باشند که به حتم خدمات ارایه شده اشان در دوران صدرات و اقتدار سنجش و در صورت عدم رضایت نه تنها گواهی رضایت و شایستگی انتهای دوره خدمت ، صادر شده بلکه اخراج و برکناری متصور در هر سطح خدمتگزاری هیجان و بحرانی ایجاد خواهد کرد.تعارفات را کنار بگذاریم هیچکس و هیچ نهاد نمی بایست قدرت بی حد و حصر و بی چون و چرا و نگران سنجش داشته باشد. بودجه ریزی پویا و دینامیک بسیار حساس به نحوه خلق و جریان ثروتهای ملی و منابع مالی ورودی به خزائن کشور و خلق مدوام تروت و اقتدار ملی و نظارت دقیق و آشکار منابع هزینه شدن حتی برای گزارشات عمومی به مردم و نظارت واقعی نهادهای برخاسته و تشکیل شده از رای و خواست ملت و نه ابر قدرت های محلی و ملی و نیز ابر ثروتمندان و امکان طرح هر پرسشگری فاقد توهین و نفرت پراکنی بود ملک و ملت به لبه پرتگاه ژرفی که بر لبه آن ایستاده ایم نمی ایستاد.
انحصار دریافت نظرات نخبگان و فرهیختگان ملک و ملت را بشکنید.
نظام پیشنهادات دائمی در موضوعات اصلی بنا کنید و هر کس در هر سطح اختیار و اقتدار و توانمندی را از پرسشگری مداوم معاف نکنید.
رهایی و آزادگی ملک و ملت در گرو اینهاست نه بازی های سیاسی و ملت سر کار گذاشتن های مکرر نیروهلی سه گانه موجود ...
قرار نیست 80 درصد مردم به خاطر ترس از تجزیه طوری زندگی کنند که دلشون نمیخاد ما قبل از هر چیز یک انسانیم