فرارو- انتظار چهار روزه برای بنزین و خانوادههایی که برای تغذیه یک وعده غذایی در روز فرزندانشان دست و پنجه نرم میکنند. این موارد واقعیتهای زندگی امروز در سریلانکا هستند.
به گزارش فرارو به نقل از دیلی تلگراف، در حال رانندگی به سوی عمارت باشکوه سفید دوره استعماری که تا همین اواخر یک رئیس جمهور فاسد را در خود جای داده بود نگاهی به خودرو میاندازیم تا میزان سوخت موجود در آن را بررسی کنیم. بنزین در حال اتمام است و قلبمان فرو میریزد. با خود میگوییم این آخرین باری است که با خودرو بیرون میرویم. در صورت نیاز به انتقال مادر مسن یا یکی از چندین فرزند خردسال به بیمارستان باید بنزین را ذخیره کرد.
هر چند انتخاب دشواری است، اما سریلانکاییها کماکان باید برای کسب درآمد کار کنند و نمیتوانند چهار روز در صف پمپ بنزین منتظر بمانند این میانگین زمانی است که یک سریلانکایی این روزها برای پر کردن باک خودروی خود در صف منتظر میماند. این چیزی است که درست بیرون از خانهها میبینید جایی که یک ستون مار مانند از خودروها بیش از ۴.۸ کیلومتر در جاده اصلی در مرکز کلمبو صف کشیده اند.
این افراد در دمای ۳۲ درجه سانتی گراد زندگی میکنند و در خودروهای خود میخوابند. جانیس هفتاد و سهساله تنها زندگی میکند و برای مواقع اضطراری به سوخت نیاز دارد. راندا ۴۲ دارد و غذا را به دفاتر تحویل میدهد. نمینی ۵۲ساله یک مادر مجرد است و دو دختر ۹ و ۱۱سالهاش سه روز است که در خانه تنها هستند.
شاید این چهرههای جلوی خانه تغییر کنند، اما داستان آنان یکسان است: همگی پریشان، خسته و سرکش هستند. با این وجود، صف بنزین بدترین رخداد برای آنان نیست.
افرادی که در مرکز پایتخت زندگی میکنند خوش شانس هستند، زیرا میتوانند از طریق پیاده روی و دوچرخه سواری به مقصد برسند. با این وجود، قطعی روزانه برق که تا سه ساعت و دو بار در روز به طول میانجامد اکثر خانوادهها را آزار میدهد. هزینه قبوض برق افزایشی ۱۰۰ درصدی داشته است. برخی خانوادهها سه وعده غذایی در روز را دارند، اما کیفیت غذای مصرفیشان را کاهش دادهاند.
زنان سریلانکایی برای تغذیه یک وعده در روز فرزندانشان دچار مشکل هستند. یکی از همکلاسیهای پسر یک شهروند سریلانکایی که در یکی از معتبرترین مدارس آن کشور تحصیل میکرد به دلیل آن که والدینش توانایی خرید کفشهای مدرسه را نداشتند ترک تحصیل کرد. بیش از ۵۰ درصد دانش آموزان دیگر توان پرداخت شهریه و هزینههای تحصیل را ندارند.
سریلانکا مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته جنگها، سونامی و شورشهای سال ۲۰۰۴ میلادی و بمبگذاریهای انتحاری و مینهای زمینی، اما این بار فرق میکند و مشکل بسیار ملموستر است.
در مدرسهای در دهکدهای کوچک در ناحیه پوتالام دانش آموزان در زمان استراحت به جای صرف غذا سرشان را روی میزهای چوبی میگذارند و میخوابند.
اکثر دانش آموزان از خانوادههای محروم و تک والدی هستند که درآمد ثابتی ندارند. یکی از معلمان اشک میریزد و میگوید: «دیگر غذایی برای خوردن ندارند. مدرسه ۲۸ روپیه بودجه داشت تا به آنها یک وعده غذایی برنج یا نخود بدهد که انگیزه بزرگی برایشان بود که حتی به مدرسه بیایند. با این وجود، اکنون همان وعده غذایی برای هر کودک ۱۰۰ روپیه هزینه دارد. بنابراین، ما دیگر نمیتوانیم به آنان غذا بدهیم. این بچهها گرسنه هستند».
به نظر میرسد «گرسنگی» همان عامل اصلی برای آشوب هفته گذشته در سریلانکا بود. این ناامیدی در همه جا در کشور دیده میشود.
در ساختمان دوره استعماری سفید رنگ مجموعهای از کتابهای تاریخی و ارزشمند قرار دارد و هنگام حمله مردم به آنجا نگرانی از سرنوشت این آثار وجود داشت. زنی با یک کودک در آنجا ایستاده بود و به فرزندش میگفت: «ببین وقتی ما گرسنه بودیم آنان (حاکمان) چگونه زندگی میکردند».
گرسنگی و ترس چیزی است که صدها هزار نفر از سریلانکاییهای معمولی آرام و مهربان را به شورش سوق داد. گرسنگی و فقر چیزی است که شکافهای گسسته بین نژادها و مذاهب این جزیره را برای ایجاد یک جنبش واحد در هم آمیخت. گرسنگی و ناامیدی همان چیزی است که کشاورز، زن خانه دار و دانش آموز را به سرنگونی سلسله فاسد و ظالم تحت رهبری خاندان «راجاپاکسا» سوق داد چیزی که تا چند ماه قبل هرگز رویای آن را نیز نمیدیدند.
جالب آن که زمانی به دنبال اقدامات تروریستی پس از حملات عید پاک سه سال پیش در سریلانکا اکثریت جامعه سینهالی به مسلمانان حمله میکردند، اما اکنون آنان جمعیت مسلمان را در آغوش گرفتهاند چرا که میخواهند همه در مبارزه علیه سیستم حاکم متحد باشند.
یوسف پسر بچهای سریلانکایی میگوید: «پسربچه ۱۲سالهای را به خاطر میآورید که به دلیل نبود بنزین کافی برای تهیه به موقع دارو از داروخانه جان باخت؟ شاید اگر انرژی و سوخت بیشتری صرفهجویی میکردیم ممکن بود زنده بماند».