پاتوقشان ثابت است. مانند مشتریانشان برای دقایقی همانجا میایستم. رمز دریافت مواد وارسی اطراف سطل زباله است. همین کار را انجام میدهم. موتوری از آن سوی خیابان میآید میپرسد: «چیزی گم کردی!» جنسطلب میکنم. شیتیلش را میگیرد و میگوید: «همین جا وایستا» چند دقیقه بعد، کودکی به سمتم میآید بستهای به اندازه آدامس در دستم میگذارد و میرود.
به گزارش همشهری، این ماجرا در یکی از خیابانهای شرق تهران در محله متوسط نشین اتفاق میافتد؛ قصه تلخ کودکانی که مواد مخدر جابهجا میکنند و ساقی معتادان شدهاند. شاید کسی نداند که چرا این کودکان مدام در خیابانهای شلوغ پرسه میزنند.
کمی خیابان را بالا و پایین میروم تا سر از کار این ساقیان کوچک در بیاورم. پسر بچه به سمت مقصد معلومی حرکت میکند و یک کوچه پایینتر وارد خانهای ۲طبقه میشود. اغلب خانههای این کوچه تازه ساز و تک و توک در بین آنها چند خانه قدیمی و فرسوده جای خوش کرده است. ابتدای خیابان مغازه لحاف دوزی قدیمی قرار دارد و صاحب مغازه که سن و سالی از او گذشته، در حال کوک زدن تشک است.
کمی سخت میشود اعتمادش را جلب کرد، اما در نهایت برخی از خانههایی را که محل خرید و فروش مواد است نشانمان میدهد و میگوید: «متاسفانه نام چند کوچه در این محدوده بد در رفته است، چراکه در این کوچهها، برخی از خانهها محل رفت و آمد ساقیها و معتادان بوده و هست. از طرفی کسانی که بیخانمان هستند یا مکانی برای مصرف ندارند هم به این خانهها رفتوآمد دارند. این چند کودک را که میبینید به بهانه بازی در کوچه و خیابان اصلی سرگرمند، اما در اصل ساقی مواد هستند. بدون اینکه جلب توجه کنند و رهگذران عادی متوجه شوند، مواد را به مشتریاش میرسانند»
خانهای که پسرک داخلش رفت هم یکی از همان خانههاست. او در ادامه میگوید: «اغلب همسایههای جدید برای پاکسازی این کوچه بارها با سامانه۱۱۰تماس گرفتهاند و از درگیریهای مداوم آنها ابراز نگرانی کردهاند، اما کارشان بیفایده بود. برخی از این مواد فروشان بارها دستگیر شدهاند و سابقه دارند. به همین خاطر اینبار از فرزندانشان برای توزیع استفاده میکنند.
او به چندین مدرسه در مقطع دبیرستان و دبستان که در کنار این کوچه واقع شده، اشاره میکند و میگوید: «از این بدتر مگر هست، بیش از ۴مدرسه کمتر از ۲۰۰متر از این کوچه و خانهها فاصله دارد و اغلب همین کودکان و نوجوانان مواد فروش در همین مدرسهها تحصیل میکنند و مشتریان جدیدشان هم محصلان هستند. در زمان تعطیلی مدارس کلانتری در این محدوده گشت میزند، اما وقتی طعمه در دام صیاد گرفتار شده باشد، کار از کار گذشته است. به نوعی اهالی هم دیگر حضور مواد فروشان را پذیرفتند و، چون آنها را میشناسند، فقط تلاش میکنند خانواده و فرزندانشان را از آنها دور نگه دارند.»
آفتاب سوزان کمکم جایش را به هوای نچندان خنک عصرگاهی میدهد. چند خیابان آنطرفتر میدانی قرار دارد که در شرق پایتخت به پاتوق مصرفکنندگان موادمخدر شهره است. در این محدوده خریدار و فروشنده بدون هیچ نگرانی تردد دارند.
البته اغلب برای رد و بدل مواد و پول از کودکان کمسن و سال استفاده میشود تا کمتر جلب توجه کنند. ساقیان کوچک مخاطبان و مشتریانشان را به خوبی میشناسند و من را که برایشان غریبه حساب میشوم، کنجکاوانه برانداز میکنند که برای چه کاری به آنجا رفتهام.
درست مانند «ندا» کودک خردسالی که مسئول رساندن مواد در این خیابان است. یکی از معتمدان و مغازهداران محلی از قبل نشانی و محل ایستادنشان را به من گفته است. به همین خاطر بدون دردسر با مشخصاتی که داریم، او را مییابیم.
جلوی در خانه نشسته و مشغول خاله بازی است. مدت زمان کوتاهی چندین بار مسیری را میرود و برمیگردد. یکبار با دوستش مسیری را میرود و برمیگردد. برای بار بعدی خانمی جوان او را همراهی میکند. جالب است هربار قبل از تحویل مواد، پسرکی از کنار دیوار موقیعت را وارسی میکند و با اشاره به او میفهماند که خریدار سرقرار است.
در این راسته خیابان اغلب مغازهداران به خوبی او را میشناسند. یکی از آنها میگوید: «خانواده ندا هم فروشنده هستند و هم مصرفکننده. معتادان تلفنی یا حضوری به پدرش سفارش میدهند و او به واسطه ندا و دیگر فرزندش مواد را به آنها میرساند.
این کودکان مدام برای جابهجایی مواد در این خیابان رفتوآمد دارند. البته دم دمای غروب رفت و آمدشان بیشتر میشود. چون این محدوده معتاد زیاد است، به همین خاطر کارشان به چشم نمیآید و کودک بودنشان هم جلب توجه نمیکند.»
او میگوید: «فقط این کودکان نیستند. مانند ندا و برادرش باز هم در این خیابان هست. یکی دیگر مانند آنها اسمش «اسد» است و در پوشش زباله گرد، مواد را به خریداران میرساند. اغلب سر و کلهاش با تاریک شدن هوا پیدا میشود.» «اسد» هم یکی دیگر از کودکانیست که دوران کودکیاش را با بوی مواد پشت سر میگذارد.
برای ساعتی در مغازه به انتظار آمدن اسد دقایق را میشماریم. با جمله مغازهدار که میگوید: «اوناها اومد.» به بیرون مغازه خیره میشوم. پسرکی نحیف که گونی بزرگتر از قدش را روی کولش انداخته و به سمت زیرگذر میرود.
ساعت کمی به ۷شب مانده و اسد همانجا روی جدولی که محل پارکینگ خوردوهای این محدوده است، مینشیند و خودش را سرگرم جداکردن زبالههای داخل کیسه میکند. مغازهدار به بهانه دادن چند قوطی خالی آبمیوه صدایش میکند و او به سمت ما میآید. حسابی با هم خوش و بش میکند و صاحب مغازه از او میپرسد که چقدر کاسب بوده؟
به دستان سیاهش خیره میشوم انگار نه انگار این دست کودک است. با کمک آشنای مشترکمان یا همان مغازه دار سر صحبت بینمان باز میشود و او دوران کودکیاش را برایمان ورق میزند: «پدرم معتاد است. مادر هم با او پای منقلی شد و مصرفش از پدرم بالا زد. خواهرم هم قبل از تولد به خاطر مصرف مواد از شکم مادرم معتاد متولد شد. روزبه روز اوضاعمان بدتر و بدتر میشد. تا اینکه پدرم در کنار مصرف، شروع به مواد فروشی کرد. خانهمان پاتوق معتاد شده بود. این کفایت نکرد و من هم با کتکهای پدرم زباله گرد شدم.» میگویم: "مدرسه میروی؟ " با لبخندی تلخ جوابم را میدهد و میگوید: «فقط سطل زباله جلوی مدارس را میشناسم و هنوز داخل مدرسه نشدم که ببینم چه شکلی است. باید کار کنم.
گشتن ته سطل زبالهها و پیدا کردن چند قوطی و مقوا و فروش آن نمیتوانست جوابگوی اعتیاد و هم از طرفی مخارج خانوادهام باشد. کمکم راه کیفقاپی را هم در پیش گرفتم، اما جابهجایی مواد و فروش مواد مخدر برایم بهتر بود. بالاخره باید خرج مواد را درمیآوردم. حداقل اینکه روی پا باشم باید روزی دوبار مصرف کنم.»
انگار با جمله آخرش، تازه یادش میافتد که از کارش عقب افتاده. به همین خاطر برای رفتن عجله میکند و دوباره روی سکو مینشیند تا مشتریانش او رابه راحتی پیدا کنند. کم کم آفتاب غروب میکند درست مانند کودکی این طفلان، که هنوز مزه کودکی را نچشیدهاند، خماری در رگهایشان رخنه کرده است.
معاون کلانتری ۱۴۴ جوادیه:
«سرگرد کریمی» معاون کلانتری ۱۴۴جوادیه با بیان اینکه اغلب این کودکان به جای پدر یا یکی از اعضای خانوادهشان مواد را جابه جا میکنند تا بزرگترها به دردسر نیافتند. میگوید: «تعداد این کودکان کم است و آنها به جای بزرگترهایشان که فروشندگان جزئی هستند، این کار را انجام میدهند.»
او در ادامه میگوید: «با توجه به اینکه طبق قانون، حکم کودکان سبکتر است و قاضی حداقل مجازات را برای او در نظر میگیرد. به همین خاطر، خانوادهها از این موضوع سوء استفاده کرده و از کودکان برای فروش یا جابهجایی مواد مخدر بهرهکشی میکنند. از طرفی به دلیل اینکه متهمهای بزرگتر دیرتر اعتراف میکنند، اما کودکان دستگیر شده از ترس سریع میگویند مواد برای پدر یا فلانی است. به ندرت از آنها در این کار استفاده میشود.»
روانشناس و مددکار اجتماعی:
«آرزو بیات» روانشناس و مددکار اجتماعی با بیان اینکه سوءاستفاده موادفروشان موادمخدر از کودکان برای توزیع موادمخدر در شهر قابل انکار نیست، میگوید: «تعدادی از کودکانکار، خیابان و حتی کودکان دیگر با هدایت مواد فروشان حرفهای در شهر موادمخدر خرید و فروش میکنند. از طرفی علاوه بر موادفروشان، اغلب والدینی که معتاد هستند از فرزندانشان بهعنوان دلال یا واسط خرید و فروش استفاده میکنند و حتی برخی از کودکان هم معتاد شدهاند. برخی از این کودکان در پوشش فروش فال، آدامس، گل و سایر لوازم به راحتی موادمخدر را میان فروشنده و خریدار رد و بدل میکنند. در واقع این کودکان بدون ترس یا احساس خطر با میزان قابل توجهی مواد مصرفی روزانه معتادان در شهر پرسه میزنند. این موضوع برای آنها عادی شده و از آن ابایی ندارند. مشکلات و آسیبهای پیرامون این کودکان آنقدر زیاد و قابل تأمل است که باید نهادهای دولتی و مردمی راهکاری برای این معضل بیابند.»
قانون حمایت از اطفال و نوجوانان، بیست و دوم اردیبهشت سال ۹۹ در مجلس تصویب و از سوی رییس جمهور ابلاغ شد. براساس ماده۲ این قانون تمام افرادی که به سن هجده سال تمام شمسی نرسیدهاند، مشمول این قانون هستند و طبق ماده۱۶ این قانون در اختیار قراردادن یا فروش مواد دخانی به اطفال و نوجوانان یا به واسطه آنان، باعث ضبط مواد دخانی کشفشده و محکومیت مرتکب به جزای نقدی درجه هشت قانون مجازات اسلامی میشود.
در همین راستا سازمان بهزیستی کشور مکلف است با استفاده از مددکاران اجتماعی در قالب فوریتهای خدمات اجتماعی با همکاری شهرداری یا دهیاری و نیروی انتظامی نسبت به شناسایی، پذیرش، حمایت، نگهداری و توانمندسازی اطفال و نوجوانان موضوع این قانون و اعلام موضوعات به مراجع صالح اعلام و در راستای وظایف قانونی و وظایف مقرر در این قانون از همکاری و مشارکت تمامی دستگاههای اجرائی موضوع ماده (۵) قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب ۸/۷/۱۳۸۶ استفاده کند.
دستگاههای اجرائی مکلفند در چهارچوب وظایف قانونی خود با سازمان مذکور همکاری کنند. همچنین نسبت به أخذ و جمع آوری اطلاعات مربوط به وضعیتهای مخاطرهآمیز برای اطفال و نوجوانان و انجام اقدامات لازم برای افزایش آگاهیهای مردم در این زمینه اقدام کند.
از سوی دیگر نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران از طریق پلیس ویژه اطفال و نوجوانان مکلف است نسبت به شناسایی اطفال و نوجوانان در وضعیت مخاطره آمیز در موارد مراجعه یا معرفی آنان به نیروی انتظامی یا مواجهشدن با آنان در حین اجرای وظیفه و یا شکایت از آنان، حسب مورد برای معرفی به سازمان بهزیستی کشور یا مراجع قضائی و انجام حمایتهای مورد نیاز بر اساس این قانون یا سایر قوانین مرتبط اقدام کند.
همچنین در مأموریتهای مددکاران اجتماعی و انجام وظایف محوله در اجرای این قانون، حسب تقاضا برای تأمین امنیت آنان و نیز اطفال و نوجوانان موضوع مأموریت، اقدام قانونی لازم را بهعمل آورد.
در نهایت وضعیتهای مخاطرهآمیز و جرائم علیه اطفال و نوجوانان بزهدیده را حسب مورد به مراجع ذیصلاح قضائی و سازمان بهزیستی کشور گزارش کند.