خبرنگاری که سال ۷۹ پیگیر قتلهای زنجیرهای سعید حنایی در مشهد بود، از زوایای پنهان این پرونده پرده برمیدارد؛ قتلهای عنکبوتی که در آن ۱۶ زن جان خود را از دست دادند.
به گزارش خراسان، قتلهای سریالی زنان خیابانی که از سال ۷۹ تا ۸۰ در مشهد رخ داد از جمله حوادث تلخی بود که ابعاد گوناگونی پیدا کرد و بازتابهای متفاوتی در جامعه داشت، اما اکنون با ساخت و تولید فیلمهایی در این باره و به ویژه تولید فیلم موهن عنکبوت مقدس این روزنامه به رمزگشایی از جعبه سیاه این پرونده جنایی پس از ۲۲ سال پرداخت، چرا که عدهای در تلاش هستند با تحریف و سوء استفاده از قتلهای عنکبوتی سال ۷۹ در مشهد به اهداف و اغراض سیاسی خود دست یابند و این ماجرای تلخ را دستمایهای برای مطامع خاص قرار دهند.
به همین منظور گفت وگویی با سیدخلیل سجادپور خبرنگار پیشکسوت روزنامه خراسان انجام دادیم که حدود ۳ دهه در صفحه حوادث قلم زده است و در آن روزها برای اولین بار قتلهای سعید حنایی را فاش کرد و لقب «قاتل عنکبوتی» را به وی داد.
روز گذشته بخش اول این گفتگو با عنوان سعید حنایی عامل قتلهای عنکبوتی مشهد که بود؟ منتشر شد.
آن چه میخوانید گفت وگوی جذاب و خواندنی با زوایای جدید از پرونده قتلهای عنکبوتی است:
آقای سجادپور هنوز هم برخی تلاش میکنند انگیزه عامل قتلهای عنکبوتی را مذهبی جلوه دهند. آیا شما تایید میکنید که او به عنوان یک فرد مذهبی دست به چنین جنایاتی زده است؟
به هیچ وجه! همان طور که با اسناد محکم و انکارناپذیر گفتم، هدف حنایی انتقام بود به این دلیل هم ابتدا تصمیم داشت تا رانندگان مسافرکش را به قتل برساند. ماجرای مذهبی بودن قتلها حدود ۱۵ روز بعد از دستگیری حنایی در مرداد سال ۸۰ آغاز شد. تا آن زمان اعترافات او فقط حول محور انتقام به خاطر مزاحمت به همسرش و تایید توسط بخشی از مردم میچرخید، اما وقتی تعدادی از شهروندان که معتقد بودند او فقط زنان دارای سوابق نامشروع را به قتل رسانده یا بعضی از گروههای تندروی اجتماعی که با شعار و تجمع از وی حمایت کردند، ورق برگشت و او نیز بر این موج سوار شد تا شاید این گونه راه نجاتی برای فرار از مجازات بیابد.
عامل این جنایتها زمانی که صحنههای قتل را در منزلش بازسازی میکرد نیز متوجه شد که برخی از شهروندان به این اقدامات جنایتکارانه او رنگ و بوی مذهبی داده اند، دیگر کاملا به این سو چرخید و در رفتار و گفتارش خیلی تلاش کرد که ماجرای تعرض به همسرش را به حاشیه بکشاند و بدین ترتیب موضوع بارش باران بعد از قتل دوازدهم یا پاکسازی جامعه از لوث زنان فاسد را مطرح کرد. حتی وقتی که زمزمههایی از پرداخت دیه مقتولان توسط همان عده اندک را شنید بر این اظهارات مصممتر شد تا جایی که در جلسات دادگاه هم دیگر از انتقام جویی سخن نمیگفت و بر حذف زنان خیابانی از جامعه تاکید میکرد درحالی که تا آن زمان فقط بر انگیزه انتقام تاکید داشت. اما زمانی که او به موضوع رابطه نامشروع و سرقت از زنان خیابانی اعتراف کرد، دیگر همین شهروندان اندک هم دست از حمایت او کشیدند. با وجود این حنایی تا لحظه اعدام هیچ وقت باور نمیکرد قصاص خواهد شد. تصورش بر این بود که با این حمایتهای بیرونی از مرگ نجات مییابد و به این دلیل هم در مراحل دادرسی و بازجویی خیلی خونسرد بود و هیچ گاه آثار ندامت در چهره اش نمایان نشد.
خاستگاه این حمایتها در جامعه آن روز را چه میدانید؟
جدای از این که به طور طبیعی مردم از فضای فحشا به خصوص در یک شهر مذهبی ناراحت و خواستار اصلاح این شرایط بودند، اما باید به این نکته توجه داشته باشید که در آن زمان با توجه به شیوع هروئین در جامعه و وجود زنان و مردان معتادی که به خاطر اعتیاد به این مخدر خانمان سوز عمدتا به سرقت و تن فروشی مبادرت میکردند جو نا مناسبی در جامعه پدید آمده بودکه به نوعی همراهی با حذف این افراد از سوی برخی از مردم شاید تا حدی طبیعی به نظر برسد.
آقای سجادپور موضوعی که هنوز هم با تولید فیلمهای «عنکبوت مقدس» و «عنکبوت» مورد توجه جدی قرار میگیرد و در عین حال مناقشهبرانگیز است، بحث تجاوز «حنایی» به زنان خیابانی است. نظر شما در این باره چیست؟
طبق اسناد موجود و مصاحبههایی که من با فرماندهان و مقامات مسئول بعد از دستگیری عامل قتلهای عنکبوتی انجام دادم که در روزنامه خراسان نیز به عنوان سندی محکم در روزهای ۶ و ۷ مرداد سال ۸۰ به چاپ رسیده این است که حنایی به مقتولان تجاوز جنسی نکرده است. برخی فرماندهان ارشد نیروی انتظامی حدود دو یا سه روز بعد از دستگیری حنایی و در گفت وگویی که با آنها داشتم به صراحت به این سوال که آیا قاتل به مقتولان تجاوز جنسی کرده است یا نه؟ پاسخ دادند که «طبق نظریه پزشکی قانونی او به هیچ کدام از قربانیان خود تجاوز نکرده است.»
البته از نظر عقلی هم علاوه بر دلایل نقلی و تجربه پروندههای متعدد، این احتمال ضعیف است چرا که وقتی قاتلی طعمه خود را به مخفیگاهی میکشاند که هیچ کس متوجه حضور او نشود یا طوری برنامه ریزی میکند که طعمه از چنگ او نگریزد و مانند این که خود استرس زیادی را حداقل در قتلهای اول به قاتل وارد میکند، چگونه میتواند در آن لحظات به تجاوز جنسی هم فکر کند؟
با همه این موارد، اما از ۳۶ اتهامی که در پرونده حنایی وجود داشت، ۱۳ اتهام درباره «زنا» بود که از سوی نماینده مدعی العموم مطرح شد و دادگاه هم در جلسات غیرعلنی همه آنها را به طور دقیق بررسی کرد، ولی آن چه از نظر شخصی بر آن تاکید دارم و با برخی از افراد و منابع آگاه هم صحبت کردم، حنایی تجاوز جنسی انجام نداده بود. او خودش هم تا پایان جلسات دادگاه و در تمام مراحل دادرسی این اتهام را کاملا رد کرد و تعرض و رابطه نامشروع را پذیرفت. بدیهی است به لحاظ حقوقی مفهوم تجاوز و رابطه نامشروع متفاوت است. به عبارتی هر نوع خلوت کردن با نامحرم و تماسهای غیر اخلاقی رابطه نامشروع شمرده میشود در حالی که تجاوز به معنای زنا ست.
در همان زمان مسگرانی نماینده مدعی العموم در باره محتویات حکم سعید حنایی گفت: شعبه ۳۱ دیوان عالی کشورمحکومیت سعید حنایی را به ارتکاب ۱۶ فقره قتل عمد تایید کردکه با توجه به تقاضای ۱۲ طرف از اولیای دم، ۱۲ بار «قصاص نفس» وی را نیز موردتایید قرار داد. وی افزود: با توجه به این که چهار طرف از اولیای دم خواستار دریافت دیه بودند، دیوان عالی کشور قاتل را به پرداخت دیه در قبال قتل چهار زن دیگر محکوم کرد.
مسگرانی در باره اتهامات دیگر وی گفت: حنایی از جهت «رابطه نامشروع» به ۱۰ سال حبس تعزیری و۹۹ ضربه شلاق، از جهت «سرقت» به دو سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق، از جهت «جعل سند» به دو سال حبس تعزیری و از جهت استفاده از «سندمجعول» هم به ۱۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده بود.
ماجرای خانه امن پلیس چه بود؟
این ماجرا خود مثنوی هفتاد من کاغذ است و یک کتاب قطور میشود که اگر توفیقی باشد، شاید کتابی در این باره بنویسم، اما حکایت به اسفند سال ۷۹ بازمی گردد که تعداد زیادی از کارآگاهان و افسران ورزیده آگاهی با تشکیل گروهی ویژه تحقیقات خود را برای دستگیری عاملان این قتلها آغاز کردند چرا که تصور میکردند باندی مخوف در پشت پرده این قتلها قرار دارد و هیچ کس فرضیه فردی معمولی را مطرح نمیکرد. درج این اخبار و تجزیه و تحلیلهای جرایم فشار مضاعفی را به پلیس وارد کرده بود. از طرف دیگر جو رعب و وحشت در جامعه و پیگیریهای مسئولان رده بالا، نیروهای انتظامی را در تنگنای سختی قرار داده بود. هر نوع سوژه و فرضیهای بلافاصله مورد توجه قرار میگرفت، اما هیچ نتیجهای نداشت.
بررسیهای کارشناسی پلیس با توجه به موقعیت جغرافیایی جرم نشان میداد که قاتل در منطقه حاشیه شهر و در بخش شمال شرقی اقدام به جنایت میکند و اجساد را شبانه به مناطق مختلف انتقال میدهد. به همین دلیل مقرر شد تا چندین گروه عملیاتی در مسیر صدمتری فجر مستقر شوند و همه زنان خیابانی را تحت نظر بگیرند که سوار خودروهای سبک و سنگین میشوند و بدین ترتیب قاتل را شناسایی کنند، اما باز هم تلاشها بی نتیجه ماند.
زمانی که سردار اسکندر مومنی به سمت فرمانده انتظامی خراسان منصوب شد، دستور ویژهای صادر کرد. همه امکانات و نیروهای پلیس به کار گرفته شدند به گونهای که ۵۰۰ تیم عملیاتی از بسیج، سپاه و نیروهای آموزش دیده نهادهای دیگر به همراه افسران و درجه داران بخشهای مختلف نیروهای انتظامی مانند موادمخدر، اطلاعات، مبارزه با مفاسد و... تشکیل شد و آنها هر روز از ساعت ۱۶ تا اوایل صبح در قالب گروههای دو نفره وارد صدمتری میشدند و هر جنبدهای را زیر نظر میگرفتند. در همین حال و حدود سه ماه قبل از دستگیری قاتل، نیروی انتظامی کشور، بودجهای را برای کشف این پرونده اختصاص داد و بدین ترتیب افسران ورزیده آگاهی استان خراسان و مشهد در حالی یک تیم محرمانه عملیاتی تشکیل دادند که تعدادی از افسران کارآزموده آگاهی تهران، کرمان و... نیز به این گروه منتخب پیوستند چرا که هرکدام از این کارآگاهان پروندههای مهم و حساس را در کشور کشف کرده بودند.
با همان بودجه و پس از چند روز جست و جو، خانهای ویلایی دارای زیرزمین در اطراف میدان استقلال مشهد اجاره شد که هیچ کس جز فرماندهان رده بالا و ۱۶ افسر زبده عملیاتی از آن خبر نداشت. از نیروهای آگاهی سروان حمید رزمخواه (در سالهای اخیر و در سمت رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی بازنشسته شد)، سروان محمدرضا غلامی (او نیز در سالهای اخیر در سمت رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به درجه بازنشستگی نائل آمد) مرحوم سرهنگ مروی و... از جمله این گروه ۱۶ نفره در خانه امن بودند که به طور شبانه روزی در آن مکان فعالیت میکردند و حق رفتن به منازلشان را هم نداشتند.
حالا دیگر اوضاع تغییر کرده بود با وجود همه فشارهای گوناگون و مصاحبههای تند جناحهای سیاسی، گروه خانه امن به تجزیه و تحلیلهای اطلاعاتی پرداختند و فرضیههای متفاوتی را بررسی کردند. با توجه به قتلهای زنجیره ای، فرضیه نیروهای نظامی یا جنایت با تفکرات خاص مذهبی یا یک جناح سیاسی در اولویت کاری آنان قرار داشت، ولی قتلها دیگر شکل هفتگی به خود گرفته بود و هیچ سرنخی به دست نمیآمد.
افراد زیادی به اتهام روابط نامشروع از قشرهای مختلف اجتماعی نیز در این ماجرا دستگیر شدند چرا که قرار بود ۵۰۰ گروه عملیاتی مستقر در صدمتری فجر، همه افراد مظنون را دستگیر کنند و به نیروهای پلیس آگاهی مشهد تحویل بدهند. آنها نیز در صورتی که اندک ظنی به افراد دستگیر شده داشتند، بلافاصله آنها را مخفیانه به «خانه امن» میفرستادند تا مورد بازجوییهای تخصصی قرار بگیرند. امکانات پلیسی هم همان لوازم سنتی کشف جرم بود و آنها باید به صورت میدانی فعالیت میکردند، اما این گروه هم قسم شده بودند تا دستگیری عاملان این جنایتهای مخوف از «خانه امن» نروند!
هر فرضیهای که توسط یکی از اعضای گروه مطرح میشد، بلافاصله زیر ذره بین کارشناسی قرار میگرفت و همه ابعاد ریز و درشت آن تجزیه و تحلیل میشد. اما باز هم رها شدن جسدی دیگر همه نقشهها و فرضیهها را به هم میریخت. کار به جایی رسید که نیروهای ۱۶ نفره به یکی از عوامل انتظامی مشکوک شدند چرا که او خیلی سریع در صحنههای کشف اجساد حضور مییافت و گاهی نیز اولین بار خودش ماجرا را به همکارانش گزارش میداد. این افسر ارشد نیز زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت و به شدت کنترل میشد، اما بعد از دستگیری قاتل تازه مشخص شد که او براساس تیزهوشی کارآگاهی در صحنهها حضور داشت.
غلامی و رزمخواه که از افسران زبده آگاهی بودند، شبانه در کنار یکدیگر و با چشمهایی که از بی خوابی به سرخی گراییده بود، همچنان در نقش قاتل فرو میرفتند تا به تجزیه و تحلیل ماجرا بپردازند. هر شب تعداد زیادی از مظنونان مورد بازجوییهای ویژه قرار میگرفتند، ولی هیچ حاصلی نداشت. سردار مومنی (که هم اکنون دبیر شورای مبارزه با موادمخدر ریاست جمهوری است) گاهی در کنار این گروه تخصصی کنسرو لوبیا یا غذای آماده میخورد تا همکلام با همکارانش شود. در آخرین روزهای تیر بود که ناگهان سرنخ عجیبی پیدا شد و قاتل با همین سرنخ مهم به دام افتاد.
از پشت پرده دستگیری عامل قتلهای عنکبوتی چه میدانید؟ و ماجرای فرار یک زن خیابانی از چنگ عنکبوت چه بود؟
در حالی که همه توان پلیس در حاشیه شهر و به ویژه صدمتری فجر به کار گرفته شده بود، یک شب نیروهای رزمی – عملیاتی، دو مرد پرایدسوار را تعقیب کردند که یکی از زنان خیابانی را سوار کرده بودند. وقتی آن زن به پلیس مشهد انتقال یافت با عصبانیت فریاد زد، «قاتل را رها کرده اید، فقط ما بدبختها را دستگیر میکنید؟» این جمله شک نیروها را برانگیخت. او از کدام قاتل سخن میگفت! زن جوان که «مژگان» نام داشت، بلافاصله با تماس یکی از افسران آگاهی به «خانه امن» انتقال یافت. این زن که دیگر به شدت خمار بود، مورد بازجویی قرار گرفت و راز مهمی را فاش کرد.
او گفت: حدود ۱۰ روز قبل در اطراف میدان شهید فهمیده منتظر یک خودرو بودم که مرد موتورسواری به سراغم آمد و ادعا کرد مقداری برنج کوپنی و روغن در منزل دارد که استفاده نمیکنند. او سپس از من خواست بر ترک موتورسیکلت بنشینم و به خانه اش بروم، ولی من که ماجرای قتلهای عنکبوتی را شنیده بودم، از ترس به او پاسخ منفی دادم و سوار موتورسیکلت نشدم. در همین هنگام فردی که نگهبان فضای سبز در آن محل بود ماجرا را پرسید که من هم برایش بازگو کردم، ولی آن نگهبان بدون این که نامی از آن مرد موتورسوار ببرد، گفت: او را میشناسم، آدم خوبی است! حتما قصد داشته برنجهای کوپنی را به تو بدهد!
خلاصه چند روز بعد دوباره همان مرد موتورسوار به سراغم آمد و پیشنهادش را تکرار کرد. این بار با اطمینان ترک موتورسیکلت نشستم و به طرف منزل او رفتیم. در نزدیکی محل از من خواست با چادر چهره ام را بپوشانم که کسی حرف و حدیث درست نکند! وقتی وارد اتاقی شدم که در طبقه بالای ساختمان بود از من خواست چادرم را پهن کنم و همه لباس، کیف و کفش و هر آن چه را همراهم دارم، درون آن بریزم که اگر کسی از راه رسید همه را با هم جمع کنم و تکهای از لوازم داخل اتاق نیفتد! من هم به توصیه اش عمل کردم!
با این جمله مژگان دیگر همه چیز لو رفت و لبخندی بر لبان کارآگاهان عملیاتی نشست چرا که هنگام کشف اجساد، همه لوازم و لباسهای مقتولان کنار جسد درون چادر قرار داشت و اظهارات او با واقعیتهای صحنه جرم مطابقت میکرد.
زن جوان ادامه داد:، اما زمانی که به قصد ارتباط کف اتاق نشستم ناگهان او را دیدم که از پشت سر با روسری به من حمله ور شد. بلافاصله چرخیدم و ضربهای به نقطه حساس بدنش وارد کردم. او از شدت درد به خود پیچید و من هم که به شدت ترسیده بودم، با عصایی که آن جا بود شیشه پنجره را شکستم و تنها چادرم را از زیر لوازم بیرون کشیدم. او فریاد میزد، شوخی کردم! ولی باورم نمیشد تا این که با فریادهای من ترسید و من از همان پنجره بیرون پریدم و در حالی که چادر را دور خودم پیچیده بودم، وحشت زده به خانه رفتم، اما ترسیدم در این باره به کسی چیزی بگویم، چون پای خودم گیر بود.
همزمان با اظهارات این زن، بی درنگ گروهی از کارآگاهان او را سوار خودرویی با پلاک شخصی کردند و به محلی بردند که مدعی بود از آن جا گریخته است، اما مژگان به خاطر ترس و وحشتی که بر او مستولی شده بود، هیچ خیابانی را به یاد نداشت و فقط از یک درخت توت بزرگ سخن میگفت. کارآگاهان «خانه امن» او را چندین ساعت به نقاط مختلف بردند، ولی نتوانست حتی محیط را شناسایی کند. این بود که گروه عملیاتی بلافاصله به سراغ نگهبان فضای سبز رفتند که به مژگان گفته بود آن مرد موتورسوار را میشناسد. حالا دیگر عامل قتلهای عنکبوتی در یک قدمی کارآگاهان ورزیده پلیس خراسان بود، ولی آن نگهبان هم در آن جا حضور نداشت.
زمان به تندی سپری میشد و یک جسد دیگر هم روی دست کارآگاهان مانده بود تا این که تحقیقات نامحسوس میدانی نشان داد که یکی از بستگان نزدیک مرد نگهبان در تاسیسات کوهسنگی مشغول کار است. آنها بلافاصله عازم کوهسنگی مشهد شدند و با راهنمایی آقای مهندس، به مرد نگهبان دست یافتند. او مدعی شد مرد موتورسوار سعید نام دارد و به شغل بنایی مشغول است، ولی فقط کوچهای را در کوی امیرالمومنین (ع) میشناسد که سعید در آن جا زندگی میکند، ولی نمیداند در کدام منزل اقامت دارد.
خیلی زود کدهای رمزآلود در تلفنها و بی سیمهای پلیس سر و صدا به راه انداخت، رمزهایی که فقط گروه ۱۶ نفره و برخی از فرماندهان ارشد از آن اطلاع داشتند. دقایقی بعد منزل شناسایی شد، اما نتیجه مشورتهای کارشناسی کارآگاهان این بود که باید او را به شیوه ربایش دستگیر کنند تا دیگر عاملان یا افراد پشت پرده این ماجرا در جریان دستگیری سعید حنایی قرار نگیرند چرا که پلیس هنوز هم بر این عقیده اصرار داشت که قتلها کار یک نفر نیست!
حدود ساعت ۱۳ سوم مرداد بود که گروه ۱۶ نفره پس از صرف یک ناهار مختصر سوار مینی بوس شدند و به سمت بولوار ذوالفقار حرکت کردند. وقتی سعید حنایی با موتورسیکلت وارد کوچه شد به طرز ماهرانه و با یک شیوه پیچیده اطلاعاتی، او را سوار خودرو کردند و در حالی که هنوز در شوک فرو رفته بود به «خانه امن» در اطراف میدان استقلال هدایت کردند.
هنوز هیچ کس از ماجرای دستگیری عامل قتلهای عنکبوتی خبر نداشت که در بازرسی از جیبهای او، تعدادی شمارههای پلاک انتظامی خودروها بیرون آمد. در میان این شمارهها حتی پلاک خودروهای نظامی و انتظامی هم وجود داشت که تخلف کرده بودند. با آن که پلیس فرد عجیبی را در خانه امن نگهداری میکرد، اما او خیلی خونسرد پشت میز کوچکی نشست که مقابلش سرهنگ مروی قرار داشت. یکی از افسران آگاهی، بلافاصله در تن ماهی را باز کرد و درون بشقاب چینی گلدار ریخت.
سعید حنایی این متهم ۳۹ ساله در حالی که تکه نان بربری را از کنار میز برمی داشت، با نگاهی بی معنی گفت: ناهارم را بخورم بعد توضیح میدهم. زمانی که ماجرای اولین قتل را بازگو کرد، بی درنگ سروان رزمخواه برگه کاغذی را مقابلش گذاشت و خودکاری هم به دستش داد. سروان غلامی هم بلافاصله سوار خودرو شد و به سراغ سردار مومنی رفت که هر دو با چهرهای اگر چه خسته، اما شادمان به «خانه امن» بازگشتند و این گونه سعید حنایی راز ۱۶ جنایت از قتلهای عنکبوتی را در حالی فاش کرد که من تا آن روزماجرای ۲۱ قتل مشابه را در روزنامه خراسان نوشته بودم، اما عاملان سه قتل دستگیر شدند و حنایی هم صحنه قتل و رها کردن ۱۶ جسد را در حضور مقام قضایی و کارآگاهان بازسازی کرد، ولی سرنوشت قتلهای مشابهی که قاضی منصوری به سال ۷۸ اشاره کرده بود، همچنان در پرده ابهام ماند.