
دختري كه به خاطر آرامش خيال مادر بيمارش راهي خانه بخت شده بود به دنبال مرگ او پس از هشت سال زندگي اجباري، تقاضاي طلاق داد.
لاله ـ 24 ساله ـ كه همراه همسرش با دادخواست طلاق توافقي به دادگاه خانواده مراجعه كرده بود به قاضي عموزادي گفت: «هشت سال قبل در حالي كه 16 ساله بودم، اميررضا به خواستگاريام آمد، در آن ايام به تنها چيزي كه فكر نميكردم ازدواج بود، چرا كه به غير از تحصيل، سرطان مادرم و بيماري كليههايش بسيار نگرانمان كرده بود، با اين حال مادرم كه تصور ميكرد عمر زيادي ندارد اصرار داشت به خواستگارم پاسخ مثبت دهم تا قبل از مرگش مرا در لباس سفيد عروسي ببيند، مدتي بعد متوجه شدم، اميررضا هم به اصرار مادرش به خواستگاريام آمده است، پس از شروع زندگي مشترك و فقط به واسطه قولي كه به مادرم داده بودم سعي كردم با تمام قدرت و توان زندگي مشتركمان را بسازم، اما افسوس كه شوهرم مرد زندگي نبود و هنوز در عالم كودكي و نوجواني سیر می کرد و تلاش براي ايجاد گرمي و دوام زندگي يخزدهمان بيفايده بود.»
شوهر زن جوان نيز به قاضي پرونده گفت: «وضعيت زندگيمان اسفناك است، چرا كه ما فقط زير يك سقف زندگي ميكنيم و هيچ دل خوشي و رابطه گرمي نداريم، ضمن اينكه من هم هيچ علاقهاي به همسرم نداشته و فقط به اجبار مادرم تن به اين ازدواج دادم، حالا به نقطه اي رسيده ايم كه اگر اين رابطه سرد ادامه يابد ممكن است به پسرمان آسيب روحي شديد وارد شود، به همين خاطر جدايي را انتخاب كرديم تا با طلاق توافقي به شكنجههاي روحيمان خاتمه دهيم، درباره حضانت فرزندمان نيز توافق كردهايم كه او با مادرش زندگي كند و من هم مخارجشان را تأمين كنم.»
قاضي پرونده با شنيدن اظهارات اين زوج مقدمات طلاق توافقي آنها را فراهم كرد.