bato-adv
کد خبر: ۵۳۸۷۳

روانشناسی اعتراض ایرانیان (3)

دکتر محمد حسن جعفری

تاریخ انتشار: ۲۲:۱۶ - ۱۹ مرداد ۱۳۸۹

روانشناسی اعتراض هر فرد یا جامعه، نوعی تناسب و تقارنی شگفت با دیگر جنبه های اخلاقی و رفتاری آن فرد یا جامعه دارد. برای مثال، روانشناسی تقدیر (قدردانی) ما ایرانیان در قبال سرمایه های بزرگ انسانی این سرزمین، تقارنی معکوس و تاسف بار با روانشناسی اعتراض ما در قبال دولت و دولتمردان دارد: معمول این است که اندیشمندان، دانشمندان، هنرمندان، شاعران و فلاسفه این سرزمین، تا زمانیکه زنده هستند، مورد بی توجهی یا حتی بی اعتنایی، بی احترامی و تحقیر قرار می گیرند اما پس از مرگ شان، چه افراط هایی که در بزرگداشت آنها نمی شود. شاید به همین دلیل است که ما ایرانیان بعنوان قومی مرده پرست، شهرت یافته ایم یا درباره ما گفته می شود که آدم خوب از نظر ایرانیان، آدمی است که مرده باشد!

این در حالی است که رویکرد رفتاری ما در قبال صاحبان قدرت از جهتی دیگر ناموزون است: قاعده این است که تا فردی در راس قدرت است، موجودی بی عیب و ایراد یا حتی مقدس به حساب می آید و همین که از قدرت کنار رفت و در گوشه ای قرار گرفت، انواع اشکالات، ایرادها و گناهان به وی نسبت داده می شود.

این دو ویژگی روانشناختی ناموزون، هنگامی که به شرایط طبیعی خود بازگردانده شوند، کارسازند و مکمل هم محسوب می شوند: تازمانیکه فردی در راس قدرت است، بهتر است با نکته بینی و حساسیت، رفتارهای مدیریتی وی سنجیده و نقد شود و مورد اعتراض قرار گیرد اما هنگامی که دستش از قدرت کوتاه شد، با انصاف و احترام و اکرام، با او رفتار شود. عکس این رویکرد می بایست درباره سرمایه های فکری جامعه، معمول شود!

از آنچه تاکنون گفته شد، می توان سرخط های زیر را نتیجه گرفت: 

اعتراض یک جوهر ذاتی و یک ویژگی اساسی است که "حضور" آن، یک عارضه نیست بلکه نبود آن یک بیماری نگران کننده با آسیب زایی فراوان است. 

روانشناسی اعتراض به مانند روانشناسی هر یک از دیگر رفتارهای بشری، نیازمند پرورش و تربیت است. اگر این پرورش یافتگی به خوبی انجام شود، به توازن و تعادل می رسد و حاصل آن رفتارهای اعتراضی به موقع، متین و هدفمند خواهد بود. 

آموزه مهم تر این که؛ اعتراض، یک رفتار در کنار دیگر رفتارها نیست بلکه نقش کانونی و محوری در پارادایم رفتاری بشر دارد به این معنی که بالندگی و توازن آن به رشد و تعادل دیگر جنبه های رفتاری می انجامد و نبود آن به تحقیر، تخریب و عدم تعادل دیگر رفتارها منجر می شود. بنابراین و برای مثال، بایسته است که به کودکان خود، ابتدا اعتراض کردن و خوب اعتراض کردن را بیاموزیم و بعد احترام و اطاعت را. 

آموزه دیگری که از این اصل ناشی می شود این که: بشر در فرایند تاریخ طبیعی تکامل خود، قبل از هرچیز موجودی اعتراضگرا بوده است تا اندیشه گرا. یعنی برخلاف آموزه دکارتی، بشر موجودیت خود را با اعتراض اثبات می کند: معترضم، پس هستم. همین جوهره اعتراضی موجب بالندگی جوهره تفکر، ابتکار و خلاقیت شده است. 

تکوین شخصیت آرام و زایشگر در فرد و جامعه، از مسیر رفتارگری اعتراضی شکل می گیرد. در غیر این صورت، با تکوین شاکله های خموده و فاقد زایش مواجه خواهیم بود. 

اگر بتوان به شاخصی از چند و چون روانشناسی اعتراض یک جامعه دست یافت، این شاخص با شاخص توسعه یافتگی آن جامعه نسبتی متقارن (Symmetrical) خواهد داشت. 

ممکن نیست، عمومیت شهروندان یک جامعه، قانون پذیر، منضبط و مسوول بار بیایند مگر آنکه، قبل از آن و پیوسته، بروز رفتارهای اعتراضی را تمرین و تجربه کنند. 

رفتار اعتراضی باید بدون تاخیر، به موقع و مورد به مورد باشد. تاخیر، تراکم و سرکوب نیازهای اعتراضی منجر به عقده مندی و بدشکلی شخصیت فرد و جامعه و پیچیده شدن اصل مسائل و راه حل های آنها می شود. 

انسان منقاد غیرمعترض، انسانی است که نعمت آزادی در جوهره او، خشکانده شده است. حال ممکن است این وضعیت، محصول فرایندی ذاتی شده (نسل به نسل) باشد، یا فرایندی اعتقادی و مذهبی (انقیاد بشر در مقابل بشری دیگر)، یا فرایندی که خشونت، بی رحمی و ترس، عناصر محتوایی آن باشند. 

یک نظم مدیریتی پایا و پویا، در هر سطحی که باشد از خانواده، مدرسه، سازمان، شهر تا کلان یک جامعه، برای کسب نتیجه مطلوب در رشد و پرورش رفتاری (هر الگویی که آرمان آن را دارد)، می بایست از پرورش رفتارهای اعتراضی آغاز کند. 

اعتراض، حتی چنانچه از سوژه (بهانه)ای با مبنای درست استدلالی، منطقی و منصفانه هم برخوردار نباشد، خود بخود منشاء برکات زیادی است و در هرحال، جاری بودن آن خیر می آفریند و خشکیدن آن، برکت می برد. 
sepidaar.blogsky.com

ناشناس
-
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۱
خوب بود ممنون
انتشار یافته: ۱
ناشناس
-
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۱
خوب بود ممنون