عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت؛ کسانی که چند سال اول انقلاب را به یاد دارند، احتمالا با بنده همعقیده هستند که فضای گفتگو به مرور کمرنگ شد.
هر فرد طرفدار یک عقیده یا حزب، همان حرفی را میزد که به صورت پیشفرض پذیرفته بود. چه چپ و چه راست، چه مذهبی، چه غیر مذهبی، ... کمابیش همه افراد، واقعیت را با پیشفرضهای سیاسی خود توصیف و تحلیل میکردند، به همین علت وضعیت سیاه و سفید یا صفر و یک میان آنان به وجود آمده بود و گفتوگویی شکل نمیگرفت و آنچه بود ستیز کلامی بود. ستیزی که بعدا عملی هم شد.
ولی آن افراد یک ویژگی مهم هم داشتند، اینکه این کار را از روی اعتقاد انجام میدادند. نه تنها برای آن پولی نمیگرفتند، بلکه زندگی خود را نیز هزینه این کار میکردند. در واقع به راهشان معتقد بودند.
اکنون اوضاع تغییر کرده است. برخی افراد با گرفتن پول و پروژه، دفاع از سیاستها را به صورت پیمانکاری انجام میدهند. لشکر یا ارتش سایبری و مطبوعاتی از این جمله است. اینها به آنچه میگویند یا مینویسند لزوما اعتقادی ندارند و حتی قادر به تحلیل و توصیف و دفاع از آنچه پیمانکاری آن را قبول کردهاند نیستند، در نتیجه در مواردی سکوت میکنند تا دستور از بالا برسد یا با مسخره کردن و بحثهای انحرافی سعی میکنند ماجرا را دور بزنند.
تا اینجای کار مشکلی نیست، چون به هر حال پول میگیرند و کار میکنند. مشکل از آنجا آغاز میشود که قرار است انجام این کارها بر اساس اعتقاد و نه دستمزد معرفی شود. از اینرو باید بر اساس وجدان و منطق بنویسند، در حالی که بسیاری از موارد است که براساس منطق و وجدان امکان ندارد چیزی در آن باره نوشت که مطابق میل کارفرماست.
از این مرحله به بعد دچار تناقض فاحش میان فکر و عمل و گفتار میشوند یا باید این پیمانکاری را کنار بگذارند، یا آنکه وجدان خود را زیر پا گذاشته و قربانی کنند. کسانی که برای دفاع از عقاید قالبی پول نمیگیرند و از روی عقیده و علاقه کار میکنند، هنگام تعارض، وجدان خود را زیر پا نمیگذارند.
به همین علت است که افراد زیادی نسبت به انجام چنان رفتارهایی در گذشته، اظهار پشیمانی کرده و تغییر خطمشی میدهند. ولی کسانی که پول میگیرند تا کامنت بگذارند یا توییت بزنند، هنگام مواجهه با این مشکل، نمیتوانند با وجدان خود همراهی کنند.
البته این افراد مجبور نیستند که همیشه وجدان خود را زیر پا بگذارند، زیرا در بسیاری از موارد حرفهای قابل قبول یا حداقل مورد اختلاف را میزنند و جا برای دفاع دارند، ولی هنگامی که با موارد فاحش و خلاف آشکار و ضد عقل سلیم مواجه شوند، دچار این تعارض کشنده میشوند. اکنون لشکر سایبری و مجازی اصولگرایان در چنین موقعیت خطیری قرار گرفته است.
تا پیش از روی کار آمدن دولت جدید کارشان راحت بود و کمتعارض، ولی اکنون هر روز که میگذرد با یک وضعیت بد مواجه میشوند.
در همین دو هفته، چندین مورد از جمله انتشار نوار صوتی، جاسوس اسراییلی، احیای برجام و آخرین آنها جنگ اوکراین، وجدان آنان را به شدت به چالش کشیده است. در هیچ کدام از موارد راه برای هیچ توجیهی باز نیست، جز اینکه وجدان خود را نابود کنند تا مطابق خواست کارفرما قلم زده شود. این مساله در آینده تشدید هم خواهد شد. در آخرین مورد به شکل تاسفباری شعار استقلال را به مسلخ بردند.
ایراد این کار برای جامعه و حتی کارفرمایان چیست؟ در درجه اول بیاثر شدن حضور آنان در فضای مجازی و عمومی است. هنگامی که بدیهیترین امور نفی و خلاف وجدان تحلیل و توصیف شوند، پس از آن حرفهای درست و منطقی آنان نیز شنیده نخواهد شد. اگر ما بگویبم ماست سیاه است چنان خود را بیاعتبار میکنیم که گزارههای درست ما هم شنیده نخواهد شد.
اثر مهمتر و دیگر شکلگیری انسانهایی بیوجدان است که تابع منطق و دانش و اخلاق نیستند. فقط تابع پول هستند و خود را به قیمت اندک میفروشند. چنین افرادی برای جامعه خطرناک هستند، حتی برای کارفرمایان نیز خطرناک هستند.
اثر منفی بعدی آن بر گمراهی کارفرماست که گمان میکند با این تبلیغات و جعل آمار و ارقام و انتشار از طریق لشکر سایبری، حقیقت نزد آنان است. این مثل تببر است که عفونت را از میان نمیبرد، ولی آثار آن را زایل میکند و موجب گمراهی میشود. امیدوارم این وضعیت را جدی بگیرند و بیش از این در مسیری که پایانش معلوم است، گام برندارند.