آیت الله مصطفی محقق داماد در واکنش به قتل دختر اهوازی در مطلبی با عنوان "دریغا اخلاق، دریغا اجتهاد! " در روزنامه اطلاعات نوشت:
زنی جوان، حسب گزارش از منزل فرارکرده و به خارج از کشور رفته، پدر و سایر بستگان صرفاً برای کشتن او نقشهای طراحی میکنند و با تمهید مقدمات او را به وطن برمیگردانند و سرانجام بهدست شوهرش سرش بریده میشود.
شوهر قاتل در همین پرونده اگر مدعی شود که من زنم را مهدورالدم شناختم و او را کشتم آیا نه چنین است که قاضی نباید او را مجازات سنگین کند؟ آیا وجود این قوانین این اتهام را متوجه نظام حقوق اسلامی نمیسازد که نظام برای نظم ومصونیت جان و امنیت شهروندان اهمیتی قائل نیست و افراد عادی میتوانند به صرف اعتقاد به مهدورالدم بودن شخصی، مبادرت به قتل او کنند؟
آیا نمیتوان گفت که وجود اینگونه مقررات و در کنارش خطابههای تحریک آمیز و بیمحتوا، موجب فروپاشی و انحطاط اخلاق و رخدادن همینگونه جنایات هولناک میگردد؟
اینها نمونهای بود از قوانینی که پس از انقلاب اسلامی توسط افرادی که به یقین با خلوص وحسن نیت تهیه کرده و توسط نمایندگان محترم تصویب وشورای نگهبان هم با مطالعه حداقل و یا حداکثر تحریر الوسیله عدم مغایرت آن را با شرع اعلام و به عنوان قانون به رسمیت شناخته شده است. اما و هزار اما….