بهتازگی تولید سریالهای ایرانی در شبکه خانگی افزایش یافته. کارها ضعیف و قوی دارند؛ کارهایی مانند «خوب بد جلف ۲ ارتش سری» (با نویسندگی و کارگردانی پیمان قاسمخانی)، «هیولا» (با طراحی و سرپرستی فیلمنامه توسط پیمان قاسمخانی و کارگردانی مهران مدیری) و بهتازگی سریال «قبله عالم» (با نویسندگی و کارگردانی حامد محمدی) بیاغراق کارهایی ناامیدکنندهاند و خوب درنیامدهاند.
فکر میکنم مشکل این آثار در درجه اول به ضعف فیلمنامه مربوط باشد و بعد مسائل دیگری که باید در جای خود ارزیابی شوند؛ اما دراینمیان کارهایی هم تولید شدهاند که خوشساخت و جذاباند، مانند مینیسریال زخم کاری (با نویسندگی و کارگردانی محمدحسین مهدویان)، مینیسریال قورباغه (با نویسندگی و کارگردانی هومن سیدی) و بهتازگی «خاتون» (با نویسندگی و کارگردانی تینا پاکروان). این سریال داستان پرکششی دارد.
به نظر میرسد سریال «خاتون» به لحاظ ساخت، تا به اینجا تحت تأثیر سریال «شهرزاد» باشد و شخصیت اولش خاتون شبیه به شخصیت اول شهرزاد است. خاتون مانند شهرزاد، روشنفکر، اهل مطالعه و دور از حواشی زندگی سنتی است و از محرومان دستگیری میکند.
هر دو زن از سر ناچاری یا به علتی غیر از عشق و علاقه ازدواج کردهاند. با اینهمه، هم شخصیت خاتون و هم شخصیت سریال خاتون از زیر سایه شهرزاد خارج شده و به نوعی استقلال رسیده است. شخصیت شهرزاد نسبت به خاتون قدری سادهتر و عرفیتر بود؛ اما به نظر میرسد خاتون بیشتر از او کنشگر است.
از آنجا که کارگردان زن است، دلبستگی و هواداریاش به زنان و حقوق آنها را بیپرده عیان کرده است. زنان سریال به استثنای مادر شیرزاد، یا قهرماناند یا قربانی. یا مقتدرند یا مظلوم و در هر صورت محترم، آنقدر محترم و بیگزند که شخصیت زن اصلی مانند شخصیت شهرزاد تحولی نمییابد.
درواقع وجه مشترک طنزگونه هر دو سریال این است که گرچه اسم هر دو از اسم دو بانو گرفته شده، با اینهمه شخصیت محوری آنها دو مردی هستند که به آنها دلبستهاند: فرهاد و شیرزاد. گویی نویسندگان خواستهاند شمهای از دیدگاه «زنان بدون مردان» را به تصویر بکشند؛ اما موفق نشدهاند.
به لحاظ ساختار داستانی، شخص محوری داستان کسی نیست که اخلاقیتر، معقولتر و محبوبتر است؛ بلکه کسی است که بیشتر با خودش کشمکش دارد و شخصیتش چندبعدی، در معرض تحول و در نتیجه داستانساز است.
اگر از برخی صحنههای کشدار یا غلوآمیز بگذریم، داستان سریال تا به اینجا پرکشش است و فضا و طبیعت شمال ایران، جذابیتش را افزون ساخته است. گذشته از بحثهای ساختاری، میتوان از محتوای ضد کمونیسم و ضد روس سریال یاد کرد. داستان در زمان جنگ جهانی دوم و حکومت رضاخان میگذرد که گرچه ایران اعلام بیطرفی کرده است؛ اما باز هم برادران روس به ایران حمله و بخشی از آن را تصرف میکنند.
اکنون در دورانی به سر میبریم که تفکری مطرح شده است مبنی بر اینکه شعار نه شرقی نه غربی دیگر معنی ندارد و باید به سمت چین و روسیه حرکت کنیم. در این شرایط تولید و پخش سریالهای ضد انگلستان که قوایش به جنوب ایران حمله کردند، عجیب نیست؛ اما تولید و پخش سریال خاتون که از هجوم روسها به شمال ایران انتقاد میکند، غنیمت است. باید پرسید آیا برای همین تلویزیون ایران این سریال را تولید و پخش نکرده و کار در شبکه نمایش خانگی مجوز گرفته است؟
نویسنده سریال، کوشیده است در نقد جانب اعتدال را نگه دارد. مثلا در صحنهای از فیلم، روسها عکس او را از دیوار برمیدارند و عکس داس و چکش را بالا میبرند. در صحنهای دیگر با طنزی تلخ اینطور مطرح میشود که آیا استبداد داخلی را انتخاب کنیم یا حضور بیگانگان را؟ (گویی راه سومی وجود ندارد)؛ اما از طرفی دیگر نویسنده شخصیت رضاخان را هجو نکرده و مورد تمسخر قرار نداده است.
نکته مهم این است که داستان روی دوش «نقل تاریخ» سوار نشده؛ بلکه زیر چتر نقل تاریخ، داستان زیبایی هم دارد. به عبارت دیگر امری تاریخی را به موردی جزئی گره زده است. خاتون را ببینید.