bato-adv
کد خبر: ۵۰۴۹۴

شریعتی که بود و چه گفت

سروش دباغ
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۸ - ۰۱ تير ۱۳۸۹


سروش دباغ نامي‌ست كه شايد برخي با پيشينه خانوادگي‌اش او را بشناسند. گذشته‌اي كه شايد بتوان گفت با روشنفكري ديني رقم خورده باشد. آنها كه اهل انديشه‌اند و مطالعه، به خوبي مي ‌انند كه دباغ خود؛ انديشمندي در جرگه روشنفكران ديني امروز ايران است.
 
وي در كارنامه تحصيلي خود دو عنوان دكترا؛ يكي داروسازي از دانشگاه علوم پزشكي تهران و ديگري فلسفه اخلاق با گرايش تحليلي از دانشگاه Warwick انگلستان را درج كرده است. 

ازجمله كتاب‌هاي وي مي‌توان به آئين در آئينه(1387)، سكوت و معنا(1387) و عام و خاص در اخلاق(1388) اشاره كرد. 

وي همچنين عضويت هيات علمي مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران را در سابقه كاري خود داراست.ايام شهادت دكتر علي شريعتي، باب گفتگويي با سروش دباغ شد تا آراء و زندگي شريعتي را از نگاه وي بررسي كرد.

وجه ممیزه و جذابيت زبان ارتباطي و المان‌هايي كه شريعتي در عرصه‌ی تفكر به آنها پرداخت، با زبان ارتباطي ساير انديشمندان آن دوره در چيست كه شايد بتوان گفت پايه‌هاي گفتمان درون‌دانشگاهي و نسل جوان ما، باوجود انتقادهايي كه هم‌نسل‌هاي شريعتي بر او دارند، و حتي روشنفكري ديني ما بر آن استوار است؟
ـــ اگر مراد جذابيت گفتار و گفتمان مرحوم شريعتي باشد، مي‌توان گفت كه دكتر شريعتي كم و بيش با زبان سنت آشنا بود، هرچند اين شناخت به نحو خیلی عميقي نبود. قدري تفسير، قدري كلام و قدري فلسفه مي‌دانست، پدري عالم داشت و محيط پرورش ديني باعث نضج و بالیدن ديني وي شد. علاوه بر این با نحوه زيست ديني نیز آشنا بود. 

همه اينها باعث مي‌شد در عمل، آنگاه كه زبان به سخن مي‌گشود و مطلبي مي‌نوشت، مطالبش از سنت ديني زمانه خودش متاثر باشد. وي درعين حال با ادبيات مدرن نيز آشنايي داشت و قلمش، نثرش و بيانش، ملهم از آموزه‌ها و ايده‌هاي مدرنيستي نيز بود. دكتر شريعتي ازسويي سيري در افكار كافكا داشته و ازسوي ديگر شازده احتجاب گلشيري را مطالعه كرده بود و آشنايي با سارتر داشت البته راجع به عمق غور دكتر در اين افكار قضاوتي نمي‌كنم.
 
اما راجع به اينكه چرا زبان وي جذاب بود، بايد درنظر داشت كه مرحوم شريعتي؛ معرفت، شناخت و جهان‌بيني خود را درقالب زباني جذاب ريخته بود. زبان جذابي كه شايد كساني ديگر داشته باشند و لزوما حاكي از معرفت ايشان نباشد. شريعتي بنابه پرورش ديني‌اش و با درنظر داشتن سابقه فرزندي‌اش در مواجهه با پدر خود كه يك عالم ديني بود و آشنايي نسبي دكتر شريعتي با دنياي مدرن و... همه اينها به علاوه قدرت بيان و سحر قلم وي، از شريعتي شخصيتي استثنايي ساخته بود كه در كمتر كسي همه اين المان‌ها گرد مي‌آيد. 

دكتر شريعتي توانمندي¬ای خارق‌العاده در سخن گفتن داشت. به معناي دقيق كلمه سخنور و خطيب بود. مطابق با آنچه ارسطو راجع به فنون سخنوري مي‌گفت و فنون مختلفی را در سخن گفتن از یکدیگر بازشناخته بود؛ يكي فن خطابه، ديگري فن جدل و درنهايت فن برهان. دكتر علي شريعتي بيش از آنكه سخن جدلي و برهاني به كار برد از فن خطابه به خوبي استفاده می¬‌كرد. لحن صدای دل‌انگیز شريعتي در سخنراني‌ها و ذخیره واژگانی غنی وی، مخاطب را مجذوب و مسحور سخنان خود مي‌كرد. 

براي يك خطيب و روشنفكري كه وارد تعامل و گفت‌وگو با طبقه متوسط مي‌شود؛ برای اینكه عموم مردم نیز بتوانند از سخنان وي بهره ببرند، واجد فن خطابه بودن، بسيار حائز اهميت است. 

البته دردمندي شريعتي را نبايد فراموش كرد. در اين دردمندي هم تكلفي نمي‌ورزيد و تصنعي در كار او نبود. وي تصور واقعي خود از مشكلات و آفت‌هاي فرهنگي و اجتماعي آن روز مسلمانان و ايرانيان را بي‌كم و كاست بيان مي‌كرد و تحت تاثير گفتمان ناقد مدرنيته، تصورش اين بود كه ابتلا به ماشينيسم در فرهنگ ما، غرب‌زدگي و استعمار، استحمار و استبدادي كه توسط مغرب زمينيان دامان ما را آلوده است، مانع از پيشرفت و رسيدن به سرمنزل مقصود ما شده است. 

طرفه اينكه هنر بيان درد را نيز داشت و با چاشني خلوص اين بيان را آراسته بود. گفته‌اند و همه ما شنيده‌ايم كه: سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند. مصداق بارز اين سخن در روزگار دكتر شريعتي، هم او بود. 

دكتر شريعتي از آن‌رو كه در شكاف بين سنت و مدرنيته گام برمي‌داشت و از روشنفكران موثر و مشهور ديني قبل از انقلاب بود، مسائلی كه مطرح مي‌كرد؛ بومي و اینجایی و اکنونی بود. اين‌هم يكي از مولفه‌هاي جذابيت بيان دكتر شريعتي است. البته بومي بودن انديشه‌هاي دكتر شريعتي ازسوي ديگر انتقاد منتقدین ایشان را به‌دنبال داشت. 

من، اخيرا نقدي بر يكي از روشنفكران معاصر كه معتقد است همه كارهايي كه در حوزه انديشه در دوره معاصر شده؛ نوعي ترجمه است و تفكر ما نهایتا تاويل به ترجمه مي‌شود، نوشته‌ام و در آنجا آورده‌ام یکی از كارهايي كه روشنفكران ديني، چون شريعتي انجام داده‌اند؛ مفهوم‌سازي است. 

امری که توفیق کسی چون شريعتي را به همراه دارد. وي با درنظر داشتن تناسب بين جامعه‌اي كه در آن مي‌زيد، دريافت مسائل از جهان پيرامون خود را درپي بناي مفاهيم جديد مبتني بر مسائل دريافتي از پيرامون و تبيين و تقرير آن درپی تبيين راهكاري مي‌دانست كه مي‌تواند موثر واقع شود. 

در بحث مفهوم‌سازي دكتر شريعتي مفاهيمي همچون: خودسازي انقلابي، تشيع علوي، تشيع صفوي و بازگشت به خويشتن را ساخت. يكي از معيارهاي توفيق يك روشنفكر و انديشمند ميزان توانايي او در مفهوم‌سازي است. مفهوم‌سازي كه ناظر به صورت‌بندي مسائلي باشد كه ما با آنها دست به گريبانيم و احتمالا اتخاذ راهكارها و توضيح اينكه چه آثار و نتايجي بر كردار ما مترتب است. 

به‌نظر من سر توفيق دكتر شريعتي، مجموعه‌اي از عواملي است كه به آنها اشاره شد. وي هنرمند در تشخيص درد و بيان درد بود. خلوص در بيانش موج مي‌زد و ازسوي ديگر به غايت، فن خطابه را خوب مي‌دانست و مفهوم‌ساز چيره‌دستي بود. 

آيا سير تحول و تفكر در زندگي شريعتي به صورت يكنواخت استن يا مراحل مختلفي در مسير انديشه وي را شاهديم؟
ـــ درميان فيلسوفان مغرب زمين كه ادوار فكري مختلفي داشته‌اند براي مثال از ويتگنشتاين متقدم و ويتگنشتاين متاخر يا هايدگر متقدم و هايدگر متاخر مي‌توان نام برد. اما درخصوص دكتر شريعتي، عموم كارهايي كه شريعتي انجام داده؛ حول و حوش40 سالگی است. به معنايي حتي جواني وي هم به پايان نرسيد.
 
اگر عمر بيشتري می‌کرد بدون تردید مطالب پخته‌تري ارائه مي‌داد و چه بسا در برخي از ايده‌هاي خود تجديدنظر هم مي‌كرد. 

به عقيده من در مواردي شاهد دخل و تصرفي در ساحت انديشه شريعتي ازسوي وي هستيم اما به‌طور كلي مجالي براي تحول فكري نيافت. وقت تنگ، زندان؛ كه بخشي از زندگي او در آنجا سپري شد؛ به قول خودش، هزار شب تنهايي كه در كتاب با مخاطب‌هاي آشنا به آن اشاره دارد، همه اينها مجال تطور فكري را از وي ستاند. خود وي، زندگي خود را به پنج ساله‌هاي مختلف تقسيم كرده بود كه در هریک از آنها به كاری مشغول بوده است. 

شريعتي بر اين باور بود كه محقق نيست و بار شكنجه ابوذر و تمامي ستم‌ديدگان عالم، بر دوش وي نهاده شده است. تيپ رمانتيكي بود دردمند كه بيشتر تفكراتش معطوف به حركت بود و حركت آفريني را مسبب ساماندهي امور مي‌دانست. اين بدان معنا نيست كه دغدغه حقيقت نداشت بلكه آنچه به تفكراتش محوریت می‌بخشید؛ ايجاد حركت بود و انقلاب. 

درعين حال شريعتي اذعان مي‌كرد كه انقلاب پيش از خودآگاهي، فاجعه است. درعین حال هنگامی که افكار وي را به نحو اغلبي و اكثري صورتبندی می‌کنیم، در ذيل گفتمان انقلابي به نام دين و با استفاده از مخزن تصورات و تصديقات دين، دسته‌بندي مي‌شود. نتيجه‌اي كه در اينجا حاصل مي‌شود اين است كه نمي‌توان به وضوح از دوران فكري مختلفي در طول زندگي دكتر شريعتي، نام برد. 

آن‌طور كه سروش مي‌گفت: در اواخر عمر دكتر شريعتي با يك‌سري روحيات انزواطلبي و گوشه‌گيري مواجهيم آيا اثري از آن دوران دكتر شريعتي در اختيارمان قرار دارد؟
ـــ بله اواخر عمر وي، كتاب‌هايي همچون عرفان، برابري، آزادي و برخي ديگر از ايده‌ها را در همان زمان انتشار مي‌دهد و شايد اين حال گوشه‌نشيني، ناظر به حال پس از زندان وي باشد كه هجرت دكتر شريعتي را درپي دارد و به فاصله يك ماه پس از هجرت از دنيا مي‌رود. 

شريعتي مدت زيادي را در سلول‌هاي انفرادي گذرانده بود. در احوال روانشناسي زندانيان انفرادي داريم كه به مرور زمان و به سرعت ضريب تلقين‌پذيري‌شان، افزايش مي‌يابد. آيا در احوال وي پس از آزادي از زندان، نكته‌اي هست كه در اين دايره ملحوظ شود؟
ـــ علي رهنما در كتاب شريعتي، مسلماني در جستجوي ناكجا‌آباد می‌کوشد تا نشان دهد كه تحليل شريعتي در زندان تغيير كرد. البته بايد درنظر داشت كه اين راي، مخالفاني هم دارد و دوستداران شريعتي اين راي را برنتافتند كساني هم معتقدند كه شريعتي در زندان به اين نتيجه رسيد كه مي‌توان براي حفظ جنبش و پيروزي نهایی جنبش به نقد ماركسيسم در زندان بپردازد. 

علت جنجال انديشمندان سنتي روي افكار دكتر شريعتي و حتي بحث مرتد دانستن وي ازسوي برخي، كه همچنان تيغ تيز ارتداد را بسوي وي نشانه رفته‌اند، چيست؟
ـــ بحث ارتداد دكتر شريعتي كم بود و بعداز انقلاب هم بسيار كمتر شد. احتمالا عده‌اي گمان مي‌كردند كه سخنان دكتر شريعتي، ناقض ولايت، ناقض امامت يا حتي در شطحياتي كه در گفت‌وگوهای تنهايي دارد؛ ناقض نبوت باشد. به نحو اغلبي، چنين به شريعتي نگريسته نشد و فراگير نشد. اساسا نبايد كسي را با اين‌گونه برچسب‌ها از گردونه معرفت حذف كرد و هيچگاه نبايد به اين بحث‌ها دامن زد تا جامعه از داد و ستد علمي محروم نشود. 

درباره گفت‌وگوهاي تنهايي شريعتي مطلبي به خاطر داريد كه حالات وي در آن به خوبي نمايان باشد؟
ـــ بله، به خاطر دارم در گفت‌وگوهاي تنهايي، در جايي برخي از احوال خويشتن را بر آفتاب مي‌افكند و تعابيري همچون شنيدن صداي زنگ و جرس را در خود احساس مي‌كند. این تعبیر یادآور اين بيت حافظ است كه: كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست/ آنقدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيد. 

آيا علوم انساني و علوم اسلامي شريعتي باعث تناقض در افكار او نمي‌شد؟
ـــ شريعتي بيشتر به مثابه يك ايدئولوگ سعي مي‌كرد تا منابع فرهنگي ما را تصفيه كند و ابزارهايي درخور يك مبارزه انقلابي به دست مخاطبين خود دهد. به اين معنا شريعتي قطعا يك آكادميسين و محقق نبود و اين البته بدین معنا نیست كه آشنایی وي با آموزه‌هاي ديني را نفی كنم. 

به‌طور كلي آيا انديشه ديني شريعتي بر انديشه غربي شريعتي مي‌چربيد يا بالعكس يا بينابين بود؟
ـــ با هر دوي اين گفتمان‌ها به نحو نه‌چندان عميقي آشنا بود. نه غور عميقي در سنت اسلامي داشت و نه غور عمیقی در سنت غربي انجام داد. حالت متوسطي را در انديشه شريعتي مي‌توان يافت. قدري كلام مي‌دانست و قدري فلسفه، كمي بيشتر تاريخ اسلام مي‌دانست و قدري مهارت در تفسير داشت و عرفان. ازسوي ديگر با جامعه‌شناسي جديد، آشنايي متوسطي داشت. هيچ‌كدام از اين مطالب، مانع از متفكر شدن كسي نمي‌شود چون همان‌گونه كه گفتم، بارقه‌ها و اخگرهاي معرفتی- اگزیستانسی عديده‌اي داشت. اما فضل وي را به گواهي آثارش باید متوسط ارزيابي کرد. 

و درنهايت علت ماندگاري شريعتي چيست؟
ـــ هنرمند بود در ابراز درد، مفهوم‌ساز توانمندی بود. داشتن زندگي كمابيش جذاب و اسرارآميز، قلم سحاري كه داشت، كاريزمايي بودن شخصيتش، خلوصي كه در وي ديده مي‌شد، پیش چشم دیگران قرار دادن احوال اگزيستانسياليستي‌اش كه در گفت‌وگوهاي تنهايي و كوير آمده كه كمتر روشنفكري به آنها پرداخته است، همه و همه قدر و منزلت يك فرد را مي‌افزايد. 

در گفت‌وگوهاي تنهايي با انساني مواجه هستيم كه كمابيش شخصيت خود را درمقابل مخاطب عريان كرده و اين امر به مخاطب احساس صميميت مي‌دهد و فاصله‌ها را با او كم مي‌كند. شريعتي يك انسان اصيل بود با همان تعريفي كه اگزيستانسياليسم از انسان اصيل دارد. پيش‌بيني مي‌كنم مانا و پایا باشد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین