ایندیپندنت مینویسد: واقعیت سقوط کابل این است که رئیس جمهور غنی در تبانی و همدستی با گروه حقانی، شهر را تحویل آنها داد و از کشور گریخت.
به گزارش ایسنا به نوشته ایندیپندنت، "صبح روز یکشنبه ۲۴ مرداد، نزدیک به ۲۰۰ نفر از نیروهای گارد ویژه ریاست جمهوری افغانستان به ساختمان وزارت دفاع افغانستان آمدند تا مقدمات حضور رئیس جمهوری محمد اشرف غنی را برای بازدید فراهم کنند.کمی پیشتر، به ژنرال بسمالله محمدی، وزیر دفاع وقت، اطلاع داده بودند که رئیس جمهوری قصد بازدید از وزارتخانه و گفتوگو با وزیر را دارد.
شب پیش از آن، شنبهشب، در نشستی که در ارگ انجام گرفته بود، طبق توافقی که حاضران در مجلس از آن صحبت می کنند، با توجه به پیشروی طالبان و با توجه به آنکه طالبان حاضر به گفتگو با رئیس جمهورغنی نبودند، بزرگان و وزیران از رئیس جمهوری خواستند که وی کاری کند. اشرف غنی وعده داد که از مقام خود کنارهگیری کند و هیاتی را برای مذاکره با طالبان برای تشکیل دولت انتقالی به قطر بفرستد. این پیام به طالبان فرستاده شد وطالبان منتظر سفر هیاتی از کابل به دوحه در روز دوشنبه بودند تا درباره تشکیل دولت جدید با دکتر عبدالله عبدالله و حامد کرزای مذاکره کنند.
اما روز یکشنبه اتفاق دیگری افتاد. یک نفر از میان اعضای گارد ویژه محافظان ریاست جمهوری، از ارگ با ژنرال بسمالله محمدی تماس گرفت و اطلاع داد که رئیس جمهوری در حدود ۱۵ دقیقه پیشتر از آن تماس، سوار بر هلیکوپتری به همراه نزدیکان خود از ارگ خارج شده است.
برنامه بازدید از وزارت دفاع، حقهای بود که بخشی از گارد ریاست جمهوری را به ساختمان وزارت دفاع بفرستند و آنها را مشغول کنند، و از سوی دیگر، شیر پیر پنجشیری، یعنی ژنرال بسمالله محمدی را که سالیان سال در رکاب احمدشاه مسعود مبارزه کرده و دنیا دیده بود، را نیز با برنامه بازدید مشغول نگاه دارند.
بسمالله محمدی میگوید: به محض رسیدن این پیام، از پنجره ساختمان وزارت دفاع سرک کشیدم تا داخل ارگ را نگاه کنم که دیدم در خیابان حایل بین وزارت دفاع و ارگ ریاست جمهوری، سیلی از خودروهای افراد مسلح در حال سرازیر شدن به داخل ارگ ریاست جمهوری است. ( بین ارگ و وزارت دفاع خیابان باریکی است. و هر دو ساختمان به یکدیگر مشرف هستند)
ژنرال بسمالله محمدی تخمین میزند که بین ۵۰ تا ۶۰ خودرو را در حال حرکت به داخل ارگ ریاست جمهوری دیده است.
گروهی که امروز میدانیم وابستگان شاخه حقانی طالبان هستند، در آن روز کنترل ارگ ریاست جمهوری را ظرف زمانی کوتاهی، کمتر از نیم ساعت پس از خروج اشرف غنی، به دست گرفتند.
چنین اقدامی و رسیدن گروه تروریستی حقانی با چنین سرعتی از بیرون شهر کابل، محال است. و به نظر می رسد که با هماهنگی کامل همدستان خود در ارگ، پیشاپیش در شهر موضع گرفته و پیش از آن که وزیر دفاع بتواند اقدامی انجام دهد و کنترل اوضاع و امنیت دفتر ریاست جمهوری را بهدست گیرد، سریع خود را به ارگ رساندند. این اقدام برقآسا، به این گمانهزنی دامن میزند که در یک تبانی بین رئیس جمهوری و گروه حقانی، یا بهتر است بگویم پشتونهای همقوم وی، یعنی غَلجاییها، محمد اشرف غنی احمدزی، ارگ را با برنامه ای از پیش تدوین شده تحویل آنها داد و از کشور گریخت. حضور بلافاصله این افراد در ارگ، فرصت را از وزیر دفاع گرفت تا اقدامی علیه آنان انجام دهد و یا هدایت گارد ویژه در قصر ریاست جمهوری را بر عهده گیرد.
افرادی از گارد ویژه ریاست جمهوری به اطلاع بسمالله محمدی رساندند که زمانی که برخی از این نیروها کوشیدند مانع خروج غنی و حمدالله محب (رئیس شورای امنیت ملی) و سایرین از ساختمان ارگ به سمت هلیکوپتر شوند، نیروهای امنیتی مورد اعتماد غنی، کیسههای دلار را به سمت این افراد پرتاب کردند تا آنها مشغول جمعآوری پول شوند و فرصت کافی برای گریز رئیس جمهوری بهدست آید.
به این ترتیب و با تبانی و هماهنگی اشرف غنی و برخی از نزدیکان وی با گروه حقانی، نه تنها مردم افغانستان و جهانیان غافلگیر و شگفتزده شدند، بلکه گروه دیگری که عضو مذاکرهکنندگان اصلی در دوحه بودند و به گمان خود به سمت قبضه حکومت و دولت پیش میرفتند، یعنی طالبانی با شاخه قومی دُرانی یا همان قندهاریهای نزدیک به حامد کرزی، نیز مات و مبهوت شدند.
شواهد بسیاری نشان میدهد که در چند سال آخر حکومت اشرف غنی، درگیری بین غلجاییها و درانیها تا چه اندازه علنی شده بود. درگیری کرزای و اشرف غنی، بخشی از این کشمکش شدید قومی بر سر بهدست گرفتن قدرت بود و بهرغم آن که غنی با حمایت کرزای به ریاست جمهوری رسیده بود، کرزای بعدها در صدد تخریب و برانداختن غنی بر آمد. طرح تشکیل دولت انتقالی به ریاست حامد کرزای نیز از درگیری قبایل قدرتمند پشتون در افغانستان نشات گرفته بود.
این دو قبیله قدرتمند، درانی و غلجایی، از دیرباز با یکدیگر رقابت داشتهاند و تلاش آنها برای بهدست گرفتن قدرت، بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان به شمار میرود. در تلاش برای پیدا کردن حامی قدرتمند، غلجاییها به پاکستان نزدیک شدند که همسویی بیشتری با آنها دارد (عمران خان، نخست وزیر فعلی پاکستان، نیز غلجایی است)، و سیاستمدران درانی به قطر نزدیک شدند که با توجه به ثروتی که این کشور در اختیار دارد، این روزها در حلقه معاملات سیاسی، نقشآفرینی بسیاری در معادلات منطقه داشته است.
آنچه در کشمکش غنی و کرزای تا دیروز دو قبیله را به خود مشغول داشته بود، امروز بین فردی که خود را خلیفه میخواند ( سراجالدین حقانی)- غلجانی و هبتالله- دُرانی جریان دارد. در صورتی که هبتالله زنده باشد و در نهایت در مقابل دوربینهای خبری حاضر شود، این رقابت شانهبهشانه با شدت بیشتری ادامه مییابد. و اگر ثابت شود که او زنده نیست، ملابرادر (از قندهار) امیر خواهد شد.
کابل، یا همان پایتخت، در دست حقانیها است. کادر سیاسی گروه حقانی، متشکل از تروریستهایی است که از زندان رها شدهاند و از پشتیبانی پاکستان نیز برخوردارند. اکثر عملیاتهای تروریستی به دست این گروه انجام گرفته است و فرمان جنگ علیه آمریکا را نیز همین گروه طالب حقانی داده بود.
در تشکیلات کنونی، سراجالدین حقاتی، از تروریست های شناخته شده، معاونت هبتالله را بر عهده دارد و سهلانگارانه است که بگوییم، ایالات متحده آمریکا از سابقه شرارت و تروریستی این افراد مطلع نیست، یا نمیداند آنها در کابل هستند.
بنابراین، میتوان چنین گفت که رهبری گروه طالبان نیز بهشدت دستخوش کشمکشهای قومی و قبیلهای بین درانیها و غلجاییها است و همین تنش، میتواند گروه طالبان را با چالشها و اختلافهای روزافزون روبهرو کند؛ به ویژه آنکه هنوز سند و مدرک متقنی از زنده یا مرده بودن ملا هبتالله نیز در دست نیست.
با توجه به این وضعیت، فارغ از ناآرامیها و پسلرزههای شدید خروج شتابزده نیروهای آمریکایی از افغانستان و تهدیدهای امنیتی که متوجه ساکنان افغانستان و بهخصوص مردم پنجشیر است، به نظر میرسد که تروریستهای بزرگ کم کم خود را برای تکیه زدن بر قدرت مطلق در افغانستان آماده میکنند. سراجالدین حقانی سعی دارد آرام آرام بر مسند «خلافت»، تکیه زند و قدرت را به صورت کامل از خاندان درانی به غلجایی منتقل کند. از همین روست که از مدتی پیش به این سو، هواداران سراجالدین حقانی از وی با عنوان «خلیفه» یاد میکنند تا مسیر او برای رسیدن به رهبری طالبان هموار شود.
گاهشمار وقایع دوهفته گذشته در افغانستان و فرار نابهنگام اشرف غنی احمد زی، به ما میگوید که او قدرت را به قوم خود، یعنی پکتیاییهای غلجایی، انتقال داد و دلیل استعفا ندادن وی نیز همین بود. او با تبانی با سران قوم خود، حرکتی تاریخی انجام داد و با خیانت به مردم و فریب دولت، زمینه را برای انتقال قدرت به قوم خود فراهم کرد.
آنانی که در ارگ ریاست جمهوری باقی مانده بودند ( اعضای گارد ریاست جمهوری)، می گویند از وحشت فقط آنقدر وقت یافتند که لباسهای خود را تغییر دهند، سلاحها را بر زمین بگذارند و بگریزند."