وقتی از آثار اقتباسی داریوش مهرجویی حرف میزنیم، «درخت گلابی» را میتوان یکی از بهترین آثارش در این زمینه برشمرد. هرچند داریوش مهرجویی معتقد است در آثار سینماییاش بیشتر تصرف کرده است نه اقتباس. برهمیناساس میتوان گفت «درخت گلابی» با داشتن متنی جذاب و پرکشش و روایتی دراماتیک یکی از فیلمهای تأملبرانگیز سینمای ایران است.
نگاه شما به این فیلم چیست؟ این اولین پرسش ما از احمد طالبینژاد بود که در پاسخ گفت: «موافقم که «درخت گلابی» یکی از بهترین اقتباسهای داریوش مهرجویی از ادبیات معاصر ایران است. البته او اقتباسهای موفق دیگری هم دارد. مثل فیلمهای «گاو»، «پستچی»، «پری» و «مهمان مامان» و... که آثار مهمی در سینمای ایران هستند. اما «درخت گلابی» اثر جذابتر و موفقتری است.
خیلی موافق بازی با واژهها نیستم. اقتباس به معنی گرفتن یک اثر و تبدیلکردن به اثری دیگر است. یعنی یک اثر ادبی را که با واژه و اشکال ذهنی سروکار دارد، به تصویر بکشیم. به نوعی میتوان آن را تفاوت بین ابژه و سوبژه دانست که بههرحال همیشه در معادلات سینمایی به خصوص در اقتباس مطرح بوده است؛ چراکه اساسا دو نوع اقتباس داریم؛ اقتباسی کاملا وفادارانه، به این معنی که هرآنچه در کتاب هست با جزئیات خیلی مختصر، تصویری میشود.
نمونههای زیادی در تاریخ سینما از این مدل اقتباس داریم که از دیدگاه من معروفترینشان «بربادرفته» است که تقریبا تصویریشده همان رمان مارگارت میچل ست. اما شکل دیگری از اقتباس، آزاد است که در این مورد تغییراتی در شخصیتها و روند داستان و حتی در فرم هم داده میشود که در اینجا خیلی به آن نمیپردازیم.
اما واژههایی مثل الهامگرفتن که آقای مهرجویی درگفتوگویی به آن اشاره کرده است، به این معنی است که اثری را بخوانید و حسی از آن نوشته به شما دست بدهد و بعد بر مبنای آن حسوحال، فیلمنامهای نوشته شود. اما قطعا «درخت گلابی» اینگونه نیست. این فیلم تطابق ۹۰ درصدی با متن خانم گلی ترقی نویسنده رمان دارد.
زمانی که فیلم موج نو را میساختم با داریوش مهرجویی درباره اقتباس صحبت کردم. همان زمان هم اشاره کرد که با واژه اقتباس موافق نیست و بهجای آن از تصرفکردن متن صحبت کرد. به این معنی که اثری را از آن خود کنی. بله کاملا طبیعی است وقتی فیلمساز با یک مدیوم دیگر سروکار دارد، مدیومی که واژگانش و حروفش فریم است و کلمه نیستند، در این شرایط در دنیای تصویر میتوان اثر ادبی را تسخیر کرد و در نهایت دریافتها از متن را از آن خودت بکنی و مؤلفههای خودت را در آن دخیل کنی.
کمااینکه داریوش مهرجویی در هر اثری که ساخته، بخشی از تفکراتش را گنجانده است. همه علاقهمندان آثار او با نگاه فلسفیاش به زندگی آشنا هستند که حتی در یک داستان خیلی ساده از هوشنگ مرادیکرمانی «مهمان مامان» هم این نگرش فلسفی و اجتماعی عمیق را میبینید.
نکته بعد درمورد خود فیلم «درخت گلابی» است. پیشازاین هم بارها اشاره کردم که «درخت گلابی» شخصیترین فیلم مهرجویی است، اما نه به این معنی که سرگذشت خودش را تصویر کرده یا بیوگرافی خودش است بلکه به این معنا که این فیلم بیوگرافی همنسلان مهرجویی است. افرادی که سینما و ادبیات ایران را در دهه ۱۳۴۰ متحول کردند. نسل طلایی متولد سالهای ۱۳۱۵ به بعد که حقیقتا ادبیات، تئاتر و سینمای ایران مدیون آنهاست؛ اما این نسل سترون شده؛ چیزی که در فیلم هم میبینیم، مفهوم سترونشدن است.
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: در فیلم دو باغبان را میبینیم که از صحبتهایشان متوجه میشویم تمام درختهای باغ میوه دادند، ولی درخت گلابی با همه تمهیداتی که به کار برده شده و به تعبیر یکی از باغبانها بهترین کود به آن داده شده، سرلج افتاده و بار نمیدهد.
اشاره به درخت گلابی هم در فیلم جالب است. چرا درخت گلابی و اصلا چرا درخت سیب نه؟ خاطرم هست سالها پیش در همین مورد با آقای مهرجویی صحبت کردم و در داستان خانم گلی ترقی هم چنین اشارهای هست. وقتی به گلابی به شکل وارونه نگاه میکنیم، چیزی شبیه قلب انسان را میبینیم و میتوان گفت این قلب انسان است که سترون شده، بار نمیدهد و به تعبیری میتوان گفت قلب نویسنده است.
نویسندهای که به باغ پدریاش آمده تا یکی از رمانهایش را بنویسد؛ چراکه جامعه از او توقع دارد و آمده تا به درخواست جامعه جواب بدهد و رمان بنویسد. اما با وجود تمام تجهیزاتی که برای نوشتن همراهش هست، قادر به نوشتن نیست. به مرور متوجه میشویم چرا این نویسنده دچار ناتوانی در نوشتن است و نمیتواند زایش داشته باشد.
او دورهای وارد فعالیتهای سیاسی میشود، دستکم بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بعد دستگیر و زندانی میشود. در نوجوانی عاشق دختری به نام میم میشود. دختر اسم کاملی هم ندارد. بعدها این دختر همراه خانوادهاش از ایران خارج میشود و ازدواج میکند. نویسنده که گرایشهای سیاسی و اجتماعی هم دارد، به زندان افتاده و در همان زندان میشنود که میم تصادف کرده و کشته شده است.
این همان نقطهای است که تمام بار اصلی تراژدی عاشقانه را در آن میبینیم. نقطهای که میتوان گفت عشق از این نسل گرفته شده است. او بدون عشق قادر به خلقکردن نیست. آدمی تهی از احساس و عاطفه. مفهوم کلی این است که آنچه باعث خلق اثر میشود، جدا از دانش و تجربه، حس و عشقی است که انسان میتواند به دیگران داشته باشد.
این حس در شخصیت اصلی فیلم (نویسنده) نیست؛ چراکه احساسش را از دست داده و واضح است اگر عاشق نباشی، دست به خلق اثری هم بزنی در نهایت قابلقبول نیست. کمااینکه آثار قبلی این نویسنده هم چنگی به دل نمیزده. این در گفتوگوی اعتراضی جوانهای دانشجویی که نویسنده را محاصره کردند، شنیده میشود.
طالبینژاد ادامه داد: این شرایط به نوعی حدیث نفس نسلی است که مهرجویی، کیمیایی، بیضایی، حاتمی، شهیدثالث، امیر نادری و... متعلق به آن هستند. نکتهای که در فیلم «درخت گلابی» وجود دارد و در داستان خانم ترقی هم تاحدودی مستتر است، این موضوع است که زمینههای خلق اثر، نه فقط مسائل اجتماعی بلکه حسوحال و روحوروان نویسنده است.
این همان بحثی است که ویلیام فاکنر به عنوان عرقریزان روح در نوشتن از آن نام میبرد. اشاره میکند وقتی فردی اثری را مینویسد که بیشتر منظورش رمان است، به مرور دچار خستگی روح میشود و به تعبیری روحش عرق میریزد.
در نهایت میتوان مفهوم کلی فیلم «درخت گلابی» را چنین توصیف کرد که روایتگر حدیث نفس نسلی است که حتی میتوان آن را به نسل بعدتر هم تعمیم داد. حتی الان هم شاهدیم که بسیاری از نویسندهها و افرادی که آدمهای خلاقی بودند، کیفیت آثارشان تنزل پیدا کرده است.
او در بخش دیگری از صحبتهایش درباره تفاوت نگاه مهرجویی و گلی ترقی در تصویر «درخت گلابی» گفت: واضح است دنیای فیلم کموبیش مردانه است و دنیای قصه خانم ترقی زنانه است. این تقسیمبندی زنانه و مردانه جنسیتی نیست.
بههرحال حس و عواطف این دو جنس تفاوتهایی دارد؛ اما واقعیت این است که خانم گلی ترقی به نوعی طرفدار زنان است و برایناساس در داستان روی میم تأکید بیشتری دارد تا مهرجویی. مقصودم این نیست مهرجویی فقط فیلمهای مردانه ساخته، اما بیشتر مردها در فیلمهایش مطرح بودند؛ درست مثل باقی همنسلان او. در داستان، گلی ترقی با نگاهی اخلاقی به سراغ موضوعاتی از قبیل عشق رفته است و در مقابل مهرجویی، با نگاهی فلسفی به آن پرداخته است.
این نگاه در فیلمهای دیگرش از جمله فیلم «پری» هم دیده میشود. این ناشی از دو گرایش متفاوت است. خانم ترقی متعلق به طبقه بورژوازی جامعه است. دختر لطفالله ترقی که روزی روزگاری در بحبوحه تلاطمات قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، روزنامه ترقی را منتشر میکرد و از روشنفکران زمان خودش بود و بههرحال گلی ترقی یک زندگی نیمهاشرافی داشته است.
داریوش مهرجویی از قشر میانی جامعه برخاسته و طبیعی است که دیدگاه این دو تفاوتهایی داشته باشد. نکته تأملبرانگیز این است که در فیلم، مهرجویی در زمینه خلاقیت تکنیکی دست به کارهای عجیبوغریبی زده. مثل فلاشبک و فلاش فورواردهایی که معمولا در سینمای متعارف این رفت وبرگشتها با یک کات صورت میگیرد؛ اما در «درخت گلابی» دوربین آرام در باغ حرکت میکند و لحظه حال را روایت میکند و به مرور دوربین آرام حرکت میکند و لابهلای شاخوبرگ درختان گم میشود و به سمتی حرکت میکند که با تغییر رنگ و نور متوجه میشویم که در گذشتهایم و کودکی میم و نویسنده را میبینیم که برای تعطیلات به این باغ و ساختمان قدیمی آمده بودند و این اتفاق از بدایع تکنیکی فیلم است.
بههرحال از داریوش مهرجویی و محمود کلاری انتظاری جز این هم نیست و کاری که در این فیلم انجام دادند، میتواند پیشنهادی برای دیگر فیلمسازان باشد.
او ادامه داد: نکته دوم که باز اهمیت ویژهای دارد، به فیلمبرداری محمود کلاری برمیگردد. بخشهای مربوط به دوران گذشته در فیلم، رنگی مایل به زرد دارد. در روانشناسی رنگها، رنگ زرد نشانهای از دوری و جداافتادگی است که در فیلم بهدرستی استفاده شده است. هر چیزی که مربوط به گذشته است هم به نوعی میتوان گفت دربرگیرنده این حس خزانزده است که خیلی خوب درآمده و بسیار ارزشمند است.
سکانسی در فیلم هست که البته در نسخه نمایش عمومی کوتاه شد. جایی که در یک بعدازظهر اعضای خانواده در خانهباغ خوابیدهاند و یک پنکه برقی روشن است و صدای حاکم بر فضا همان صدای یکنواخت پنکه است و درعینحال نفسنفسزدنهای آدمهایی که خواب هستند. اما میم و پسر نوجوان بیدار هستند و به هم نگاه میکنند و درعینحال که به هم نگاه میکنند، دستشان را به سمت یکدیگر دراز میکنند و دستهای آنها به هم میرسد و به نوعی تلاقی ایجاد میشود.
جرقه عشق آنجا زده میشود. متأسفانه در اکران عمومی بخشی از این سکانس درآورده شده و مخاطب حسوحال این سکانس را با اینهمه زیبایی بصری آن درک نمیکند و این سکانس به نوعی روایتگر آغاز یک عشق سوزان است.
او در بخش دیگری از صحبتهایش به بازیگران فیلم اشاره کرد و گفت: «نقش نویسنده را همایون ارشادی ایفا میکند و اگر اشتباه نکنم، سومین تجربه بازیگری او بود. انتخاب او بهعنوان نویسنده داستان قابلقبول است. اما ارشادی باوجود همه احترامی که برایش قائلم و فکر میکنم یکی از باشخصیتترین بازیگران سینمای ایران است، حس لازم برای ایفای این نقش را در چهرهاش ندارد.
به یاد بیاوریم بهتزدگیاش وقتی میشنود درخت گلابی میوه نمیدهد و چقدر در این سکانس نیاز به ریاکشن بهتری بود؛ اما انتخاب بسیار درستی است. گلشیفته فراهانی اولین نقش سینماییاش را در «درخت گلابی» ایفا کرد که بسیار درخشان است. گلشیفته شخصیتی سرشار از شیطنت و آگاهی میم را بهخوبی ایفا کرده است. این خصوصیات بسیار به شخصیت گلشیفته نزدیک است.
زمانی که این فیلم اکران شد، دانشگاه بابل جلسه نقد و بررسی برگزار کرد و از من و گلشیفته فراهانی هم دعوت کرده بود که حضور داشته باشیم. همسفر شدیم و در تمام طول سفر شاهد بودم که این دختر مدام مشغول مطالعه بود، البته با شیطنتهای خاص خودش که بسیار پرانرژی بود. انسانی چندوجهی و بسیار هنرمند.
باید گفت شخصیت میم بسیار به گلشیفته فراهانی نزدیک بود و به زیبایی ایفای نقش کرد و یکی از بهترین انتخابهای فیلم بود. درمجموع میتوان گفت فیلم دارای نکاتی است که هنوز کشف نشده و به نظرم حدیثنفسی کاملا قابلتعمیم است. فکر میکنم در آینده مثل فیلم «گاو»، این فیلم هم بازبینی خواهد شد و تحلیلهای جدیدی درباره آن ارائه میشود؛ چراکه موضوع آن تاریخ مصرف ندارد.
طالبینژاد در پایان گفت: نکته دیگری درباره فیلم وجود دارد و آن این است که سیاستبازی برای یک جامعه بسیار مخرب است. ایکاش بهجای سیاستبازی، فرهنگبازی را جایگزین میکردیم. اینکه نویسنده فیلم بهعنوان یک انسان موفق به زندان میرود و در آنجا روحیاتش تغییر میکند و به محض خارجشدن از زندان دیگر به یک چهره سیاسی تبدیل میشود، این همان دردی است که در جامعه ما وجود دارد.
منظورم از سیاست، وجهی است که سهراب سپهری اشاره میکند «من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت» منظورم این نیست که کسی نباید فعالیت سیاسی انجام بدهد، سیاست و سیاستبازی بخشی از زندگی اجتماعی ماست، ولی بههرحال این را میتوان در فیلم دید که نویسنده بهجای اینکه جوانیاش در زندان از دست برود، میتوانست چند اثر ادبی خلق کند.