عباس عبدی روزنامه نگار و فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: تماسهای گرفته شده از سوی آقایان رییسی و اژهای با برخی افراد برای کسب نظرات و ایجاد یک خط ارتباطی ذاتا گام مثبتی بود، به همین دلیل نیز بنده بدون هیچ شرط و شروطی پاسخ مثبت دادم و حتما همچنین خواهم کرد و تاکنون هم انجام دادهام.
با این حال بد نیست که به زوایای چنین پیشنهادی نیز پرداخته شود تا درک طرفین و مردم از این رفتارها و اقدامات روشنتر شود. اولین موضوعی که باید توجه کنیم، لزوم گفتگو در عرصه عمومی است. از این جهت گفتگو درباره موضوع سیاست با اخلاقیات فردی تفاوت دارد.
ما اگر به فرزندانمان یا دوستان توصیهای یا انتقادی داریم، باید آن را حتیالمقدور به صورت خصوصی طرح کنیم، زیرا ملاحظات اخلاقی حکم میکند که موضع ما نسبت به یکدیگر دوستانه و تابع منطق رفتار فردی باشد. ولی هنگامی که میخواهیم رفتار سیاستمداران و صاحبان قدرت را نقد کنیم، بیان خصوصی آن لزوما فایدهای ندارد، زیرا منطق حاکم بر رفتار سیاسی، قدرت است.
ما با نقد دقیق خود از سیاستمداران، تولید قدرت میکنیم و موازنه قوا را علیه او تغییر میدهیم و او را به نحو قدرتمندانه مجبور به پذیرش پیشنهادها و نقد خودمان میکنیم.
در حقیقت ذهنیت و تصمیم سیاستمداران لزوما تابع منطق متعارف و عقلانی و علمی نیست، بلکه تابع قدرت است و در بیشتر موارد هنگامی که میبینند انتقادات علیه آنان در حال تبدیل شدن به قدرت است، نظر خود را تغییر میدهند. بنابراین بخش مهمی از نقدها (و نه لزوما همه آنها) را باید در عرصه عمومی طرح کرد تا مسوولی که مخاطب نقد است خود را در برابر جامعه ببیند و رفتار یا سیاست خود را تغییر دهد و اگر نداد تبعات آن را نزد افکار عمومی مردم پذیرا شود.
هر چند تردیدی نیست که برخی توصیهها و پیشنهادها را بهتر است در موقعیت خصوصی و مستقیم نیز بیان کرد. اگر از این نکته کلی بگذریم، پرسش این است که امثال ما چه کمکی را میتوانند به آقایان بکنند؟ واقعیت این است که از یک نظر کمک چندانی نمیتوان کرد، زیرا اختلافنظرات میان طرفین ناشی از تفاوت رویکردهای کلی و غیرفنی است.
برای نمونه اتفاقی که اخیرا در برنامه معرفی آقای اژهای رخ داد و قصد ایشان را برای زدن سیلی به فردی متخلف (فردی که در دادگاه اتهامی علیه او ثابت نشده بود، هر چند افراد آشنا با او به این تخلف یقین داشتهاند) از نظر مجموعه آن طرف ممکن است عملی پسندیده و نشان از قاطعیت و عزم مبارزه با فساد تلقی شود، ولی نزد افراد این طرف، با چنین رفتاری نمیتوان عدالت را برقرار کرد یا فساد را کاهش داد، زیرا مهمتر از فساد احتمالی آن فرد، اعتبار مرجع رسیدگیکننده است که مخدوش میشود. تقریبا بسیاری از نقدها و پیشنهادها میتواند از این نوع باشد که زبان و نگاه مدیریتی دو طرف مغایر یا حداقل متفاوت با یکدیگر است. چیزی را که یک طرف نقطه ضعف و ایراد میداند، طرف مقابل نقطه قوت و درست میداند.
شاید برخی پیشنهادها و انتقادات مشمول این مورد نباشند و منطقا بتوان گفت و پذیرفتنی هم هست، ولی ملاحظات عملی متفاوت دو طرف موجب میشود که درک و در نهایت نتیجهگیری آنان متفاوت باشد و حرف یکدیگر را نفهمند. برای نمونه در رسیدگی به اتهامات سیاسی و امنیتی باید دسترسی به وکیل و دادگاه علنی و پرهیز از تحت فشار قرار دادن متهم از جمله با نگهداری در انفرادی، ضرورت دسترسی به کتاب و مطبوعات یا موجه بودن قرار بازداشت و... رعایت شود.
اینها بدیهیات حقوقی است و حتی نیازی به ذکر آنها نیز نیست. ولی در عمل رعایت این موارد بدیهی ذیل ملاحظات دیگری نادیده گرفته و گفتن و پیشنهاد آنها تکراری و بیفایده میشود. بنابراین خیلی سخت است که بتوان پیشنهادی را از خلال ارتباط مستقیم ارایه کرد که منجر به نتیجه شود.
این یک سوی ماجراست. سوی دیگر آن را هم نباید فراموش کرد که اصولا ارتباط مستقیم، ادبیات و نگاه طرفین را نسبت به یکدیگر تلطیف کرده و اثرگذاری انتقادات و پیشنهادها را بیشتر میکند و شخصا امیدم به این تاثیر ارتباطی است. ضمن اینکه نفس چنین درخواستی ذاتا میتواند منجر به رفع حدی از سوءظنها شود. سوءظنهایی که مانع مهمی برای درک متقابل عمل میکنند.