دکتر امیربهرام عرب احمدی*؛ سهراب سپهری شاعر و نقاش مشهور معاصر در سال ۱۳۰۷ در شهرستان کاشان به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در این شهر انجام داد و در سال ۱۳۳۲ موفق به اخذ مدرک کارشناسی نقاشی از دانشکده هنر دانشگاه تهران گردید.
سهراب از کودکی طبع شعر داشت و از دوران نوجوانی به مطالعه اشعار شعرایقدیم و جدید ایران پرداخت. وی از همان زمان به سرودن اشعار گوناگون به ویژه شعر نو پرداخت و در اشعار خود عمدتا متأثر از نیما پدر شعر نو بود.
سهراب در اوائل دهه ۱۳۳۰ به عنوان نقاشی نو پرداز به شهرت رسید و کار شعر را هم از همان موقع آغاز کرد. نخستین مجموعه شعر او به نام (مرگ رنگ) در سال ۱۳۳۰ بهچاپ رسید. (زندگی خواب ها) را در سال ۱۳۳۲ و (آوار آفتاب) و (شرق اندوه) را در سال۱۳۴۰ روانه بازار کرد. در این مجموعههای نخستین، گهگاه طنین صدای نیما یوشیج به گوش میرسید، اما مجموعه های بعدی سهراب یعنی صدای پای آب، مسافر و به ویژه حجم سبز که در سال ۱۳۴۶ انتشار یافت هیچ صدایی جز صدای آشنای خود وی نبود، هرچند در واپسین اشعار سهراب رنگی از زبان اندیشه فروغ فرخزاد دیده میشود. مجموعه این هفت کتاب به همراه کتاب دیگر او (ما هیچ ما، نگاه) در سال ۱۳۵۶ یکجا درمجموعهای با عنوان (هشت بهشت) به چاپ رسید.
سهراب علاوه بر شعر به نقاشی نیز علاقه زیادی داشت و عشق به شعر و نقاشی درسهراب به موازات هم رشد یافت چنان که پا به پای مجموعه اشعاری که از او به چاپمیرسید، نمایشگاههای نقاشی سپهری نیز در گوشه و کنار تهران برپا میشد و شاعر گاهی در کنار همین نمایشگاهها شب شعری نیز ترتیب میداد. تلفیق شعر و نقاشی در پرتو روحانزوایی و متمایل به گونهای عرفان، هم به شعر او رقت احساس و نازک بینی هنرمندانه بخشیده وهم نقاشی او را به نوعی صمیمیت شاعرانه نزدیک کرده است.
تخیل آزاد و بر روی هم سورئالیسم خفیف و جستجوی روابط متعارف اشیاء و مفاهیم به وجهی شاعرانه و آمیخته با خیال پردازی از مشخصه های آشکار شعر سپری است و همین ویژگی است که در نظر برخی از نویسندگان و منتقدان وی را به تمایلات سبک هندی نزدیک کرده است.
سفرهای سهراب به مشرق زمین و غرب نیز تا حدودیناشی از عرفان و میل به سیر و سلوک روحی و معنوی و سیر در انفس او به حساب میآمد و تأثیر دیدار از شهرهایی نظیر رم، آتن، پاریس، قاهره، دهلی نو، مسجد تاج محل، آگره و توکیو در اشعار و حتی برخی نقاشی های وی مشخص است. سفر او به ژاپن و آشنایی با این سرزمین فکر و اندیشه عارفانه سهراب را ژرفتر کرد و به هنر او سیرتی عارفانه بخشید.
سهراب سپهری جدای از سیر و سلوک عارفانه و عرفان به سنت ها، شهر، دیار و طبیعت اطراف خود پایبند بود و به ویژه عشق به طبیعت در اشعار او مکرر توصیف شده است. در مجموع سهراب هنرمندی با ویژگیهای استثنایی و منحصر به فرد بود که تنها به استعداد و توانائیهای ذاتی خود تکیه داشت؛ تنها زندگی کرد و در این تنهایی از نیرنگ، دوروئی و تقلب دور بود.
این شاعر و نقاش توانا در اول اردیبهشت ۱۳۵۹ به بیماری سرطان خون درگذشت و همچون بسیاری از شعرا در زمان حیات مقبولیت چندانی کسب نکرد. وی پس از انقلاب اسلامی و به ویژه در دهه شصت و هفتاد ه. ش مورد توجه گروه زیادی از شعرا، نویسندگان و دانشجویان قرار گرفت و اشعار وی علاوه بر تجدید چاپ های متعدد به چند زبان زنده دنیا ترجمه شد.
از مشهورترین اشعار وی صدای پای آب است که بارها و بارها مورد نقد و بررسیادب دوستان قرار گرفته است.
صدای پای آب
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشم، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد لطف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
کعبه ام بر لب آب
کعبهام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر.
(حجرالاسود) من روشنی باغچه است.
من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک
تا هوای خنک استغناء
تا شب خیس محبت رفتم.
چیزها دیدم در روی زمین
کودکی را دیدم، ماه را بو میکرد
قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر میزد
نردبانی که از آن، عشق میرفت بر بام ملکوت
من زنی را دیدم، نور در هاون میکوبید
ظهر درسفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود.
کاسه داغ محبت بود.
من گدایی دیدم، در به در میرفت، آواز چکاوک میخواست
و سپوری که به یک پوسته خربزه میبرد نماز.
شاعری دیدم، هنگام خطاب به گل سوسن میگفت (شما)
*
شعر (نشانی) از دیگر اشعار پرآوازه سهراب سپهری است.
*عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران