سیدعلی خرم استاد حقوق بینالملل در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: اگر شهید سلیمانی زنده بود، اندیشه میکرد که چگونه آمریکا را بدون نبرد نظامی عقب بنشاند و اسرائیل که اطلاعات سری ایران را در اختیار آمریکا قرار میدهد، چگونه متوقف کند. برای گرفتن انتقام این شهید والامقام، علاوهبر راهکارهای حقوقی بینالمللی باید در اندیشه مسدودکردن راههای نفوذ آنان در کشور بود تا انتقام واقعی گرفته شود.
در دو سال اخیر، حوادثی در ایران اتفاق افتاده که عموما انگشت اتهام بهسوی اسرائیل بوده و اسرائیل هم در ابتدا سکوت میکرد و اخیرا با خوشحالی آنها را رسمی و غیررسمی تأیید میکند. دو سال است اسرائیل به بمباران صدها مقر و سنگر در سوریه اقدام میکند، افرادی را به شهادت میرساند و رسما آن را تأیید میکند. به دانشمندان هستهای ایران سوءقصد میشود و سرنخ روشنی به دست نمیآید. اسناد سری از تهران به سرقت میبرد.
سال گذشته آمریکا در این ایام با سوءقصد به جان سردار سلیمانی، آن بزرگمرد را به شهادت میرساند و گفته میشود این ترور آمریکایی با همکاری اسرائیل و چند کشور عربی انجام گرفته است. در سایتهای هستهای نطنز و پارچین خرابکاری صورت میگیرد و مسئولان امر از توضیح آن بازمیمانند. شهید فخریزاده در روز روشن، در حومه تهران ترور میشود و هیچکس نه دستگیر میشود و نه ردپایی وجود دارد.
فقط مسئولان ایرانی، عوامل اسرائیل را متهم میکنند و مسئله رخنه امنیتی پررنگ میشود. بیشک در این ۴۰ سال، حوادث مختلفی در ایران رقم خورده که هیچگاه رسیدگی و پیشگیری نشده است. در کنار هر حادثه گفته شده یک یا چند ایرانی مزدور بهعنوان جاسوس اسرائیل نقشآفرینی کرده که ادامه این روند جان هر ایرانی وطنپرست را به لب آورده و موجب تنفر بیشتر از اسرائیل شده است. اجازه دهید از زبان اسرائیل بشنویم در کشور ما چه اهدافی دارد و چگونه نقشههای نفوذ خود را طراحی میکند.
در روزهای اول پیروزی انقلاب در ایران، در شیکاگو در دوره دکترا مشغول به تحصیل بودم که با هماهنگی قبلی، امور سرکنسولگری شیکاگو را با همکاری برخی دوستان انجمن اسلامی آمریکا و کانادا بر عهده گرفتم. ساواک یک ایستگاه در شیکاگو داشت که عمدتا به امور دانشجویان و مخالفان ایرانی در شمال آمریکا میپرداخت و یک مقر در ساختمان دیگری در شیکاگو داشت که به امور خارجی و روابط با سیا و موساد اشتغال داشت.
به دلیل تحویلگرفتن امور شیکاگو، توانستم به مقر ساواک راه پیدا کنم و با گوشهای از روابط ساواک با موساد آشنا شوم. در این راستا، با کتابچهای برخورد کردم که موساد برای تشریح وضع پیرامونی خود در کشورهای عربی با محوریت نابودی اسرائیل تهیه کرده بود و از ساواک جهت نفوذ در دربار امرا و رؤسای عرب برای مهار سیاستهای ضداسرائیلی و جلوگیری از اقدامات آنها کمک میخواست. در این کتابچه استدلال شده بود، چون این سیاستها مستقیما با موجودیت اسرائیل سروکار دارد نباید ریسک کرد و باید کنترل همه کشورهای عربی در دست اسرائیل باشد و از ساواک خواسته بود نفوذ در دربار کشورهای عربی، بهویژه امرای بحرین و امارات را نیابتا انجام داده و افراد مهمی را بهعنوان منبع برای اسرائیل استخدام کند... (در انتهای کتابچه، لیستی از افراد مناسب در کشورهای عربی خلیجفارس ضمیمه شده بود که ساواک روی آنها کار کند).
پس از این مقدمات، موساد استدلال کرده بود مشخصات افراد منبع چگونه باید باشد که چکیده آن بدین ترتیب بود: اول شخصی باید منبع واقع شود که پتانسیل و بلندپروازی نفوذ در سیستم سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی کشورش را داشته باشد؛ یعنی خودش راه بیفتد جدای از حمایتهای اسرائیل، راه را برای خودش برای رفتن به سمتهای بالاتر باز کند و دو مورد دیگر. کتابچه میگفت با داشتن به اندازه کافی از چنین افرادی (جاسوسانی) در کشور هدف، کلیه تحرکات و تحولات ضداسرائیلی در آن کشور در دستان اسرائیل خواهد بود و اسرائیل میتواند هر نقشهای اعم از سیاسی یا امنیتی یا نظامی را در آن کشور پیاده کند.
بهقول رئیس مقر ساواک در آمریکا، موساد با ساواک در کنترل و نقشآفرینی در کشورهای عربی، بهویژه در کشورهای بحرین و امارات که تازه تشکیل شده بودند، رقابت میکرد ولیکن ساواک دست بالا را داشت. (این کتابچه همراه با سایر اسناد و مدارک در اسفند ۱۳۵۷ به ایران ارسال شد، اما پس از قطع روابط دیپلماتیک آمریکا با ایران و در بهار ۱۳۵۹ در جلسهای با مرحوم دکتر چمران گفت فقط گزارش بدون ضمائم دریافت شده بود).
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مرکز ثقل مبارزه با اسرائیل، از کشورهای عربی به ایران منتقل شد. عقل سلیم بهسادگی میتواند نتیجهگیری منطقی کند که همه تلاشهای موساد در کشورهای عربی باید بهصورت متمرکز به ایران منتقل شده باشد؛ بنابراین باید بهدنبال راهکارهای موساد رفت و از جاسوسان این سازمان در ایران که دارای دو مشخصه گفتهشده هستند، قویا پرهیز کرد.
مواردی که در کتابچه بود، باید زیر ذرهبین مسئولان امنیتی قرار گیرد تا کشور را به دستور اسرائیل به ناکجاآباد نبرند. یقینا در ۴۰ سال گذشته این قبیل افراد، نقشآفرینیهایی داشتهاند و برخی رفتارهای افراطی، در این مسیر بوده است. چه رژیمی از خصومت بین ایران و آمریکا و از خصومت ایران و اعراب بهرهمند میشود و میتواند تمام مشکلات سیاسی، امنیتی، اقتصادی و تکنولوژیک خود را با آمریکا، اروپا و اعراب حل کند؟
این دسته اول ضربات اسرائیل به منافع و امنیت ملی ایران محسوب میشود. دسته دوم ضربات اسرائیل، ترورهای شخصیتهای علمی و نظامی، خرابکاریها در تأسیسات هستهای و حمله به مقرهای ایران در سوریه بوده است. آیا وقت آن نرسیده که بهجای اندیشیدن به درگیری نظامی، با مسدودکردن راههای نفوذ اسرائیل در کشورمان و از جمله ازطریق مقابله با تندروهایی که بتواند ریشه جاسوسپروری اسرائیل را بخشکاند، انتقام سردار سلیمانی، شهید فخریزاده و سایر دانشمندان هستهای و دیگر ترورها را از اسرائیل بگیریم؟
اما روند جریانات 50 سال اخیر نشان داده که این جنگ روانی برای کشورهای عرب و شیوخش مناسب هست .اسرائیل جنگ 6 روزه را به راحتی آب خوردن پیروز شد و افسانه شکست ناپذیری اش حتی برای خودش هم ایجاد شد اما زد و 2006 با یک گروه کوچک همه کاسه کوزه هایش ریخت و شد اینکه 15 سال هست که نتوانسته به لبنان نگاه چپ بیاندازد همویی که همه از دستش زله شده بودند
بنابراین عمده مشکلات ما نفوذ نیست مشکلات ضعف شخصیتی و ضعف ایمان ها و نفسانیت هاست که برای بقای خود به نفوذی ها فرصت می دهند