محمد ماکویی؛ مردی از اینکه نسل سوخته واقعی آنها بودهاند یاد کرده ودر دنباله چنین افزوده بود:وقتی بچه بودیم، والدین گرامی، به اندازه سگ برایمان ارزش قائل نبودند و حالا که بزرگ شده ایم بچهها بهمان، "بابا خر شو سوارت شویم"، میگویند!
مرد، کاملا، درست گفته و اگر روزی، روزگاری خانوادهها از طریق پدرسالاری یا، احیانا، مادرسالاری اداره میشدند، امروزه بسیاری از خانوادهها را اداره شونده به شیوه فرزندسالاری مشاهده میکنیم.
جالب این است که در روزگاران گذشته عمو و معلم طفل معصوم هم حکم پدرش را داشته و از عبارت "گوشتش مال تو و پوست و استخوانش مال من" به بهترین شیوه استفاده میکردند!
همچنان که گفته شد، این روزها دوره و زمانه حسابی عوض شده و بسیاری از بزرگسالان علاوه بر حرف شنوی از فرزندان خود مجبورند سخنان شیرین و دلنشین و آموزنده خواهرزادهها و برادرزادهها را هم بر دیده منت نهند! به عنوان مثال، هنگامی که در یک روز معمولی، با دور دور کردنهای بسیار، موفق به پیدا کردن جای پارک مطلوب نشده و عزم کردم که اتومبیل را در محلی ممنوعه قرار دهم، برادرزاده گرامی، که آن موقعها پیش دبستانی میخواند، با عتاب و خطاب شدید سراغم آمده و سوال اساسی "عمو ماشین را میخواهی اینجا بگذاری؟ " را مطرح نمود!
برای اینکه خودم را آنطور که میپنداشت جا بزنم دستپاچه شده و "قربان غلط به عرضتان رسانیدهاند" و "فکر کنم برایتان سوءتفاهمی پیش آمده است" را، به زبان بچگانه، پیشکشش کردم. بعد از آن هم سر ماشین، را کج کرده و مجددا مشغول دور دور کردن و غر و لند زیر لب، مگر جای پارک گیر میآید، شدم.
با این حساب، چرا نباید از ظرفیت کودکان نهایت استفاده را برده و وقتی در شرایط کنونی، که کرونا امانمان را بریده است، به شدت به همکاری آنها نیاز داریم، خویشتن را از برکات این "مهم" محروم نماییم؟!
نگارنده بدرستی نمیداند که امروزه فقط فیزیک و شیمی و زیست و دیگر دروسی که در کتابهای درسی بودند راه خود را کج کرده و در عوض کتابها سر از تلفنهای همراه و تبلت دانش آموزان در آوردهاند یا به برکت آموزش مجازی در باره " آنچه لازم است بچهها بیاموزند" نیز تجدید نظرهایی اساسی، بیش از حذف دختران از جلد کتاب، صورت گرفته است.
آیا در آموزشهای مجازی این روزها "کرونا" و "راههای مقابله با آن" جای مناسبی را به خود اختصاص داده است؟ آیا از این به بعد عباراتی در مایههای "بابا ماسکت را نزده ای؟! " و "مامان یادت باشد ماسکت را برداری! " را از دانشآموزان مقاطع مختلف زیاد خواهیم شنید؟
آیا بچهها دیگر سر خود و بی آنکه نیازمند توصیههای ارزنده پدر و مادر باشند دستهای خود را با آب و صابون و بطور کامل، بارها و بارها خواهند شست؟ آیا بزودی شاهد خواهیم بود که به جای خانم پرستار و مجری صدا و سیما، دانشآموزان دست به کار شده و به والدین خویش پیام "امسال جایی نرویم! " را میرسانند؟
اگر چنین است باید به آموزش و پرورش "دست مریزاد" و "مرحبا" گفت، اما اگر خدای ناکرده معلمین گرامی خوب توجیه شده باشند که بهتر است کاری به درسهای زندگی لازمه روزها و شبهای کرونایی نداشته و همان دروس سابق را با استفاده از فناوریهای جدید، با شدت و حدت بیشتر، توی کله دانشآموزان خود فرو کنند، باید نگران باشیم که علاوه بر افرادی که به دلیل عدم دسترسی به "شاد"، غمگین میشوند، کسانی که "شاد" را قابل دسترس میبینند هم به زودی در شمار دریافت کنندگان پیامهای "تسلیت" و "ما را در غم خود شریک بدان"، که از طریق شبکههای مجازی در اختیارشان قرار میگیرد، در بیایند!