December 01 2024 - يکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳
- RSS
- |
- قیمت خودرو
- |
- عضویت در خبرنامه
- |
- پیوندها و آگهی ها
- |
- آرشیو
- |
- تماس با ما
- |
- درباره ما
- |
- تبلیغات
- |
- استخدام
یکی از کارهایی که شاید در زمان زندگانی استاد باید انجام میگرفت و نشد، تهیه مستندی بلند و جامعالاطراف از زندگی ایشان بود که من نیز به ایشان پیشنهاد دادم و استقبال هم کردند و کار را به آقای مشکاتیان محول کردند؛ شاهد من هم مژگان خانم هستند. اما نمیدانم چرا کار رها شد. اکنون، جای چنین مستندی خالی و ضروری است؛ باید کار را به اهل فن واگذار کرد و «راش»های نادیده زندگی ایشان را به وی سپرد تا چنین کاری صورت بگیرد.
سعید حجاریان در نامهای به همایون شجریان که روزنامه شرق ان را منتشر کرده، نوشته است:
چونکه گل بگذشت و گلشن شد خراب
بوی گل را از که یابیم از گلاب
جناب آقای همایون شجریان
درگذشت استاد آواز ایران، محمدرضا شجریان را به شما و خانواده محترم تسلیت میگویم. قصد داشتم پس از خاکسپاری آن مرحوم، نکاتی را با شما در میان بگذارم و وظایفی را که به نظرم جامعه هنری ایران از شما انتظار دارد، متذکر شوم.
۱) مرحوم استاد شجریان، زندگی پرباری داشتند. ایشان، اسلاف آواز ایران همچون ظلی، برومند، قمر، تاج، فاختهای، بنان، طاهرزاده و... را از صافی ضمیر خود عبور دادند و سپس، با نوای آهنگسازانی همچون لطفی، مشکاتیان، علیزاده، کلهر و... ممزوج کردند و به این طریق طرفه معجونی به وجود آمد که سالهای دراز میتواند دستمایه آموزش آواز ایران قرار گیرد. بنابراین، اولین انتظاری که از شما میرود، این است که با همکاری سایر شاگردان آن مرحوم، ردیفهای آوازی ایشان را نظم و نسق ببخشید و چنانکه ایشان خود میخواستند، این رویه «شاگردپروری سینه به سینه» را ادامه دهید که این سلسله منقطع نشود.
۲) مرحوم استاد شجریان جایگاهی فراگیر داشتند. افغانهایی که با بیدلخوانیهای استاد سرآهنگ مأنوساند، ترکهایی که به مکتب شوشا عشق میورزند، کردهایی که با آوازهای رزازی سرمست میشوند، عربهایی که با لیلیات شبانههای خود را میگذارنند، جملگی گوهری را در صوت استاد دیدند که با آن احساس یگانگی میکنند؛ گویی شجریان نماینده فرهنگی سراسر منطقه ماست. بر این اساس، شناساندن هرچه بیشتر استاد به مردم عادی این کشورها -که اگر رها شوند به سمت موسیقیهای تُنُکمایه روی میآورند- شاید وظیفه دیگری باشد که بر عهده شماست.
۳) یکی از کارهایی که شاید در زمان زندگانی استاد باید انجام میگرفت و نشد، تهیه مستندی بلند و جامعالاطراف از زندگی ایشان بود که من نیز به ایشان پیشنهاد دادم و استقبال هم کردند و کار را به آقای مشکاتیان محول کردند؛ شاهد من هم مژگان خانم هستند. اما نمیدانم چرا کار رها شد. اکنون، جای چنین مستندی خالی و ضروری است؛ باید کار را به اهل فن واگذار کرد و «راش»های نادیده زندگی ایشان را به وی سپرد تا چنین کاری صورت بگیرد.
۴) نکته دیگر درباره سبک آوازی شما و مرحوم پدر است. ایشان، تا حد زیادی وفادار به شیوه قدما بود و به همینخاطر شاید بعضی از آوازهایشان که طولانی و با مضامین سنگین است، برای جوانان امروز ملالآور باشد. اما سبک شما که خود جوانید و با روحیه جوانان آشناتر، با نشاطتر و شادابتر به نظر میرسد. اگرچه من تمایل بیشتری به کارهای پدر دارم، اما گمان دارم جوانان امروز با شما احساس همبستگی بیشتری میکنند. زمانی شنیدم مرحوم پدر درباره سنتشکنیها و بیپرواییهای آوازی شما نکاتی را متذکر شده بودند که حکایت از ورودتان به شیوههای آوازی متفاوت داشت، اما گمان دارم همین بیپرواییها و شادابیها باعث جذب جوانان میشود تا بعدها از طریق شما به سنت آواز سنتی ما تمایل پیدا کنند. از اینرو، گمان دارم ضروری است شما و بعضی شاگردان ایشان همین راه نوآورانه را ادامه دهید و بیآنکه از سنت سَلَف تخطی کنید، ابتکاراتی جدید در آثار آینده به وجود آورید. برای مثال، خواندن شاهنامه از سوی شما، کاری بود سترگ که فقط از عهده شما برمیآمد و تحسین پدر را نیز برانگیخت.
۵) استاد شجریان در زندگی خود همواره جانب مردم را گرفتند و به این خاطر صدمهها دیدند تا حدی که ممنوعالصدا شدند و حتی ربنایشان را خاموش کردند. ایشان میگفتند «من صدای خسوخاشاکم». به گمانم شما نیز به مرور با این مصائب روبهرو خواهید شد! با این وصف، اگر همچون پدر عنصر سیاست را نیز به نگاه موسیقیاییتان بیفزایید، مسئله دوچندان بغرنج میشود! بنابراین باید راه را آهسته و پیوسته طی کرد. چنانکه میدانیم مرحوم استاد در آغاز راه و به دلیل نگاههای سنتی حاکم، از نام خود گذشتند! البته زمانه متفاوت شده است و نمیگویم به قول شاملو عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد... که خود نسبت به ظرایف امر آگاه هستید!
تا به اینجا به خود جرئت دادهام و تکالیفی را بر شما بار کردهام، اما مرحوم شجریان تواناییهایی دیگر نیز داشتند؛ خطاطی، ساختن ساز و حتی گلآرایی که نمیدانم آنها را هم بر شما بار کنم یا نه... که شاعر میگوید:
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل / چون میتواند کشیدن این پیکر لاغر من
ایام به کام.