فرارو- در حالیکه جریان اصلاحطلبی این روزها در حال گفتگوی درونی است و به تازگی خبر استعفای محمدرضا عارف از ریاست شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان به صورت رسمی منتشر شده است برخی، چون محمد قوچانی سردبیر روزنامه سازندگی از صدای پای رادیکالیسم در اصلاحات مینویسد. اما گروهی، چون محمود صادقی به کارگیری تعبیر رادیکالیسم در این باره را نمیپسندند و از دریچه دیگری به این مسئله مینگرد. گفتگو با محمود صادقی نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را در این باره میخوانید:
نسبت میان اصلاحات و رادیکالیسم را چگونه میبینید؟ آیا ممکن است رادیکالیسم بر اصلاحات حاکم شود؟
اصلاحات به طور اساسی رویکردی در مقابل رادیکالیسم است. اصلاحات به معنای مطالبه اصلاح امور بدون توسل به وسایل خشن و با رویکرد پرهیز از خشونت و رادیکالیسم است. تلاش اصلاحطلبان نیز در طول تاریخ ما از دوره مشروطه تا کنون این بوده که با مکانیسمهای مدنی بدون توسل به سلاح یا استفاده از روشهای خشونت آمیز برای اصلاح امور تلاش کنند. بارزترین آن نیز امام خمینی بود که از سال ۴۲ که مبارزه خود را آغاز کردند مشی اصلاحطلبانه و پرهیز از خشونت را در پیش گرفتند. تاکیدشان هم بر عدم استفاده از سلاح بود و روشهای خشونت آمیز را تایید نمیکردند. ایشان با روشهای فرهنگی، امر به معروف و نهی از منکر، شفافسازی، انتقاد و کار فکری کار را جلو میبردند.
البته این معمولا جایی جواب میدهد که ساز و کارهای موجود، ساز وکارهای مناسب و مسالمتآمیزی باشد و نظام سیاسی با افرادی که با مشی اصلاحطلبی حرکت میکنند رفتار مناسبی داشته باشد. آزادی مطبوعات، آزادی قلم، آزادی بیان و آزادی احزاب محترم شمرده شود و در این چارچوب اصلاحطلبی به حیات خود ادامه بدهد. اما اگر با اصلاحطلبی یا با اصلاحطلبانی که با روشهای مدنی پیش میروند برخورد خشن داشته باشد راه را برای بردن به سمت رادیکالیسم فراهم میکند. در کل اصلاحطلبی از یک طرف با مشی انحصارطلبی، تمامیت طلبی و استبداد درگیر است و از طرفی با مشی رادیکالیسم. اصلاحطلبی یک راه خردورزانه برای اصلاح امور است. اما اگر جامعه در طول زمان ببیند مشی اصلاحطلبی پاسخ نمیدهد این خطر هست که به سمت رادیکالیسم سوق پیدا کند و این برای نظام سیاسی هشدار است که اگر با فعالان مدنی برخورد خشونت آمیزی داشته باشد به طور طبیعی راه را برای روشهای رادیکالی باز میکند.
چندی است این مبحث مطرح شده که حاکمیت راست رادیکال در مجلس موجب احیای چپ رادیکال در اصلاحات میشود، نظرتان در این باره چیست؟ اینکه مصادیقی، چون نامه آیتالله موسوی خوئینیها به رهبری و انتقادات چهرههایی، چون حجاریان، تاجزاده و علویتبار را در قالب احیای چپ رادیکال دسته بندی کرده و از این به صدای پای رادیکالیسم تعبیر میکنند؟ از این منظر حاکم شدن راست رادیکال در جناح راست موجب احیای چپ رادیکال در اصلاحات میشود؟
من این تحلیلها را قبول ندارم. این انتقاداتی که اشخاص نامبرده مطرح میکنند در قالب اصلاحطلبی، خشونت پرهیز و مدنی است. برخلاف آنچه که آقای قوچانی میگوید تعبیر این حرکتها به رادیکالیسم درست نیست. وقتی اصلاحطلبی به رهبری مشفقانه و شفاف نامه مینویسد و مطالبات اصلاحطلبانه خود را مطرح میکند و خواهان پاسخگویی میشود اشتباه است آن را گرایش رادیکالیسم بنامیم.
رادیکالیسم گرایشی است که با توسل به روشهای براندازانه، سرنگون طلبانه و خشونت آمیز دنبال مقاصد خودش است. در حالی که این اشخاص در پی چنین چیزی نیستند. به نظام سیاسی وفادار هستند و خودشان جزو بانیان این نظام سیاسی محسوب میشوند. اما از نظر آنها روند امور به گونه است که نیازمند اصلاح و بازنگری است، ولی با روشهای مسالمتآمیز و اصلاحطلبانه دنبال مقاصد خودشان هستند نه رادیکالیسم.
تعبیر از رادیکالیسم بر مبنای مصادیقی، چون تحریم مشارکت در انتخابات و روشهای این چنینی، از سوی منتقدین به رادیکالیسم در اصلاحات صورت میگیرد آیا به نظر شما چنین شیوههایی به اصلاحات کمک میکند؟
این درست نیست که تحریم مشارکت یا مشارکت نکردن در انتخابات را مصداق رادیکالیسم بنامیم. چون کسانی که این شیوه را به کار میگیرند خواهان اصلاح روندهای انتخابات هستند. میگویند با فرایندهای موجود عملا به جایی رسیدیم که مشارکت در انتخابات به پایین تر حد رسیده و این متناسب با خواست مردم است. باید این بحثها را دید. اگر نگران عدم مشارکت هستیم باید سازوکارهای مشارکت را اصلاح کنیم. سازوکارهایی انتخابات که جامعه را به جایی رسانده که برای مشارکت در انتخابات، گزینههای مطلوب وجود ندارد و حتی گزینه حداقلی که شانس عبور از فیلتر را پیدا میکنند بعدا امکان عمل ندارند. راه مبارزه با این وضع اصلاح زمینه مشارکت و نه تن در دادن به مشارکت به هر قیمتی است که برچسب رادیکالیسم به آن میزنند که من مخالف استفاده از آن هستم.
به نظر شما مسیر درست کدام است؟
اگر به دنبال اصلاحات هستیم باید از مسیر درست پیش برویم، اینکه در هر شرایطی انسان به هر محدودیتی تن بدهد اسمش اصلاحطلبی نیست. اصلاحطلبی به معنای مطالبه اصلاح فرایندها از جمله اصلاح انتخابات است. وقتی بارها و بارها این راه طی شده و دوره به دوره این فضا محدودتر میشود اصلاحطلبان باید به فکر راه حلهای اساسیتر باشند. قاعدهاش هم همین است. بازهم روش خشونت پرهیز است و مطالبه جدی اصلاح فرایندها را مطرح میکند. قانون و روشهای موجود مربوط به انتخابات کلیدیترین جایگاهها هم مجلس و هم ریاست جمهوری باید اصلاح شود. سازوکاری که مرحوم هاشمی رفسنجانی را نمیتواند تحمل کند و به آن اجازه عبور نمیدهد زمینه را برای مشارکت نکردن فراهم میکند. اشخاصی که در پی اصلاح انتخابات هستند در واقع در جستجوی راههایی برای افزایش مشارکت هستند. باید این طرف سکه را هم دید و اگر برخی اشخاص تحلیلشان این است که ما در هر شرایطی به صورت حداقلی به مشارکت تن بدهیم این انحراف در اصلاحطلبی است. این انفعال است که به انسداد امور کمک میکند. این انسدادطلبی است نه اصلاحطلبی.
اصلاحطلبان چه باید بکنند؟
اصلاحطلبان با توجه به انسداد سیاسی موجود در حال گفتگو هستند که در این شرایط بر اساس چه الگویی کار کنند. یک الگو اصلاح جامعهمحور است. اتفاقا روشهایی که اصلاحطلبی قدرتمحور در مشارکت به هر قیمتی مطرح میکنند باعث دوری اصلاحطلبان از متن جامه شده است. بهترین روش این است اصلاحات را از متن جامعه جستجو کنند. ما در عرصههای مخلتف نیاز به اصلاح داریم از حوزه تعلیم و تربیت تا اقتصاد تا امور اجتماعی. اصلاحطلبان مسیرهای مختلفی در پیش دارند. در شرایط فعلی بهترین مسیر این است که از متن جامعه و همراه با جامعه حرکت کنند.
عامه مردم از این بازیهای سیاسی و جناحی دلزده شدند و عمده دلیل آن ناشی از این است که سیاستورزان از متن جامعه فاصله گرفتند و نیازهای اصلی جامعه را فراموش کردند. فقر، فساد، حاشیه نشینی، اعتیاد، طلاق و گرایش به پوچگرایی در متن جامعه و در میان جوانان و در اقشار فرودست بیداد میکند. بهترین مسیر اصلاحطلبی این است که از متن جامعه در اندیشه این اصلاحات باشد ولو اینکه قدرت را در دست نداشته باشد. این مسیر به نظرم مسیر آمادهای است که اصلاحطلبان از آن رسالت خود را انجام بدهند. چون رسالت اصلاحطلبی رسیدن به قدرت نیست بلکه اصلاح جامعه است. چیزی که امام حسین (ع) در شروع نهضت خود فرمودند که برای قدرت طلبی و هواپرستی و اینها قیام نکردم قیام کردم تا امت جدم را اصلاح کنم.
اصلاح طلبان نباید صرفا رسیدن به مناصب سیاسی را هدف قرار بدهند و اصلاحات ماهوی و محتوایی در متن جامعه را فراموش کنند. چون این خود کمک به فساد است و کمکی به اصلاح امور نمیکند مگر در جایی که روزنههایی برای مشارکت در نظام سیاسی فراهم باشد. آن زمان باید از آن روزنهها استفاده کرد و برای اصلاح فرایندها اقدام کرد. ولی وقتی فرایندها کاملا مسدود میشود تکلیف ما لایطاق است یعنی تکلیف به چیزی است که امکان پذیر نیست، نمیشود که از افراد بخواهند به آنچه که قدرت ندارند مکلف شوند.
اگر دعوت به مشارکت میکنیم باید مسیر مشارکت فراهم شود، ولی اگر مسیر مشارکت مسدود باشد چطور میخواهیم دعوت به مشارکت کنیم و اگر فرد مشارکت نکرد او را سرزنش کنیم. سرزنش در جایی است که مسیری باز باشد و افراد از آن مسیر حرکت نکنند آن وقت شما سرزنش کنید. وقتی مسیر مسدود باشد باید برای باز کردن آن مسیر اقدام کرد.
اگر دل مان برای انقلاب و نظام میسوزد باید ببینیم چه عیوبی وجود دارد که ۶۰ درصد از جامعه را از مشارکت مایوس کرده و از آن ۴۰ درصد شرکتکننده بخشی از آرا هم باطله بوده و هدفهای دیگری از مشارکت داشتند. مثلا در تهران در نظر بگیرید ۳۰ نفر نماینده با پشتوانه چند درصد از مردم به مجلس راه یافتند. آیا این مشارکت به شکلگیری مجلس قوی منجر میشود یا اینکه مردم میتوانند در انتخابات از بین گزینهها گزینه مطلوب خود را انتخاب کنند؟
نباید که حتما کاندیدای اصلاحطلب و اصولگرا باشد گرایشهای دیگری هم در جامعه موجود است که نظام انتخاباتی راه ورود آنها را مسدود کرده است. این سازوکار انتخاباتی راه را بر آنچه که اسمش را میگذارند رادیکالیسم فراهم میکند. اگر نگران رادیکالیسم هستند باید مشکل را علاج کرد. مانند بیماری که به پزشک مراجعه میکند اگر پزشک بیماری را درست تشخیص ندهد و نسخه غلطی را بپیچد ممکن است موجب تشدید بیماری شود. تن دادن به هر شرایطی باعث اصلاح امور نمیشود و انحراف در مسیر اصلاحطلبی است.