فرارو- فیلم کمدی اجتماعی نیوکاسل به کارگردانی محسن قصابیان، نویسندگی علیرضا قاسمی و مهیار رضاخانی و تهیه کنندگی علی آشتیانی پور که تیر ماه امسال اکران شده و به فروشی در حدود دو میلیارد تومان دست پیدا کرده بود، وارد شبکهی نمایش خانگی شد.
این اولین ساختهی سینمایی محسن قصابیان است که پیش از این سابقهی ساخت سریال و فیلم تلوزیونی را داشت و در عرصهی تئاتر نیز پر سابقه است.
برای خرید قانونی و دانلود حلال فیلم سینمایی نیوکاسل اینجا کلیک کنید
از جملهی بازیگران این فیلم میتوان به نامهای حمید گودرزی، بهرام افشاری، نسرین مقانلو، سحر قریشی، نیما شاهرخ شاهی، پژمان بازغی، رضا ناجی و داریوش اسد زاده اشاره کرد.
فرید (حمید گودرزی) پادوی بساز و بفروشی است که قرار است یک خانهی حیاط مرکزی قدیمی در محلهی پامنار تهران که صاحبش نیز خارج از کشور سکونت دارد را بکوبد و بسازد. او از آن جایی که هنوز مقدمات این ساخت و ساز فراهم نیست به دور از چشم صاحب خانه و صاحب کارش، اتاقهای خانه را به افراد مختلفی اجاره داده است. یک زن آرایشگر، یک مرد کارگر افغان، یک گروه موسیقی و یک پسر دانشجوی سال دوم پزشکی.
فرید از طریق صاحب کارش با خبر میشود که صاحب خانه ساعت ۱۰ شب به ایران باز میگردد و میخواهد به خانه اش برود. حالا بیرون کردن مستاجرها از خانه و مرتب کردن خانه مثل روز اولش فرید را دچار دردسری بزرگ میکند.
نیوکاسل یک بیماری ویروسی ویژهی پرندگان است که به صورت صنعتی و متراکم پرورش داده میشوند. علائم نیوکاسل با توجه به نوع ویروس، میزان سلامتی و سن پرنده و گونه میزبان متفاوت است. این علائم شامل نشانههای تنفسی همچون تنگی نفس و سرفه، نشانههای عصبی، چون افسردگی، بی اشتهایی و... است.
یک خانهی شلوغ و ساکنانی که هر کدام در این شهر صنعتی مشکلات خاص خودشان را دارند و در اتقاقهای متراکم این خانه کنار هم زندگی میکنند به علاوهی اضطراری که آمدن صاحب خانه ایجاد میکند، هرچند ایدهای بکر و نو نیست و نمونههای خوب و بد آن را به وفور در سینما و تلوزیون دیده ایم، اما با پرداخت مناسب و با حوصله به خرج دادن کارگردان و عوامل دیگر میتواند تبدیل به فیلمی سرگرم کننده و خانوادگی شود.
اما نیوکاسل چنین نمیکند. یک خانه، یک دانشجوی پزشکی، یک زن آرایشگر، یک گروه موزیسین زیرزمینی، یک افغان، یک پیرمرد عاشق پیشه و.... این عناصر سریعا شناخته میشوند و دستشان پیش مخاطب رو میشود و بیش از این جذابیتی برای آنهای ایجاد نمیکنند. ترکیب این تیپها و قرار دادنشان در آن خانه نیز کار دشواری نیست و هر کس شاید با اندکی تغییرات به همین ترکیب برسد.
ساختن بحرانی مثل آمدن صاحبخانه هم موضوعی شگفت انگیز و ناب نیست؛ و اینها تا این جای کار اصلا ضعف فیلم محسوب نمیشوند. تکراری بودن ایده و تکراری بودن تیپها عیب نیست، اما سهل انگاری در پرداخت گناهی ویرانگر در حق فیلم است.
در فیلمنامهی نیوکاسل ماجرا برای رخ دادن و بحران برای چالش ایجاد کردن وجود دارد. اما بازیگران فیلم به جای قرار گرفتن در این موقعیتها و خرده ماجرا ها، آنها را فریاد میزنند. از ابتدا تا انتهای فیلم. آنقدر سر و صدا و داد و فریاد و حرف و دیالوگ هست که اصلا کسی به کنشی که وجود دارد نمیپردازد.
هیچ کس کاری را که باید واقعا انجام نمیدهد، همه دربارهی آن حرف میزنند. فریاد میزنند که از اتفاق پیش آمده ناراحتند، فریاد میزنند که مشکل دارند، فریاد میزنند که خانه را تخلیه نمیکنند، فریاد میزنند که آب گل آلوده شده است و....
تنها در یک صحنه کسی یک کنش واقعی را نشان میدهد. شخصیت بهرام افشاری وارد خانه میشود و وظیفه اش این است که ساکنین را بیرون کند و برای این کار با ایجاد رعب و وحشت از هیچ کاری دریغ نمیکند. میزند، میشکند و برخورد میکند تا این که لو میرود و پا به فرار میگذارد که هم صحنههایی کمدی میسازد و هم فعلش را به درستی انجام میدهد. اما صحنههایی از این دست دیگر در طول فیلم مشاهده نمیشود.
شخصیتهای فیلم نیز همه در حد ماکتهایی سطحی میمانند و نمیدانیم حضور خیلی از آنها چه لزومی دارد. مثلا کتایون معلوم نمیشود که کیست، مشکلش چیست؟ چرا از اتاقش بیرون نمیآید و چرا با کسی حرف نمیزند؟! بدون حرف زدن از خانه بیرون میرود و باز هم بی دلیل بر میگردد و تا صدای زن افغان را میشنود و کمک میکند تا بچهی او به دنیا بیاید!
واقعا جای تامل و درس گرفتن دارد که داریوش مهرجویی در فرصتی به اندازهی همین فیلم نیوکاسل، چگونه شخصیت هایش را با جزئیات جالب توجه در فیلم مهمان مامان معرفی میکند، بحرانش را ایجاد میکند و از بحرانی به بحران دیگر میرود و به خوبی هم قصه را به پایان میرساند.
اما شخصیتها در نیوکاسل اخته هستند. بروز احساساتشان پوشالی و مصنوعی است و به هیچ وجه سمپاتی بر انگیز نیستند. سه جوانی که نقش یک گروه موزیسین زیرزمینی را دارند با آن حد از بلاهت و لوس بودن به کاریکاتور موزیسینها میمانند و معلوم است که کسی جدی شان نمیگیرد. نیما شاهرخ شاهی هم در نقش باربد، یکی از این موزیسین ها، به شدت ضعیف ظاهر میشود و در واقع بدترین بازیگر فیلم است که در همهی صحنهها حضوری اضافی و معذب دارد.
پایان بندی ناگهانی فیلم هم بیشتر به اتمام ناگهانی وقت و سرمایه و انرژی گروه سازنده میماند تا رسیدن به پایان قصه. خبری هم از پرداختن و زنده کردن این ایده که اهالی این خانه و یا در مقیاسی بزرگ تر، جامعه، دچار دردی مشترک یا بیماریای مسری همچون بیماری مرغ عشقها و یا همان نیوکاسل شده اند، نیست.
صد رحمت به تگزاس 2