محمد فاضلی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در روزنامه ایران نوشت:
قبل از تحلیل این شاهکار سیاستگذاری، بگویم که من با ایده رفع انحصار از زبان انگلیسی و توسعه آموزش سایر زبانها موافقم. همیشه حسرت خوردهام که کاش زبان عربی که شش سال به نسل من در مدارس تدریس شد، به شکلی کارآمد و مؤثر تدریس میشد و امروز عربی میدانستم که بسیار به کارم میآمد. این طرح، اما به اسم ایده خوب رفع انحصار از زبان انگلیسی، نشانه بزرگی از نقصان در سیاستگذاری فرهنگی است.
اول. مقدمه این طرح حاوی این گزاره است: «عـدم ضــرورت تعلـیم زبـان خـارجی بــه دانشآموزانی که به هر دلیـل بـه تحصـیل دانشـگاهی نخواهنـد پرداخـت.» سؤال: آیا دانشآموزان از کلاس ششم که آموزش زبان انگلیسی شروع میشود قادرند تعیین کنند که در آینده به دانشگاه میروند یا نمیروند؟ آیا با این طرح دانشآموزان از همان سال ششم به دو دسته تقسیم میشوند و برخی بهطور قطعی تصمیم میگیرند که به دانشگاه نروند تا ضرورتی به آموزش زبان نداشته باشند؟
دوم. چه کسی و بر اساس کدام مطالعه مشخص کرده که فقط کسانی که دانشگاه میروند به زبان خارجی – آن هم در دنیای امروز – نیاز دارند؟ آیا کسانی که مهارتآموزی میکنند، تخصصهایی در زمینه برنامهنویسی و کامپیوتر یا تخصصهای فنی پیدا میکنند به آشنایی با زبان خارجی نیاز ندارند؟ توجه کنیم که در متن این طرح عدم نیاز به آموزش زبان خارجی برای «.. دانشآموزانی که باهدف مهارتآموزی و ورود سـریع بـه بـازار کـار مسـیر تحصـیل در شاخههای کار و دانش و یا فنی و حرفهای را انتخـاب میکنند» غیرضروری تشخیص داده شده است.
سوم. آیا در دنیایی که «یادگیری مادامالعمر» (Lifelong learning) یکی از توصیههای جدی آموزشی برای تبدیل شدن به شهروند مؤثر است، میشود تضمین کرد که آدمی در سن نوجوانی تصمیم بگیرد دانشگاه نرود و تا آخر عمر به آن پایبند بماند و از اینرو به زبان خارجی نیاز نداشته باشد؟
چهارم. این طرح تصریح میکند «آموزش زبان در مدارس نسبت به آموزش در آموزشگاههای آزاد زبان کمتر موفقیتآمیز بوده و بهتر است که آموزش تمامی زبانهای انگلیسی و غیرانگلیسی از محیط مدارس خارجشده و از طریق آموزشگاههای آزاد صورت گیرد.» اولاً کم نیستند متخصصانی که معتقدند مدارس در آموزش زبان فارسی، ریاضیات، انشا و حتی دروس دینی و زبان عربی هم ناموفق هستند. آیا با این استدلال که در طرح آمده میتوان آموزش همه اینها را به آموزشگاههای آزاد واگذار کرد؟ تفاوت زبان عربی با انگلیسی چیست که نباید آنرا به آموزشگاه آزاد سپرد؟
پنجم. سپردن آموزش زبان خارجی به آموزشگاههای آزاد با تأمین هزینه از سوی والدین، چند پیامد دارد. اولاً، عمده آموزشگاههای موجود بالاخص در مناطق کمتر توسعهیافته، فقط زبان انگلیسی را آموزش میدهند. آموزش زبان آلمانی، فرانسه یا چینی و روسی در اکثریت شهرهای کشور وجود ندارد؛ بنابراین در نهایت آنها که بروند زبان خارجی بیاموزند، اکثریتشان انگلیسی خواهند آموخت و این طرح به عمومیت آموزش زبان انگلیسی هیچ خدشهای وارد نمیکند. ثانیاً، آموزش زبان خارجی نیز با توجه به تأمین هزینه از سوی والدین، بیش از گذشته طبقاتی میشود. این طرح در درازمدت به احتمال زیاد، فرزندان اقشار ضعیف اقتصادی را از آموزش زبان خارجی محروم میکند. ثالثاً، تبصره ۲ ذیل ماده ۳ این طرح، دادن بورسیه برای آموزش زبان خارجی را به خانوادههایی که قادر به تأمین هزینه آموزشگاه آزاد نباشند، پیشنهاد میکند. وزارت آموزش و پرورش بعد از تصویب این طرح و تبدیل آن به قانون با کار بسیار پیچیده تعیین خانوادههایی که قادر به تأمین هزینه آموزش زبان خارجی فرزندان خود نیستند مواجه میشود. تلاشی از سوی خانوادههای بسیاری برای انتقال این هزینه به آموزش و پرورش شروع میشود که با توجه به وضعیت نظام شناسایی مشخصات اقتصادی و اجتماعی خانوارها در ایران، عواقب ناخوشایند قابل پیشبینی خواهد داشت.
ششم. یکی از اوجهای بینظیر این طرح جایی است که در تبصره ذیل ماده ۱ ذکر شده «دانشآموزانی که گرایش نظری را برای تحصیل انتخاب کرده یا میکنند لازم است حداقل مهارت مکفی در یکی از زبانهای خارجی مـورد تأیید را کسب کنند.» این تبصره بدان معناست که سیاستگذار (نویسندگان طرح) آموزش زبان خارجی را برای دو دسته رشتههای «فنی و حرفهای» و «کار و دانش» ضروری نمیدانند. بگذارید به برخی رشتههای این دو عرصه نگاهی بیندازیم. گرایش فنی و حرفهای شامل چهار گروه هنر، مدیریت و خدمات، صنعت و کشاورزی میشود. گروه هنر رشتههایی نظیر گرافیک، معماری داخلی، انیمیشن و نقشهکشی را دربر میگیرد. الکتروتکنیک، الکترونیک، مکاترونیک و مخابرات دریایی هم در گروه صنعت قرار دارند. امور زراعی و صنایع غذایی هم دو رشته از زیرمجموعه گروه کشاورزی هستند. سؤال این است که کدام عقل سیاستگذاری تشخیص داده است که دانشآموزان این علوم، فنون و حرفهها به آموزش زبان خارجی نیاز ندارند.
هفتم. ماده ۲ این طرح تصریح میکند که زبان برخی کشورها در اولویت قرار میگیرد. دانشگاههای ایران نیز میتوانند با دانشگاههای آن کشورها تفاهمنامه و همکاری علمی داشته باشند و آن کشورها در برنامههای حداقل ۱۵ ساله همکاری علمی، مُدرس به ایران اعزام کنند و بخشی از هزینههای تربیت معلم و مدرس زبان کشور خود در ایران را بپردازند و حتی در دادن بورسیه به دانشآموزان مدارس مناطق محروم سهیم شوند. بدیهی است که مشکلات جدی برای معلمان زبان انگلیسی مدارس پیش میآید. ماده ۲ این طرح الزام میکند که ۶۰ درصد بورسیههایی که دانشگاههای خارجی میدهند به معلمان زبان انگلیسی که کارشان را از دست میدهند اختصاص یابد تا آنها زبانهای دیگر را بیاموزند و بتوانند آموزش دهند. شما تصور کنید که فرانسه، آلمان، چین و روسیه یا اسپانیا، بورسیه به دانشگاههای ما میدهند، در ایران کلاسهای آموزش زبان خودشان را برقرار میکنند و هزینه میکنند تا معلمان بیکارشده زبان انگلیسی ایرانی، برای توسعه آموزش زبان کشورشان، تحصیل کنند. کافی است کسی در دانشگاههای ایرانی برای همکاری با یک دانشگاه خارجی اقدام کرده و دشواری کار را دیده باشد تا بتواند عمق سادهانگاری مندرج در این ماده را درک کند.
هشتم. سیاستگذار که با این طرح شمار زیادی معلم زبان انگلیسی را بیکار میکند، در ماده ۴ طرح، این عده را برای پذیرش سمتهای مدیریتی در آموزش و پرورش در اولویت قرار میدهد. بررسی اثر این پیشنهاد به دادههایی درباره تعداد معلمان زبان انگلیسی و نیازمندیهای مدیریتی آموزش و پرورش احتیاج دارد. تبصره ۱ همین ماده، به معلمان زبان انگلیسی اجازه میدهد از قانون منع اشتغال بهکار کارکنان دولت مستثنی شده و همزمان کارمند دولت و شاغل در آموزشگاههای آزاد باشند. این آشکارا توصیه به توسعه موقعیتهای تعارض منافع است. تصور کنید معلمانی را که معلم آموزش و پرورش هستند و در آموزشگاه آزاد هم کار میکنند و تلاش خواهند کرد برای این آموزشگاهها بازاریابی کنند. یکی دیگر از اوجهای این طرح تبصره دوم ماده ۴ است که تصریح میکند «با هدف افزایش کیفیت و رقابت، دریافت وجوهی با عنـوان حقوق یا دستمزد یا پـاداش از آموزشـگاه خصوصـی یـا سـازمان خـارجی بورسیه کننده علاوه بر حقوق دریافتی از آموزشوپرورش بـرای معلمـان موضوع این ماده بلامانع خواهد بود.» یعنی راهی باز میشود که معلمان زبان انگلیسی پیشین، حالا به بازاریابهای آموزشگاههای آزاد زبان در مدارس تبدیل شوند. عجیب اینکه دریافت دستمزد و پاداش از دانشگاههای خارجی هم به رسمیت شناخته میشود. تصور کنید که این طرح به شرط تصویب، سبب میشود چند سال بعد شمار زیادی معلم زبان داشته باشیم که تحت عنوان پاداش و دستمزد، از دانشگاههای خارجی حقوق دریافت میکنند. سرویسهای امنیتی چرا نباید از این تبصره برای هزینه کردن در ایران استفاده کنند؟ این طرح بر شمار استعلامهای امنیتی نیز میافزاید. همکاری با دانشگاهها و مؤسسات خارجی برای توسعه فعالیتهای آموزش زبان و دادن بورسیه، خیلی سریع به موضوعی امنیتی بدل خواهد شد و نهادهای امنیتی را درگیر بررسی همکاریهای دانشگاهها با شرکای خارجی در قالب این گونه مؤسسات خواهد کرد.
نهم. فرض کنید این طرح به قانون تبدیل شد. علاوه بر همه نقدهایی که در بالا به آن وارد شد، فکر کنید که نظام آموزش عالی کشور همین الان دائم فشار میآورد که اساتید و دانشجویان مقالات بیشتری به زبان انگلیسی منتشر کنند تا تعداد مقالات نمایهشده کشور در پایگاههای ثبت مقالات بالا برود. این تناقض را چگونه باید حل کرد که آموزش زبان انگلیسی حذف میشود و از طرف دیگر از اساتید و دانشجویان خواسته میشود بر شمار مقالات انگلیسی خود بیفزایند؟
دهم. این طرح همان طور که یکی از روحانیون طراح آن در مصاحبهای گفته، پیشزمینهای امنیتی و معطوف به سوءظن نسبت به انگلیس و امریکا دارد و گویی تلاشی برای بستن راه نفوذ این کشورهاست. بستن راه نفوذ خیلی خوب است، اما مگر آلمان، فرانسه، چین و روسیه در پی نفوذ به بقیه کشورها نیستند؟ خیرخواهی یا کمتر شر بودن این دسته از کشورها، یا تمایل کمترشان به نفوذ، کجا و چگونه مشخص شده است؟
یازدهم. این طرح وزارت آموزش و پرورش را مکلف میکند که برای آموزش زبان در آموزشگاههای آزاد قیمتگذاری کند. مداخلات دولت در اقتصاد ایران قصه مثنوی هفتاد من و غصهای پهندامن است و این طرح مداخلهای دیگر است و به تبع آن بر فساد بیشتر میافزاید. داستان قیمتگذاری خدمات مدارس غیرانتفاعی و عوارض آن هنوز دامنگیر مردم است و این طرح قیمتگذاری آموزش زبان را هم میافزاید. سؤال این است که چرا آموزشگاهها باید قیمتگذاری و آموزش آزاد خود را رها کنند و تن به قیمتگذاری دولتی بدهند و حتی معلمان بیکار شده مدارس را در آموزشگاه خود بپذیرند؟ آیا فساد بر محور این مداخله دولت در آموزش شکل نمیگیرد؟
نتیجهگیری
وقتی بررسی کوتاه و مبتنی بر تحلیل- و نه حتی مبتنی بر دادههای تجربی- چنین نقصانهایی را آشکار میکند، معلوم میشود که نظام سیاستگذاری فرهنگی در کشور تا چه اندازه در معرض خطاست. معلوم میشود چگونه ایده خوبی نظیر گستردهتر کردن دایره آموزش زبان خارجی را میتوان با تمسک به سخنان رهبری نظام به بدترین شکل تصویر کرد. این گونه طرحها فقط بر دایره بیاعتمادیها به ظرفیتهای نظام سیاسی برای حل مسائل میافزایند. این طرح نه ظرفیت آموزش زبان در مدارس را بهبود میبخشد، نه بر عدالت آموزشی میافزاید و اگر به مشکلات امنیتی بیشتر نینجامد، چیزی از دغدغههای امنیتی طراحانش نخواهد کاست.
آخه مگه میشه این قدر بلاهت.............