آخرین روزهای تیرماه بود که خبر حمله گاندو به «حوا» منتشر شد. حادثه تلخی که باعث شد این دختر ۱۰ ساله باقی عمرش را معلول باشد. گاندو دست راست حوا را بلعید. این بچه ۱۰ ساله تا چندقدمی مرگ رفت، اما به هر ترتیب نجات پیدا کرد. اقوامش او را از زیرآب و میان آروارههای قدرتمند تمساح پوزه کوتاه بیرون کشیدند، بعد هم به درمانگاه و بیمارستان زاهدان اعزام شد، اما دیگر کار از کار گذشته بود و از دست راست این دختر چیزی باقی نمانده بود.
به گزارش شهروند، پزشکان چارهای نداشتند به جز قطع دست. حوا از ناحیه کتف و گردن آسیب دیده بود، اما مشکل اصلی همان دستش بود که در بیمارستان قطع شد، البته درمان حوا ادامه پیدا کرد و او برای رواندرمانی به تهران اعزام شد. این دختر ۱۰ ساله همراه مادرش چند وقتی هم در پایتخت تحت مداوا قرار گرفت.
کنار آمدن با معلولیت آن هم برای یک دختربچه ۱۰ ساله کار راحتی نیست، آن هم برای حوای راستدست. او تقریبا کاری نمیتوانست انجام دهد، بیشتر از همه اینکه دیگر نمیتوانست چیزی بنویسد و این برای حوا آن هم در آن شرایط سخت زندگی و نبود امکانات معنایی به جز ترک تحصیل نداشت. اما حالا از «فشاری مولاآباد» روستای محل زندگی حوا خبر میرسد که او تمریناتش را برای نوشتن با دست چپ شروع کرده.
تمرینی که زیر نظر معلم همان روستا به صورت رایگان برگزار میشود. درواقع خانم معلم روستای مولاآباد برای کمک به حوا و اینکه این دختر بتواند همراه با بقیه بچهها اول مهر سرکلاس حاضر باشد، کار آموزش او را برعهده گرفته است. حوا حالش خیلی بهتر شده، مخصوصا در این چند هفته که خانم «درزاده» برای آموزش دخترم به خانه میآید.
اینها را مادر حوا به شهروند آنلاین میگوید. شادی و امید از صدای این مادر پیداست، مثل اینکه حال حوا آنقدر خوب شده که حالا با دیدن مداد دست گرفتن دخترش اشک شوق میریزد: «الان چند شب است که با دست چپ راحت مینویسد. حوا هر روز بیشتر پیشرفت میکند. هر روز کلی کاغذ را سیاه میکند و بعد هم به من نشان میدهد. از اینکه میتواند دوباره بنویسد ذوق کرده، من هم خیلی خوشحالم، چون دوست دارم که این دخترم فقط درس بخواند.»
این مادر بلوچ ادامه میدهد: «حدود سه هفته پیش از آموزشوپرورش با ما تماس گرفتند، درباره حوا و اینکه میشود به او کمک کرد، با من صحبت کردند. من خیلی دوست داشتم دخترم مثل بقیه همسنوسالهایش به مدرسه برود. بعد هم خانم درزاده به خانه ما آمد. او معلم همین روستاست، یعنی معلم حوا هم بوده. او الان دو هفته است که هر روز به خانه ما میآید. روزی ۲ ساعت با حوا تمرین میکند. این خانم ساکن همین منطقه است، در این مدت خیلی هم به حوا کمک کرده و ما از او ممنونیم.»
«روزهای اول خیلی برای حوا سخت بود، اما الان خیلی بهتر شده و جملهها را با سرعت خوبی مینویسد. معلمش هم از پیشرفت او راضی است. به من گفت: اگر حوا به همین خوبی پیش برود، اول مهر میتواند به مدرسه بیاید.»
حوا دختر بلوچاو درباره حال این روزهای حوا هم توضیح میدهد: «حوا خیلی بهتر شده. قبلا گوشهگیر و ترسو بود. همین الان هم اصلا به آب رودخانه نگاه نمیکند. روزهای اول که تازه از بیمارستان به خانه آمده بود، شبها از خواب میپرید و گریه میکرد. جیغ میکشید و اسم من را صدا میزند، اما حالا حالش عوض شده، از وقتی خانم معلم به خانه ما میآید. حوا درس و نوشتن را خیلی دوست دارد و از وقتی یادگرفته با دست چپش هم بنویسد، خوشحالتر از قبل است. او قبلا به من میگفت که دیگر دوست ندارد به مدرسه برود، چون فکر میکرد دوستانش او را مسخره میکنند. خودش به من گفت که نمیخواهد با یک دست پیش دوستان و همکلاسیهایش برود. اما حالا همه چیز عوض شده، همین روز جمعه از من و پدرش خواست تا برایش کیف و دفتر نو بخریم.»
آنطور که مادر حوا میگوید بچههای روستای مولاآباد تا کلاس ششم میتوانند در این روستا درس بخوانند و برای دبیرستان باید به جای دیگری در فاصله ۲۰ کیلومتری مولاآباد بروند، همین هم باعث شده تا هفت خواهر حوا هیچکدام بیشتر از ابتدایی درس نخوانند.
اما مادر حوا برای آخرین دخترش تصمیمات دیگری دارد: «هرجور شده باید حوا درسش را تمام کند. درست است که اینجا امکانات ندارد، شوهرم هم مثل همه مردهای این روستا و مناطق اطراف بیکار است، با این همه هر طور که شده کمک میکنم تا حوا دیپلمش را بگیرد. این را زود شوهر نمیدهم تا خودش بزرگ شود و برای آیندهاش تصمیم بگیرد. فقط نیاز به کمک دارم. مثل همانهایی که هزینه درمان حوا در زاهدان و تهران را دادند. برای خودم چیزی نمیخواهم، دوست دارم حالا دخترم که یک دست ندارد، حداقل با درس خواندن برای خودش کارهای شود.»