bato-adv

ما کی، چرا و چگونه کرگدن شدیم؟

به قولی "چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟ "؛ او که چنین می‌کند از گرافیست جوان و جویای نامی که در این سیستم بیمار و منفعل بار آمده و به کار گمارده شده و خودش نیزتحت هیچ اخلاق معیاری تربیت نشده چه انتظاری می‌توان داشت؟ البته "آنچه به جایی نرسد فریاد است" کمااین که شکایات رسمی من نیز برای مواردی مشابه که از سوی دیگردوستان رخ داده بود به جایی نرسیدند.

تاریخ انتشار: ۱۳:۵۵ - ۰۲ شهريور ۱۳۹۸
ما کی، چرا و چگونه کرگدن شدیم؟
ایرج اسماعیل پور قوچانی | من ایرج اسماعیل پور قوچانی بیش از ۳۰ سال است که به کار هنر و گرافیک اشتغال دارم. از ۲۰ سالگی برای روزنامه خبر شیراز طراحی می‌کردم و تا اکنون مدیریت هنری نشریات متعدد و وزینی را در آلمان و ایران بر عهده داشته و هم اکنون علاوه بر کار نقاشی و گرافیک مدرس انسان شناسی تصویری و یکی از موسسین انستیتوی انسان شناسی کاربردی در شهر اشتوتگارت هستم.

با این همه سابقه طولانی، به گذشته که نگاه می‌کنم دو مجموعه منسجم را در زمره‌ی شاخص‌ترین و مهم‌ترین کار‌های خودم می‌شمارم که هر دو نیز در دو دهه‌ی قبل و با مدیریت دوست فرهیخته ام آقای محسن شهرنازدار میسر شدند. این دو مجموعه که هر دو در روزنامه ایران به تحقق پیوستند یکی ویژه نامه موسیقی و تجسمی نخستین ضمیمه‌ی هفتگی این دو هنر در ایران بود و دیگری مجموعه مهرگان که به شرح حال بزرگان این مرز و بوم می‌پرداخت با همراهی طرحی گرافیکی که از پرتره آن‌ها اجرا میکردم.
 
بسیاری از این پرتره‌ها را بعد‌ها در خانه همین بزرگان رویت کردم که باعث مباهات من می‌شد. این طراحی‌ها را برای مدتی مدید و هر روزه در فضایی توام با فشار روانی و نیازمند به سرعت تحریریه روزنامه طراحی می‌کردم و فردایش با اشتیاق روزنامه را می‌خریدم تا طراحی را بعد از چاپ ببینم تا بتوانم کار بعدی را متناسب با کیفیت و امکانات چاپ، بهتر از کار در آورم. مرور این آثار خود بر پویایی و روند رشد این طراحی‌ها گواهی می‌دهد. همه این‌ها را می‌گویم که خواننده‌ی این سطور ترس توام با تعجب من را بهتر بفهمد وقتی که در گالری گردی‌های خودم آنهم درست در روز دوم بازگشتم به وطن یکی از همین طراحی‌ها را دیدم که از فاصله‌ی یک صد متری خودش را در چشم آدمی فرو می‌کند با این تفاوت که امضایی دیگر بر جای امضای من نشسته است.
 
حس و حال کاوالیوف، افسر ارزیاب داستان نیکلای گوگول را داشتم بعد از دیدن دماغش که برای خودش راست راست در خیابان راه می‌رود. راستش هنوز هم بهت زده ام و دلیل چنین سرقت بی معنایی را نمی‌فهمم. نه امضای من امضای ناشناخته‌ای است و نه مجموعه مهرگان پروژه‌ای است که کسی از اهل هنر بتواند به آن بی توجه بماند و نه تیراژ آن زمان روزنامه ایران آنقدر کم بود که فرد خاطی امیدوار باشد که شتر به این بزرگی را کسی نبیند.
 
در هر حال هر چه هست حرکت سخیفی است که مرا به عکس العمل وامی دارد تا از اهالی هنر بخواهم تا نگاهی به این پدیده که یقینا به خانه هنرمندان محدود نمی‌شود و سراسر مدیریت هنری کشور را فراگرفته است: در خلا مدیریتی سامان یافته، یک گرافیست به سامان بصری یک نهاد هنری گماشته می‌شود و او به خودش اجازه می‌دهد تا امضای یک گرافیست دیگر را به مدد پوینتر ماوس خودش پاک کند.
 
در اینجا نوک انتقاد من نه به سمت اسماعیل خلج نشانه رفته است و نه لزوما به سمت این همکار نابکار بلکه تقصیر اصلی مستقیما بر گردن مدیریت خانه هنرمندان به عنوان مشتی نمونه از خروار است. تنها در سایه‌ی عدم آشنایی مسئولین و مدیران فرهنگی با معنا و مفهوم مسئولیت و فرهنگ است که گرافیست یک مجموعه می‌تواند به خودش اجازه دهد که امضای همکارنادیده اش را نادیده بگیرد. ضرب المثلی آلمانی است که می‌گوید "گربه که نباشد موش‌ها روی میز می‌رقصند". این کلمه‌ی مسئول هم الحق که کلمه‌ی عجیبی شده است، چون امروزه "عکس" خودش را در آینه فردی پرمدعا، اما بی اطلاعی که زیر بار مسئولیت هیچ اشتباهی نمی‌رود می‌بیند.

به نمایشگاه خلج بر می‌گردم. یک مرور ساده در اینترنت نشان می‌دهد که نمایشگاهی از نقاشی‌های اسماعیل خلج در گالری ممیز خانه هنرمندان برپاست و قسمت عمده عکس‌های یادگاری نیز در برابر همین طراحی من که بر پیشانی نمایشگاه نقش بسته انداخته شده است.
 
تجسمی بودن ماهیت این نمایشگاه از یک سو و امضای درشت استاد خلج در پای طراحی من از سوی دیگر طبیعتا تداعی کننده این حس در بیننده می‌شود که اسماعیل خلج این طراحی را خودش از چهره خودش کشیده. این تصور زمانی تقویت می‌شود که بیننده در داخل گالری با سلف پرتره دیگری این بار به قلم خود ایشان روبرو می‌شود. از خود ایشان تعجب می‌کنم که با این همه پشتوانه کاری و نیم قرن تجربه تا این حد به حقوق کسی که از قضا یکی از پوستر‌ها و صحنه برخی ازتله تئاتر‌ها یش را طراحی کرده است بی توجهی نشان بدهد.
 
به قولی "چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟ "؛ او که چنین می‌کند از گرافیست جوان و جویای نامی که در این سیستم بیمار و منفعل بار آمده و به کار گمارده شده و خودش نیز تحت هیچ اخلاق معیاری تربیت نشده چه انتظاری می‌توان داشت؟ البته "آنچه به جایی نرسد فریاد است" کمااین که شکایات رسمی من نیز برای مواردی مشابه که از سوی دیگردوستان رخ داده بود به جایی نرسیدند.

جایی که اخلاق نباشد باید امیدوار بود که لااقل قانون حضور داشته باشد و خرده‌ای اگر هست بر همین بی قانونی است که مدتهاست بر مدیریت هنری کشور حکم می‌راند. اما بروز چنین رفتار‌های ناامیدکننده‌ای در "خانه هنرمندان" به واسطه‌ی نامی که یدک می‌کشد این نابسامانی را نمادین‌تر می‌کند: خانه‌ای که وظیفه اش پناه دادن به هنرمند است امروزه جولان گاه همان پوست کلفت‌هایی است که او هر روزه از آن‌ها می‌گریزد.

ایرج اسماعیل پور قوچانی/ مرداد ۱۳۹۸
ما کی، چرا و چگونه کرگدن شدیم؟
 
ما کی، چرا و چگونه کرگدن شدیم؟
 
ما کی، چرا و چگونه کرگدن شدیم؟

نمایشگاه نقاشی‌های اسماعیل خلج هنرمند پیشکسوت عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون با عنوان «سایه» بر دیوار گالری استاد ممیز خانه هنرمندان ایران قرار گرفت. منبع
 
ما کی، چرا و چگونه کرگدن شدیم؟
 
یکی از نسخه‌های اصلی اثر منتشر شده در سایت انسان شناسی و فرهنگ. امضای من (قوچانی) در پایین اثر قابل رویت است که در اجرای خانه هنرمندان عمدا حذف شده است. منبع
bato-adv
مجله خواندنی ها