
همه همکاران و هم صنفهای شما دوباره همان شیوه دلالی را به دیوار و شیپور هم کشاندهاند، لااقل اینجا را بگذارید برای مردم. تازه این آقای رییس نمیداند که این مردم هستند که انتخاب میکنند از دیوار استفاده کنند یا از املاک. به زور نمیشود مردم را دوباره کشاند به آن مغازههای دو در دو مخوف و مایوس کننده. حالا شما خراب کن!
حسین بشیری؛ همین چند روز پیش روزنامه اعتماد نوشته بود که بهطور متوسط قیمت آگهیهایی که بنگاهیها روی دیوار گذاشته بودند در هر مترمربع بین یک تا ۳ میلیون بالای قیمت آگهیهایی بود که مردم شخصی گذاشته بودند.
حالا به این کاری ندارم، گیرم حرف شما درست، شما خودتان سالها توی همان مغازهها چه میکردید؟ تقریبا همه همکاران و هم صنفهای شما دوباره همان شیوه دلالی را به دیوار و شیپور هم کشاندهاند، لااقل اینجا را بگذارید برای مردم.
چند ماهی مانده بود به عروسی. دنبال خانه میگشتم. توی خیابان محل کار چند بنگاه املاک بود. چندباری از پشت شیشه نگاه کرده بودم. گعده پیرمردها و دلالهای مسکن در آن مغازههای دو در دو، توی دل آدم را خالی میکرد همینطوری. چه برسد به اینکه اول راه باشی و آس و پاس. یک روز دل به دریا زدم، رفتم تو. گفتم ملک برای اجاره چی دارید؟ نمیدانستم روبه کدام یک از ان آدمها بایستم. یکی که صدایش از همه خستهتر بود گفت: چقدر داری؟
یادم هست گفتم سی تومن پیش و هفتصد اجاره. گفت: نوچ. نیست. برو بالاتر. گفتم: ندارم. همه خندیدند. گفتم شما بگوید چی دارید؟ میشود فایلها را به من نشان دهید؟ یکیشان گفت: با این پول برو دروازه غار! پیدا میشه. انفجار خنده از لای سبیل و دندانها ریخت توی صورتم. بماند که بودند از دوستان که مثلا با همینقدرها خانه اجاره کرده اند، همان حوالی. آمدم بیرون. توی املاکیهای بعدی هم همین جملات راشنیدم، کمابیش. گذشت. یک ماه بعد دوستم خانه اش را خالی کرده بود، مرا به صاحب خانه معرفی کرد، بالاخره چند روزی مانده به عروسی خانه را یافته بودم.
صحبتها را کردیم با صاحب ملک، قرار گذاشتیم عصر پنجشنبهای که برویم املاکی و کار را تمام کنیم. دوباره همان گعده و بوی سیگار و چند آدم معطل. صاحب املاکی عدد اجاره را که شنید، سعی کرد نظر مالک را بزند که عدد را کم گفته ای! برای چندرغاز حق کمیسیون بیشتر! کلافه شده بودم. حوصله چک و چانه نداشتم. خلاصه با گذاشتن صد هزار تومان بیشتر روی اجاره بستیم. بنگاههای املاکی چنین بودند در روزگاری که دیوار نبود.
از بخت یاری ما بود که خانههای بعدی را توی دیوار پیدا میکردیم. زنگ میزدیم، میدیم و... تمام. تازه یکی از زجرآورترین بخش این فرآیند هم این بود که دوباره اخر کارت به املاکیها میافتاد برای بستن قرارداد. آن هم برای کاری که میدانستی هیچ زحمتی نکشیدهاند، بیست و چند درصد مبلغ کل اجاره را میبلعیدند. تازه بازی مالیات و اجارهنامه رهگیریدار هم ماجرایی دارد برای خودش هنوز هم.
آنها که مثل ما هر سال در به در خانه میگردند میدانند دیوار چه نعمتی است. این چندسال آخر که تازه فیلتر میگذاشتم روی دیوار که فقط آگهیهای شخصی را نشانم دهد، میخواستم به هیچ عنوان کارم به املاکیها نیافتد.
چشمم دنبال آگهیهایی میگشت که زیرشان نوشته بود: «لطفا املاک تماس نگیرد.»
یکی دو سال پیش رییس همینها، اتحادیه معظم املاک گفته میخواهد دیوار را خراب کند، چرا که کسب و کارشان کساد شده و آمار میدهد از تعطیلی چند هزار بنگاه املاک. میگوید دیوار پاتوق دلالهاست و آنها قیمتها را به هم میریزند؛ و حالا هم همهی بی تدبیری و بی نظارتی خودشان را دارند میاندازند گردن دیوار.
خندهدار نیست؟!
همین چند روز پیش روزنامه اعتماد نوشته بود که بهطور متوسط قیمت آگهیهایی که بنگاهیها روی دیوار گذاشته بودند در هر مترمربع بین یک تا ۳ میلیون بالای قیمت آگهیهایی بود که مردم شخصی گذاشته بودند.
حالا به این کاری ندارم، گیرم حرف شما درست، شما خودتان سالها توی همان مغازهها چه میکردید؟ تقریبا همه همکاران و هم صنفهای شما دوباره همان شیوه دلالی را به دیوار و شیپور هم کشاندهاند، لااقل اینجا را بگذارید برای مردم.
تازه این آقای رییس نمیداند که این مردم هستند که انتخاب میکنند از دیوار استفاده کنند یا از املاک.
به زور نمیشود مردم را دوباره کشاند به آن مغازههای دو در دو مخوف و مایوس کننده. حالا شما خراب کن!
ام الفساد در بخش مسکن همین باصطلاح مشاورین املاک هستند که اکثریت انها مجوز هم ندارند جهت اطلاع آقای عقبایی وخسروی