من و حمید تحت پوشش مأمور آب به در ساختمان رفتیم و ساکنان ساختمان نیز در مجتمع را برایمان باز کردند. به همراه حمید به طبقه پنجم ساختمان رفتیم. هر کدام یک اسلحه کمری داشتیم. من کنار در آپارتمان ایستادم و حمید زنگ زد. خانم... در را باز کرد. و...
سارقان مسلحی که در جریان دستبرد به خانه مدیر سابق بیمارستان فیروزگر او را با شلیک گلوله به قتل رساندند، در بازجوییها توضیح دادند توسط عروس خانواده همسر مقتول اجیر شده بودند.
به گزارش شرق، ساعت ۱۰:۳۰ روز جمعه گذشته از طریق مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ سرقت منزلی همراه با تیراندازی در خیابان
ظفر – خیابان دانشور به کلانتری ۱۰۳ گاندی اعلام و با حضور مأموران در محل مشخص شد مردی حدودا ۶۰ ساله با سر و صورت خونآلود در راهپلههای میان طبقات اول و دوم مجتمع مسکونی پنجطبقه از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و فوت شده است.
با اعلام خبر وقوع جنایت به پلیس آگاهی تهران بزرگ، کارآگاهان اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی، تیم تشخیص هویت و قاضی کشیک دادسرای امور جنایی در محل حاضر شدند و بلافاصله تحقیق از همسر مقتول بهعنوان شاهد اصلی جنایت در دستور کار قرار گرفت.
همسر مقتول در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: به همراه شوهرم قصد خارجشدن از خانه را داشتیم که صدای زنگ واحد به صدا درآمد. شخصی که لباس آبیرنگی به تن داشت، خودش را مأمور اداره آب معرفی کرد و من نیز در آپارتمان را برایش باز کردم. مرد جوانی عنوان کرد با همسرم کار داد. این شخص شوهرم را کاملا میشناخت و پس از اطلاع از حضور همسرم در خانه گفت که به آقای باستانی بگویید دم در منزل بیاید. من هم همسرم را صدا زدم، اما بهمحض حاضرشدن شوهرم مقابل در آپارتمان ناگهان دو مرد جوان با اسلحه و شوکر به او حملهور و سپس وارد آپارتمان شدند. شوهرم بیحال روی مبل افتاد و از ناحیه سر دچار خونریزی شدیدی شده بود. این دو نفر به من گفتند باید هرچه طلا و پول داری به ما بدهی. من نیز از ترس جان خود و همسرم به داخل اتاق رفتم و کیف حاوی طلاجات را به آنها تحویل دادم.
همسر مقتول در ادامه اظهاراتش به کارآگاهان گفت: بهمحض خارجشدن سارقان مسلح از خانه همسرم دنبال آنها بیرون رفت و با فریاد «دزد – دزد» از همسایهها درخواست کمک کرد که متعاقب آن صدای تیراندازی شنیدم. شوهرم را خونآلود روی پلهها دیدم که روی زمین افتاده بود. بلافاصله از همسایهها کمک خواستم، اما همسرم فوت شده بود.
کارآگاهان در ادامه تحقیقات اطلاع پیدا کردند مقتول به نام محمود باستانی (۶۲ ساله) تا سال ۱۳۹۲ بهعنوان مدیر بیمارستان فیروزگر مشغول به کار بود و از سال ۱۳۹۲ به بعد بهعنوان مشاور عالی فعالیت میکرد. برابر اظهارات همکاران، همسایگان، دوستان و اعضای خانواده محمود باستانی، او فردی بسیار آرام بود که در کمک به افراد نیازمند بهویژه بیماران فعالیت مستمر و مؤثر داشت.
کارآگاهان با انجام اقدامات ویژه پلیسی توانستند در کمتر از ۲۴ ساعت هویت عاملان جنایت را شناسایی کنند. آنها در اولین مرحله از دستگیری سارقان مسلح به مخفیگاه یکی از متهمان به نام مهرداد. م. (۲۶ ساله) در منزل پدرش در خیابان مطهری رفتند و ساعت ۱۸ روز یکشنبه هفته جاری موفق به دستگیری او شدند و در بازرسی از مخفیگاهش تمامی طلاجات مسروقه نیز کشف شد.
مهرداد در همان تحقیقات اولیه، صراحتا به سرقت مسلحانه منجر به جنایت اعتراف و عنوان کرد دو نفر از دوستانش به نامهای حمید (۲۷ ساله) و مرتضی (۳۵ ساله) نیز در قتل و سرقت مسلحانه حضور داشتند.
مهرداد در ادامه اعترافاتش به کارآگاهان گفت: به درخواست زنی جوان به نام حمیده اقدام به این کار کرده است. متهم پس از انتقال به اداره دهم پلیس آگاهی توضیح داد: حدود یک سال قبل در ایستگاه مترو با خانمی آشنا شدم که پس از مدتی متوجه شدم نام واقعیاش حمیده است. ابتدا بهصورت تلفنی با هم ارتباط داشتیم؛ او چندین بار به من گفته بود که میتوانم کسی را برایش بکشم یا نه؟ و من نیز به او گفتم باید فکر کنم. بعد از چند ماه قبول کردم و به او گفتم باید ۱۰ میلیون تومان پول پرداخت کند و او نیز قبول کرد. چندماهی با او ارتباط نداشتم. چون ترسیده بودم تا اینکه پیش از عید امسال به من پیام داد و در ادامه به او گفتم که باید همدیگر را ببینیم تا سر قیمت با هم صحبت کنیم. در ایستگاه مترو همدیگر را ملاقات کردیم و گفت: برای کشتن یک مادر و دختر مبلغ ۳۰ میلیون تومان میدهد. من اصلا این دو خانم را نمیشناختم. همان شب به همراه حمیده به شهرک اکباتان رفتیم و او خانهای را به من نشان داد و گفت: این منزل مادرزن... است. روز بعد نیز مرا به منزلی در میرداماد (محل جنایت) برد و گفت: اینجا نیز باید خانم... (همسر مقتول پرونده) را به قتل برسانی. یک بار برای ارتکاب قتل رفتم، اما ترسیدم و فرار کردم. به دروغ به حمیده گفتم که قتل را انجام دادم و یک عکس هم از در خانه مقتول برای حمیده فرستادم، اما نمیدانم حمیده از کجا فهمید دروغ میگویم.
مهرداد درخصوص انگیزه سرقت و نحوه همراهکردن یکی از دوستانش به نام حمید با خود به کارآگاهان گفت: حمیده بارها در صحبتهایش عنوان کرده بود که خانم... و همسرش شرایط مالی بسیار خوبی دارند و طلاجات زیادی را در خانه نگهداری میکنند و علاوه بر پولی که از کشتن خانم... و مادرش به دست میآوریم، میتوانیم طلاجات زیادی را نیز سرقت کنیم. موضوع را از چند روز قبل با یکی از دوستانم به نام حمید که قبلا در یک شرکت با هم همکار بودیم، در میان گذاشتم و او هم قبول کرد. به او گفته بودم ما کسی را نمیکشیم و فقط برای سرقت طلاجات میرویم و خانم... را نیز مخفی میکنیم تا پول دستمزدمان را از حمیده بگیریم و بعد از گرفتن پول خانم... را نیز رها میکنیم. حمید هم پذیرفت.
مهرداد درخصوص همراهشدن یکی دیگر از دوستانش به نام مرتضی در سرقت مسلحانه منجر به جنایت به کارآگاهان گفت: به راننده و ماشین نیاز داشتیم؛ به همین علت با مرتضی که از قبل دوست بودم تماس گرفتم. به مرتضی گفتم برای سرقت مسلحانه نیاز به ماشین و راننده داریم. ابتدا قبول نکرد ولی بعد از اینکه با او صحبت کردم قرار شد تا پنج میلیون تومان به او بدهیم و پس از آن قبول کرد.
مهرداد درخصوص روز سرقت مسلحانه منجر به جنایت و قتل محمود باستانی نیز به کارآگاهان گفت: یک روز قبل از روز جنایت همه چیز را با حمیده هماهنگ کرده بودم؛ ساعت ۰۴:۳۰ روز جمعه از خواب بیدار شدم و راه افتادم. ساعت پنج صبح در سهراه گوهردشت مرتضی به دنبالم آمد. سوار ماشین شدیم و به ونک رفتیم. حمید هم آمده بود. او را سوار کردیم و به سمت خانه مقتول رفتیم. چندساعتی همان اطراف بودیم تا اینکه من و حمید تحت پوشش مأمور آب به در ساختمان رفتیم و ساکنان ساختمان نیز در مجتمع را برایمان باز کردند. به همراه حمید به طبقه پنجم ساختمان رفتیم. هر کدام یک اسلحه کمری داشتیم. من کنار در آپارتمان ایستادم و حمید زنگ زد. خانم... در را باز کرد. حمید گفت: با آقای باستانی کار دارد. زمانی که مقتول جلوی در آپارتمان آمد، با شوکر به او حمله کردم. مقتول چند قدم عقب رفت و پایش به میز گیر کرد و روی مبل افتاد. او از حال رفته بود و تکان نمیخورد ولی هنوز نفس میکشید. حمید به خانم... گفت: هر چه طلا و پول داری بیاور. زمانی که از خانه خارج شدیم ناگهان فهمیدیم مقتول پشت سر ماست و فریاد میزند دزد – دزد و از همسایهها درخواست کمک میکند. مقتول با من درگیر شد و نمیگذاشت که فرار کنم. اسلحه را به طرفش گرفتم و تیر اول را زدم و در ادامه تیر دوم را شلیک کردم. گلوله به سر مقتول اصابت کرد. مقتول روی زمین افتاد و من هم فرار کردم. رفتیم پایین و سوار ماشین مرتضی شدیم. به سمت فلکه دوم صادقیه حرکت کردیم و حمید اسلحه خودش را داخل کانال آب صادقیه انداخت و در میدان آزادی از ما جدا شد. من با مرتضی به طرف خانه رفتیم و من نیز اسلحه خودم را در کانال آب فردیس انداختم و طلاها را نیز با خودم بردم.
کارآگاهان با اعترافات صریح مهرداد به انجام سرقت مسلحانه و ارتکاب جنایت با همدستی دو نفر از دوستانش در دو عملیات جداگانه در «اندیشه – فاز یک» و «رضوانیه» اقدام به دستگیری حمید و مرتضی کردند. حمید و مرتضی نیز با اعتراف صریح به مشارکت در سرقت مسلحانه منجر به جنایت اظهارات مهرداد درخصوص نقش حمیده را در سرقت و همچنین درخواست برای ارتکاب دو جنایت با انگیزه انتقامگیری تأیید کردند. در ادامه حمیده نیز در منطقه گوهردشت شناسایی و او نیز به همراه دیگر متهمان دستگیر و به اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شد.
حمیده در اظهاراتش منکر هرگونه آشنایی با متهمان پرونده شد، اما شواهد بهدستآمده صراحتا مشارکت او در این پرونده را تأیید کرد. همچنین همسر مقتول نیز با اطلاع از نقش حمیده در پرونده عنوان کرد سالها پیش او و مادرش با حمیده اختلاف شدیدی داشتند.
سردار علیرضا لطفی رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با تأیید این خبر گفت: تحقیقات از متهمان پرونده در مراحل اولیه قرار دارد و متهمان دیروز با صدور قرار بازداشت موقت از سوی مقام قضائی برای ادامه تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفتند.
اظهارات متهمان اصلی
مهرداد که در این پرونده به اتهام قاتل دستگیر شده است انگیزه خود را از پذیرش پیشنهاد حمیده نیاز مالی به خاطر بیماری قلبی و کلیوی همسرش و بارداری او اعلام کرد و به خبرنگار ما گفت: مدتها بود که با این پیشنهاد روبهرو بودم و در نهایت ناتوانیام در فراهمکردن مبلغ مورد نیاز برای درمان همسرم من را وادار به قبول این پیشنهاد مرگبار کرد.
حمیده ۴۳ ساله که قرار بود برای ارتکاب دو جنایت به مهرداد پول بدهد نیز در مورد دلیل این پیشنهاد گفت: همسر برادر زن مقتول هستم. برای انتقام میخواستم خواهرشوهر و مادرشوهرم را بکشم. من با آنها اختلاف داشتم و ۱۴ سال بود که مادرشوهرم را ندیده بودم.
او در مورد ازدواجش نیز گفت: من و همسرم فامیل بودیم و ۱۹ سال پیش ازدواج کردیم. شوهرم کارمند شرکت نفت بود و به خاطر مبتلابودنش به بیماری اماس از من جدا شد. ما از اردیبهشت سال گذشته از هم جدا زندگی میکردیم، اما اسفند بود که این کار را رسمی کردیم و از هم طلاق گرفتیم. من و شوهرم یک دختر ۲۳ ساله داریم و الان هم تا وکیلم نباشد دیگر صحبت نمیکنم.