پنجسال تمام با کابوس مرگ زندگی کرد. هر شب خواب طناب دار را میدید. یک شوخی و کَلکَل بچگانه او را به یک قاتل تبدیل کرد. قتلی که چندین سال از نوجوانی و جوانیاش را از او گرفت. طناب دار هر لحظه به او نزدیکتر میشد و امیدش ناامیدتر؛ تا اینکه درنهایت بعد از گذشت پنج سال روزنه امید پیدا شد. جاوید به زندگی برگشت، از مرگ نجات یافت. او را بخشیدند و توانست از پای چوبه دار فاصله بگیرد. جاوید تنها ١٥سال داشت که در شیراز، دوست صمیمیاش را تنها به خاطر یک شوخی کشت و پنج سال تمام در زندان ماند.
به گزارش شهروند، درنهایت هم با کمک جمعیت امام علی (ع) و فروختن تمام زندگیاش توانست از مرگ نجات پیدا کند. حالا جاوید ٦ ماه است که زندگی جدیدی را برای خود آغاز کرده؛ کارگر شهرداری شده و تمام توانش را به کار بسته تا بتواند زندگی سالمی را در پیش بگیرد. میخواهد فرزندی خوب برای خانوادهاش، جامعه و خانواده مقتول باشد. جاوید در گفتگو با شهروند ماجرای این جنایت را تشریح کرد:
چی شد که دست به قتل زدی؟
من قاتل نبودم. اصلا فکرش را هم نمیکردم تبدیل به یک قاتل شوم. آن زمان خیلی بچه بودم. با دوستانم نشستیم و من برای اولین بار مشروب خوردم. از حالت طبیعی خارج شدم و کنترلی بر رفتارم نداشتم. با دوستم شوخی کردیم و این شوخی ناگهان به یک کَلکَل و درنهایت هم درگیری منجر شد. من هم نفهمیدم چه شد که با چاقو ضربهای به گردن مقتول زدم.
چی شد که با هم درگیر شدید؟
دقیقا روز ٢٤ خرداد ماه سال ٩٢ بود. من آن زمان کارگر ساختمانی بودم. مقتول هم دوست صمیمیام بود. با من تماس گرفت و گفت: با دوستانمان بیرون برویم. من هم قبول کردم. با هم رفتیم بیرون. پنج نفر بودیم که مشروب خوردیم. من تا آن زمان اصلا مشروب نخورده بودم. اولین بارم بود. بچهها گفتن من هم پذیرفتم. بعد از خوردن مشروب حال طبیعیام را از دست دادم. مقتول شروع کرد کلکل و شوخی؛ ناگهان همه چیز جدی شد. با هم درگیر شدیم و من که فقط صحنههایی از آن درگیری یادم است، ضربهای به گردن مقتول زدم.
با چاقو؟
بله. چاقو برای مقتول بود. خودش از جیبش بیرون آورد و حتی ضربهای به دستم هم زد. من هم چاقو را از او گرفتم و برای دفاع این کار را کردم.
بعد از قتل چه کار کردی؟
وقتی دیدم غرق در خون روی زمین افتاده، از ترسم فرار کردم و به خانهمان رفتم.
چی شد که دستگیر شدی؟
آن شب دوستانم به خانهمان آمدند و موضوع را با پدرم در میان گذاشتند. وقتی پدرم فهمید، اول مرا به بیمارستان برد و دستانم را بخیه زدند. بعد ساعت ٣ نصفه شب بود که مرا به کلانتری برد و من خودم را معرفی کردم.
خانواده مقتول قصاص میخواستند؟
بله. اصرار بر قصاص داشتند. سه بار هم حکم قصاصم صادر شد و هر بار هم نقض میشد، تا اینکه درنهایت دیوانعالی کشور حکم قصاصم را تایید کرد و این حکم برای اجرا رفت. چند قدم بیشتر تا اعدام فاصله نداشتم که درنهایت پدرم همه زندگیمان را فروخت و با وام و قرض ٢٥٠میلیون تومان جور کرد، ٢٥٠میلیون تومان را هم با کمک جمعیت امام علی (ع) جور کردیم و درنهایت خانواده مقتول با گرفتن ٥٠٠میلیون تومان رضایت خود را اعلام کردند.
در زندان که بودی چه کار کردی؟
درس خواندم. حافظ قرآن شدم و مدرک صنایع دستیام را گرفتم.
وقتی آزاد شدی چه کار کردی؟
بعد از آزادی تصمیم گرفتم زندگی جدیدی را آغاز کنم. پدرم که خودش کارگر شهرداری است، مرا به آنجا برد و الان کارگر فضای سبز هستم. میخواهم وقتی کمی وضع مالیام خوب شد، درسم را هم ادامه بدهم. خیلی شرمنده خانوادهام هستم. میخواهم از این به بعد برای خانواده و جامعهام مفید باشم.
فکر میکردی بتوانی رضایت بگیری؟
نه، اصلا فکرش را نمیکردم. وقتی حکم اعدامم تایید شد، دیگر هیچ امیدی نداشتم. هر شب کابوس اعدام میدیدم. سالهای سختی بود. فکر اعدام و طناب دار لحظهای رهایم نمیکرد. از طرفی خانواده مقتول خیلی بر قصاص اصرار داشتند. خواهشها و التماسهای خانوادهام بیفایده بود و نظرشان تغییر نمیکرد، برای همین اصلا فکرش را هم نمیکردم.
بعد از آزادی خانواده مقتول را دیدی؟
بله. آنها از محله ما رفته بودند، ولی من خودم به دیدنشان رفتم و از آنها حلالیت طلبیدم. خواهش کردم که از ته دلشان مرا ببخشند و به آنها قول دادم که بتوانم برایشان فرزند خوبی باشم و هرکاری از دستم بربیاد انجام دهم.
چند خواهر و برادر داری؟
دو خواهر و یک برادر دارم.
پیش از این قتل تا به حال خلاف نکرده بودی؟
نه اصلا. من حتی مشروب هم نخورده بودم. آن روز هم اشتباه کردم که مشروب خوردم. اگر اینکار را نکرده بودم، چنین اتفاقی رخ نمیداد.