عفت مرعشی میگوید: هنوز هم احساس میکنم آشیخ اکبر زنده و تاثیرگذار است.
مشروح گفتوگوی روزنامه «جمهوری اسلامی» با همسر آیتالله هاشمی رفسنجانی را در ادامه میخوانید:
از سابقه آشنایی با آیتالله هاشمی رفسنجانی و اتفاقاتی که منجر به ازدواج شما شد، چه خاطرهای دارید؟
ازدواج ما کاملا سنتی بود. من و ایشان نسبت فامیلی دور داشتیم، البته با توجه به حضور طلاب در روستاها از جمله روستای ما، علیآباد مرعشی، ایشان را از دور هنگام سخنرانی در ایام عزاداری دیده بودم ولی بدلیل ارتباط خانوادگی با آیات اخوان مرعشی و حضور آقای هاشمی یا «آشیخ اکبر» - ایشان را تا آخرین روز اینگونه صدا میزدم - و پیشنهاد آنها به ابوی بنده، توسط پدر آشیخ اکبر به پدر بنده حجتالاسلام و المسلمین سیدصادق مرعشی، توافقات انجام شده بود و مخالفت هم دیگر اثری نداشت چرا که نظر من را نخواسته بودند و بالاخره در سرنوشت من و او این وصلت نوشته شده بود و باید اتفاق میافتاد.
آیا در دوران جوانی از فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی آیتالله هاشمی رفسنجانی خبر داشتید و آیا این موضوع مانعی برای زندگی مشترک شما محسوب نمیشد؟
در حد بسیار محدودی اطلاع داشتم که روحانی و طلبه هستند و قم زندگی میکنند و باید با ایشان به قم بروم و با زندگی طلبگی بسازم. بعضی هم میگفتند که سرش بوی قرمهسبزی میدهد ولی نمیفهمیدم منظورشان چیست. البته اینکه همسر یک روحانی بشوم و زندگی طلبگی را بپذیرم برایم مشکل بود. بالاخره قبول کردم و پای آن تا آخر زندگی ایشان ایستادم و حدود ۵۷ سال زندگی مشترک داشتیم که با وجود همه ناملایمات و مشکلات راضی به رضای خداوند بودیم.
در سالهایی که آیتالله هاشمی رفسنجانی بصورت مخفی زندگی میکردند، مشکلات عمده خانواده چه چیزهایی بود و چگونه زندگی را مدیریت میکردید؟
بعد از قبول ازدواج و حضور در کنار ایشان، کمکم به افکار آشیخ اکبر برای حل مشکلات مردم و مبارزه پی بردم و هر چند که در ابتدا برایم سخت بود که تمام آرزوهایم برای خود و بچهها را زیر پا بگذارم، تصمیم گرفتم که در کنار ایشان باشم و اگر نمیتوانم کمک کنم حداقل مانع نباشم. البته گاهی که فشار زندگی بالا میگرفت با سه بچه قد و نیمقد و پشت سر هم، فاطی، محسن و فائزه، که فاطی مشکل بیماری هم داشت، زندان رفتن و تعقیب و اذیتهای ساواک، ابراز نارضایتی و غرغر میکردم اما زود میگذشتم و به زندگی و حلکردن مسائل و مشکلاتمان میرسیدم.
اوج سختیهایی که در زندگی مشترک با ایشان داشتید مربوط به چه سالهایی است و علت آن چه بود؟
تا یادم هست همیشه با سختی مواجه بودیم که البته در آن شیرینیهایی نیز دیده میشد. چه قبل و چه بعد از انقلاب، روزهایی که ایشان را دستگیر میکردند و من تا چند هفته خبر نداشتم او را به کجا بردهاند، باید در به در به دنبال آقای هاشمی میگشتم و مورد شماتت دیگران هم قرار میگرفتم. هفت بار این وقایع و دستگیریهای ایشان تکرار شده بود. باید زندگی بدون ایشان و با سه بچه در ابتدا و سپس پنج بچه در دوره آخر را تحمل میکردم به نحوی که بچهها، فشاری را حس نکنند و کمبودی را از ناحیه نبودن پدرشان نداشته باشند. این وضعیت سخت بود. زمانهای دستگیری در منزل هم از روزهای بسیار سخت بود. البته با پیشنهاد آشیخ اکبر به خانوادههای زندانیان سیاسی هم رسیدگی میکردم و وقتی وضع آنها را میدیدم و با آنها زندگی خود را مقایسه میکردم، میدیدم که وضع ما به مراتب بهتر است و بخشی از درآمد متوسطمان که خرج زندگی میشد را به آنها میرساندم تا در سختی نباشند.
البته بعد از انقلاب نیز تا تثبیت انقلاب و نبودن امنیت و ترورها، نگران امنیت آشیخ اکبر و بچهها بودم و درخواستهای مردم برای حل مشکلاتشان از من که بعضا کاری هم نمیتوانستم برای آنها انجام بدهم، اذیتم میکرد و ناراحت میشدم که چرا انقلاب نمیتواند مشکلات ساده مردم را حل کند. کمکم در دوران مجمع تشخیص مصلحت و انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری ۸۴ و ۸۸، تحمل تخریبها و تهمتهایی که از طریق دوستان همراه در انقلاب علیه آقای هاشمی میشد، برایم سختتر شد و روز به روز هم بیشتر میشد ولی تحمل آقای هاشمی واقعا مثالزدنی بود و همه ما را آرام میکرد.
اگر بخواهید زندگی مشترک با آیتالله هاشمی رفسنجانی را به دوران قبل و بعد از پیروزی انقلاب تقسیم کنید، کدام دوران برای شما جذابیت بیشتری دارد؟
تحمل سختیها چون برای اسلام و مردم بود، همیشه جذاب و شیرین بوده و این اتفاقات موجب میشد تا زندگی از یکنواختی و حالت معمولی در بیاید. اگر خاطراتم را که در کتاب «پا به پای سرو تا پیروزی انقلاب» چاپ شده بخوانید تمام جذابیتها را آنجا توضیح دادهام و امیدوارم محسن خاطرات بعد از انقلابم را که نوشتهام بزودی آماده چاپ و منتشر کند که جذابیتهای بعد از انقلاب نیز دیده شود.
معمولا همه درباره آیتالله هاشمی رفسنجانی از شما میپرسند. ما میخواهیم قدری از فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی خودتان بگویید.
همانطور که قبلا گفتم، فعالیت امثال ما در حد شرکت در مجالس انقلابی و آموزش مساجد و هیاتها و بعضا ملاقات با مراجع و علما برای پیگیری حل مشکل زندانیان سیاسی و رسیدگی به خانوادههای زندانیان سیاسی بود. تحمل مشکلات و نبود همسر و پرکردن جای پدر برای بچهها و رسیدگی به وضعیت تحصیلی، تربیتی و اجتماعی آنها در کنار مدیریت اقتصادی منزل و تمامکردن ساختمان نیمهساخته آشیخ اکبر از کارهای من در دوره قبل از انقلاب بود.
مقداری از خصوصیات اخلاقی و رفتار آیتالله هاشمی رفسنجانی در خانه بخصوص زمانهایی که با مشکلات روبهرو میشدند، بگویید.
سعه صدر و صبر ایشان واقعا عجیب بود. در اوج مشکلات، خم به ابرو نمیآوردند و نمیگذاشتند تاثیر مشکلات در داخل خانه اثر کند و با من و بچهها بسیار مناسب برخورد میکردند و تا فرصتی پیش میآمد همه ما را به مسافرت میبردند مثل مشهد، شمال، شیراز، برازجان و خارج از کشور. البته در این سفرها به مسائل مبارزه و نهضت هم میرسیدند و با تبعیدیها، زندانیان و مبارزان ملاقات میکردند. از جمله دربرازجان به دیدن آقایان عسگراولادی و عراقی رفتیم و زندانبان هم به همه خانواده ما اجازه ملاقات در حیاط زندان را داد یا در سفرلندن و پاریس، لبنان، عراق و آمریکا با معارضین و انقلابیون خارج از کشور مانند دکتر حبیبی، امام موسی صدر، قطبزاده، بنی صدر، یزدی و دانشجویان انجمن اسلامی ملاقات میکردند. آقای هاشمی به مبارز و سیاستمداری خوشاخلاق معروف بود که همین خصوصیت را در خانواده نیز نشان میداد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی به واقع یک انقلابی مظلوم بود. کدام نقطه از دوران مظلومیت طولانی ایشان برای شما حائز اهمیت است و آن دوره را تلختر میکند؟
همانطور که قبلا گفتم دوران بعد ازریاست جمهوری یعنی انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری ۸۴ و ۸۸ که بیشترین توهینها و تهمتها از سوی چهرههای انقلابی و با پول بیتالمال علیه ایشان انجام شد و سال ۹۲ که آقای هاشمی را رد صلاحیت کردند.
در آستانه دومین سالگرد رحلت ایشان جای خالی ایشان در سپهر سیاسی کشور تا چه حد احساس میشود؟
من به جای خالی ایشان در زندگی و در دورانهای مختلف عادت کرده بودم؛ از ابتدای ازدواج، زندان و بعد از انقلاب، ماندن ایشان در مجلس و جبهه رفتنهای زیاد. حال که ایشان در کنار مراد و امامش آرمیده، از محل دفن ایشان راضی هستم و مخصوصا از عزتی که خدا روز تشییع با حضور مردم برای ایشان ایجاد کرد و از همه مردم که ایشان را بدرقه کردند تشکر میکنم. هر پنجشنبه سر مزار ایشان میروم و درد دل میکنم. با توجه به فیلمها و کتابها و مطالبی که هنوز هم برای تخریب ایشان ساخته یا نوشته میشوند، هنوز هم احساس میکنم آشیخ اکبر زنده و تاثیرگذار است که این برای من مهم است.