سید مهدی بلیغ فردی بود که کاخ دادگستری را به دو تاجر آمریکایی فروخته و به مصر فرار کرده بود.
رضا سلیمان نوری، پژوهشگر تاریخ، در روزنامه ایران نوشت: «کاخ دادگستری تهران که به نوعی نماد عدالت در دوران پهلوی دوم محسوب میشود، گنجینهای از داستانها و روایات کوچک و بزرگ عدالت طلبی و تظلمخواهی و حکمهای درست و نادرست و البته وقایع کوچک و بزرگ را در حافظه خود دارد. در طول عمر حدود ۷۰ساله این بنا جلسات دادگاه مهمی در آن برگزار شده است اما تمام این محاکمات با جلسات دادگاهی که در تیرماه سال ۱۳۳۸ در یکی از اتاقهای طبقه اول این مجموعه برگزار میشد، یک تفاوت عمده داشت. آن فرق عمده نیز این بود که متهم حاضر در جلسات این دادگاه فردی بود که چند سال قبل و درست در ماههای نخست پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در یک کلاهبرداری جسورانه ساختمان کاخ دادگستری را فروخته بود.
این مرد سید مهدی بلیغ نام داشت. بر اساس آن چه در جلسات دادگاه مطرح شد، سید مهدی بلیغ که در این دادگاه به اتهام قتل دوست و همکار سابق خود مهدی نظری و البته توزیع مواد مخدر محاکمه میشد، همان فردی بود که کاخ دادگستری را به دو تاجر آمریکایی فروخته و به مصر فرار کرده بود.
اما ماجرای فروش کاخ دادگستری توسط بلیغ آنچنان مشهور بود که نام او در دهه ۱۳۳۰ به عنوان بزرگترین و باهوشترین کلاهبردار ایران به ثبت رسید. حکایت این کلاهبرداری تا آن حد خواندنی است که در طول زمان روایات مختلفی از آن در نشریات چاپ شد؛ روایاتی که نحوه فروش کاخ در همه یکسان است و تنها هویت خریداران تغییر میکند.
در نخستین نشریاتی که این واقعه را ثبت کردهاند چون کیهان و اطلاعات آن زمان قربانیان کلاهبرداری دو آمریکایی ذکر شدهاند اما با گذشت زمان ملیت آنها در برخی موارد به عرب و حتی خردهمالکی از اراک تغییر کرد. این مورد آخر بیشتر در نشریاتی که به صورت پاورقی به این موضوع پرداختهاند (به طور مثال ویژه نامه پایان سال ۱۳۴۳روزنامه آفتاب شرق مشهد) دیده شده است.
اما واقعیت ماجرای فروش کاخ دادگستری توسط سیدمهدی بلیغ که با این کار لقب «آرسن لوپن ایرانی» را از سوی حادثهنویسان به خود اختصاص داد، بر اساس آن چه در نشریات سال ۱۳۳۳شمسی منتشر شد، این گونه است: بلیغ هنگامی که کشور گرفتار حواشی کودتای ۲۸مرداد بود، تصمیم گرفت تا با کاری جسورانه ره صدساله را یک شبه برود. او برای رسیدن به این منظور فروش کاخ دادگستری را در دستور کار قرار داد.
بلیغ برای اجرای نقشه خود ابتدا دفتری در خیابان گیشا اجاره کرد و سپس مدتی را به گشت و گذار در برابر مراکز رفت و آمد خارجیها بخصوص آمریکاییها و انگلیسیها و البته عربها اختصاص داد. انتخاب این کشورها هم بدان دلیل بود که بلیغ با وجود نداشتن سواد رسمی به دو زبان انگلیسی و عربی تسلط کامل داشت. او پس از چندی طعمه خود را که دو توریست آمریکایی بودند در حوالی سفارت انگلیس شناسایی کرد.
بلیغ متوجه شده بود که این دو نفر قصد خرید هتلی را در ایران دارند. پس خود را یک میلیاردر ایرانی در حال فروش اموال برای خروج دائم از کشور معرفی و آنها را به دفتر خود در گیشا دعوت کرد. این دعوت و برخورد گرم با دو آمریکایی خریدار هتل، عاملی شد تا آنها پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب از سوی وی رد نکنند.
بلیغ پس از معرفی کلی ساختمان قرار بازدید بنا را برای عصر روز بعد هماهنگ کرد و پس از آن میهمانان را به محل اقامتشان رساند. او در گام بعدی کلاهبرداری تاریخی خود به سراغ اتاقدار وزیر وقت دادگستری رفت و با تطمیع وی، دفتر کار وزیر را برای ساعتی اجاره کرد. بلیغ فردای آن روز و ساعتی قبل از آمدن مشتریها، ۲۰۰ جفت دمپایی پلاستیکی را در برابر اتاقهای کاخ دادگستری قرار داد تا این مکان اداری که به هنگام بازدید مشتریان آمریکایی خالی بود، یک مجموعه مسکونی جلوه کند. او پس از آن به اتاق وزیر رفت و منتظر شکارهای خود شد.
آمریکاییها سر وقت آمدند و بلیغ به عنوان صاحب عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و البته به بهانه بودن مسافران در اتاقها و با نشان دادن دمپاییها، آنها را از دیدن داخل اتاقها بجز اتاق وزیر که در آن مستقر شده بود، بازداشت. این گونه بود که مشتریان ساختمان را پسندیدند و همان روز ۵۰۰ هزار تومان به او پرداخت کردند تا پس از انجام مراحل قانونی ۱۰ روز دیگر برای تحویل ساختمان مراجعه کنند.
خریداران ساعتی بعد فهمیدند چه کلاهی بر سرشان رفته است و در این بین بلیغ پس از انجام معامله، ایران را به مقصد مصر ترک کرد؛ خروجی که بسیار دوام پیدا نکرد و او پس از چندی که مطمئن شد دیگر کسی به دنبال وی نیست به ایران بازگشت.
البته این تنها مواجهه بلیغ با کاخ دادگستری نبود زیرا او همان گونه که در ابتدای مطلب اشاره شد در سالهای انتهایی دهه ۳۰ بارها به عنوان متهم میهمان کاخی بود که خود فروخته بود. پروندهای که باعث شد وی پس از چند بار فرجام خواهی به اتهام قتل رفیق خود مهدی نظری و حمل مواد مخدر به حبس ابد محکوم شود؛ حبس ابدی که با پیروزی انقلاب اسلامی ناتمام ماند اما ظاهراً سرنوشت بلیغ با این ساختمان گره خورده بود زیرا اندکی پس از پیروزی انقلاب بار دیگر در ابتدای دهه ۶۰ سر و کارش به این کاخ افتاد تا با صدور حکم بواسطه همراه داشتن مواد مخدر پرونده زندگیاش بسته شود.
بدین گونه داستان بلیغ و نماد دادگستری در ایران عصر پهلویها در حالی به پایان رسید که کاخ دادگستری در سالهای پس از بلیغ هم بارها و بارها افرادی آرسن لوپنتر از بلیغ را به خود دید. آرسن لوپنهایی که اغلب مغبون از این ساختمان تاریخی خارج شدند.»