مردی که در جریان یک رقابت عشقی دست به جنایت زده است، در بازجوییهای پلیسی به جرمش اعتراف کرد.
به گزارش شرق، چند روز پیش فردی در تماس با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ استان فارس خبر داد جنایتی در یک خیابان به وقوع پیوسته و جوانی را با شلیک گلوله به قتل رساندهاند. وقتی مأموران در محل حضور یافتند، با پیکر بیجان و غرق در خون پسری جوان مواجه شدند و ابتدا به تحقیق از فردی که پلیس را باخبر کرده بود، پرداختند.
این شخص گفت: من در حال عبور از خیابان بودم که دیدم پسری جوان ناگهان روی مقتول اسلحه کشید و به او شلیک کرد. بعد هم بهسرعت پا به فرار گذاشت. همهچیز خیلی سریع اتفاق افتاد و من که خیلی ترسیده بودم، نتوانستم واکنشی نشان دهم و مانع فرار قاتل شوم.
این شاهد اطلاعات چندانی در اختیار نداشت و نتوانست به پلیس کمک کند. کارآگاهان در وهله اول به بازرسی جسد پرداختند، اما مقتول هیچ مدرک شناساییای همراه نداشت و نمیشد هویت او را تشخیص داد. بهاینترتیب پرونده پیچیدهتر شد و مأموران جسد را به پزشکی قانونی فرستادند تا با انجام تحقیقات ویژه به هویت قربانی پی ببرند.
بررسی پرونده افراد مفقودی اولین کار بود که کارآگاهان جنایی انجام دادند، اما مشخصات هیچکدام از آنها با مقتول همخوانی نداشت. اینگونه بود که تفحصها به بنبست رسید تا اینکه چند ساعت بعد از کشف جسد، زنی میانسال به پلیس آگاهی مراجعه کرد و خبر داد پسرش گم شده است. او گفت: پسرم به نام نیما از خانه ما خارج شد، اما برنگشت. چند بار با موبایلش تماس گرفتم، اما خاموش بود. حدس زدم شاید به خانه خودش رفته باشد، اما وقتی به آنجا رفتم باز هم کسی در را باز نکرد. بههمیندلیل نگران نیما هستم و میترسم اتفاق بدی برای او رخ داده باشد.
مأموران وقتی عکس نیما را دیدند، فهمیدند او همان جوان کشته شده است؛ به همین دلیل از مادر او خواستند به پزشکی قانونی برود و جسد را ببیند. این زن بعد از رؤیت جنازه تأیید کرد جسد متعلق به فرزندش است. با گشودهشدن اولین گره پرونده تحقیقات وارد مرحلهای تازه شد و اینبار کارآگاهان سعی کردند اطلاعاتی درباره دوستان و اطرافیان مقتول پیدا کنند، زیرا نحوه قتل نشان میداد این جنایت با انگیزه انتقامگیری رخ داده است. جستوجوهای پلیس نام مردی به نام مجید را وارد پرونده کرد. مجید و نیما از مدتی قبل با هم آشنا شده بودند و ظاهرا اختلافاتی داشتند.
کارآگاهان مجید را با دریافت دستور قضائی بازداشت کردند و به بازجویی از او پرداختند، اما این جوان نهتنها زیر بار اتهام قتل نرفت، بلکه گفت: اصلا کسی به نام نیما را نمیشناسد. این انکارهای او کار را برایش سختتر کرد، چون مدارک تردیدناپذیری درباره رابطه این دو با هم وجود داشت. مجید وقتی با این مستندات مواجه شد، چارهای جز اعتراف پیشِروی خود ندید.
متهم گفت: من به دختری علاقه داشتم و میخواستم با او ازدواج کنم، اما بعد از مدتی فهمیدم پسری به نام نیما هم به همان دختر علاقهمند و برای ازدواج با او برنامهریزی کرده است. بعد از آن بود که چند بار از نیما خواستم خودش را کنار بکشد و فکر ازدواج با آن دختر را از سرش بیرون کند، اما اصرارهای من فایدهای نداشت. من آن دختر را عاشقانه دوست داشتم و حتی نمیتوانستم تصورش را بکنم که بدون او به زندگی ادامه دهم برای همین چارهای نداشتم جز اینکه هر طور شده نیما را از سر راه بردارم. تنها راهحلی که به فکرم رسید این بود که این جوان را به قتل برسانم. البته باید کار را طوری انجام میدادم که سرنخی از من باقی نماند و دستگیر نشوم.
مجید ادامه داد: برای رسیدن به هدفم ابتدا یک قبضه سلاح تهیه کردم و بعد به نیما گفتم قصد دارم با او صحبت کنم. من او را به این بهانه از خانه بیرون کشیدم و به خیابانی خلوت بردم. دور و اطرافم را نگاه کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم زمان مناسب است، با شلیک یک گلوله او را کشتم و بهسرعت فرار کردم. بهنظر خودم کار را بدون نقص انجام داده و هیچ مدرکی بهجا نگذاشته بودم، اما عاقبت خیلی زود دستگیر شدم و حالا دیگر نمیتوانم با آن دختر ازدواج کنم.
بنا بر این گزارش، متهم فعلا با دستور قضائی در بازداشت است و تحقیقات از او ادامه دارد.