فرارو- شاید تغییر رژیم برای آمریکاییها ایده خوبی به نظر برسد، اما تبعات بلندمدت آن ممکن است فاجعهبار باشد. آمریکا باید قبل از قدم نهادن در این مسیر، برای مدت طولانی فکر کند.
به گزارش فرارو، دولت دونالد ترامپ، موضع سرسختانهای در برابر ایران اتخاذ کرده است. کاخ سفید در هشتم ماه می، از توافق هستهای سال ۲۰۱۵، خارج شد. در ماه ژوئن، آمریکا خواستار توقف همه واردات نفت از ایران شد و عملا صادرات نفت ایران را قدغن کرد. اکنون هم به متحدانش فشار میآورد تا به این سیاست پایبند شوند.
روزنامه آمریکایی واشنگتنپست، طی یادداشتی به قلم گریگوری برو، مورخ نفت و روابط ایران و آمریکا در دوره پستدکتری دانشگاه ساوذرن متدویست، تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران را تاکتیکی برای تسریع اجرای سیاست تغییر رژیم دانست و به آمریکا هشدار داد که از مداخلهاش در کودتای ۲۸ مرداد عبرت بگیرد.
در ابتدای یادداشت آمده: "در حالی که دولت (آمریکا) آن را رد کرده است، تحریم (نفت)، یک قماری است که برای تسریع تغییر رژیم در ایران از طریق ایجاد فشار اقتصادی کافی جهت تحریک تظاهرات ضد دولتی طراحی شده است".
به گفته گریگوری، این جنگ اقتصادی به یک مرحله اولیه روابط ایران و آمریکا، یعنی تحریم نفتی علیه ایران از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ بازمیگردد. این تحریم، قبل از کودتای انگلیسی-آمریکایی در آگست ۱۹۵۳ برقرار شد. کودتایی که نخستوزیر منتخب، محمد مصدق، را برکنار کرد و دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را روی کار آورد.
با استناد به این سابقه، نویسنده یادداشت هشدار داد: "این سابقه نشان میدهد که دولت ترامپ باید با دقت زیاد عمل کند. همانگونه که در اوایل دهه ۱۹۵۰ اتفاق افتاد، جنگ اقتصادی ممکن است مقامات آمریکایی را ترغیب کند که با دیدگاه مساعدتری، تغییر رژیم را به عنوان یک گزینه استراتژیک، بررسی کنند. بدون اینکه تبعات را در نظر بگیرند. تبعاتی که ممکن است روابط ایران و آمریکا را در دهههای آینده بازترسیم کند."
در سال ۱۹۵۱، ایران یکی از بزرگترین صادرکنندگان نفت در جهان بود. صنعت نفت آن در اختیار شرکت بریتانیایی موسوم به شرکت نفتی انگلیسی-ایرانی (بیپی کنونی) بود. این شرکت به ایران حقالامتیاز میداد با این حال، اغلب سودهای نفتی را برای خود نگه میداشت.
در داخل ایران، پس از جنگ جهانی دوم، خشم از این بیعدالتی به ابعاد بحرانی رسید. در سال ۱۹۵۱، مصدق قدرت را بدست گرفت و صنعت نفت را ملی اعلام کرد. در پاسخ به این امر، بریتانیا، علیه ایران تحریم نفتی اعمال کرد.
بنا به ادعای واشنگتنپست، این تحریم بسیار موفق بود. شرکتهای بزرگ نفتی از دادوستد با مصدق امتناع کردند. تولید نفت ایران فروپاشید و از ۶۶۰ هزار بشکه در روز در ۱۹۵۰، عملا در ۱۹۵۲ به صفر رسید. بدون صادرات نفت، دولت ایران با فروپاشی مالی مواجه شد. این همان هدف بریتانیا بود: آنها امیدوار بودند که فشار اقتصادی، باعث برکناری مصدق از سمتش شود.
به نوشته واشنگتنپست، آمریکا دچار تردید بود، مقامات دولتی از تحریم استقبال کردند، ولی از تاثیر نهایی آن بر ایران نگران بودند. ملی کردن صنعت نفت به دلیل تاثیر زیانبارش بر شرکتهای نفتی آمریکایی حاضر در منطقه، نمیبایست موفق شود. در بحبوحه جنگ سرد، سیاستمداران آمریکایی نگران بودند که فاجعه اقتصادی در ایران ممکن نظام سیاسی آن را نابود کند و آن را در معرض نفوذ کمونیسم قرار دهد. بویژه آنکه ایران مرزهای طولانی با شوروی داشت.
با این حال، گریگوری معتقد است این ارزیابی نادرست است. زیرا مصدق اصلا کمونیست نبود و حزب کمونیستی توده برای گرفتن قدرت آماده نبود. در حالی که نفت، منبع مهمی برای دولت ایران بود، اقتصاد ایران اساسا کشاورزی بود. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سیاستهای اقتصادی غیرنفتی مصدق در غیاب درآمد نفتی، برای ثباتسازی ایران کارآمد بود.
به این حال، مقامات سازمان سیا، استدلال کردند رها کردن مصدق در قدرت، باعث "ورشکستگی، ناآرامی، و در بدترین حالت تسلط کمونیسم بر کشور" خواهد شد. بنابراین، تنها راه "نجات وضعیت" در ایران، "سرنگونی مصدق" و منصوب کردن یک دولت جدید توسط شاه ایران است.
در ادامه یادداشت آمده: " نهایتا، سیاست آمریکا توسط درک نادرست از آنچه در ایران اتفاق میافتاد و نگرانی از آنچه ممکن است اتفاق بیافتد، هدایت شد. دفع کمونیسم، یک هدف ابتدایی بود. اما، این تحریم و ایران غیرنفتی بود که سیاستمداران آمریکایی را متقاعد کرد که آنها با دو گزینه مواجهه ایران با فاجعه اقتصادی و سیطره کمونیسم یا تغییر رژیم، مواجه هستند. آنها گزینه دوم را انتخاب کردند".
عملیات سیا با اسم رمز TPAJAX موفق شد مصدق را در ۱۹ آگست ۱۹۵۳ برکنار کند. یک رژیم اقتدارگرای جدید تحت رهبری شاه، جایگزین دولت مصدق شد. شاه ملیکردن صنعت نفت را معکوس کرد و جریان نفت را مجددا برقرار کرد و ایران را به متحد کلیدی آمریکا در جنگ سرد تبدیل کرد.
واشنگتنپست افزود: "اما سیاستهای سرکوبگرانه شاه در ۲۵ سال بعدی، نارضایتی گستردهای میان ایرانیان ایجاد کرد. ایرانیان، آمریکا را مقصر روی کار آمدن او دانستند. این خشم در سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ و سقوط شاه، بحران گروگانگیری و تلخی، دشمنی و بدگمانی که مشخصه روابط ایران و آمریکا از آن زمان بوده، به اوج رسید."
"امروزه، دولت ترامپ امیدوار است که از جنگ اقتصادی برای ایجاد تغییر رژیم استفاده کند. بار دیگر، مانند دهه ۱۹۵۰، مقامات آمریکایی استدلال میکنند که چنین اقداماتی برای نجات ایران از فاجعه ضروری است. رئیسجمهور ترامپ، ادعا کرده که فقط در صورت براندازی رژیم، 'مردمِ برای مدت طولانی رنجکشیده ایران'، آزاد خواهند بود."
این روزنامه با اشاره به نبود اپوزیسون داخلی قابل توجه در ایران، تصریح کرد میراث کودتای ۱۹۵۳ هنور در ایران، قویا زنده است و مقامات ایرانی، مکررا آن را به عنوان مدرکی درباره ریاکاری آمریکا ذکر میکنند. فشار تهاجمی آمریکا برای تغییر رژیم، فقط ایرانیان را به اتحاد با یکدیگر ترغیب خواهد کرد.
علاوه بر این، تحریم نفتی ممکن است کارآمد نباشد. کاهش صادرات ایران به افزایش قیمتهای نفت منجر خواهد شد. ایران از صادرات کم، هم پول زیاد به دست خواهد آورد و از اثر تحریمها کاسته خواهد شد. سایر کشورها هم ممکن است با درخواست آمریکا برای تحریم کامل، همراه نشوند و کارآمدی آن را تضعیف کنند. با این حال، احتمالا این امر، دولت ترامپ را از افزایش تقابل با ایران و اعمال سختترین تحریمهای تاریخ به منظور براندازی دولت بازنخواهد داشت.
به گفته این روزنامه، تبعات این سیاست ممکن است، شدید باشد. شرایط اقتصادی در درون ایران ممکن است اعتراضات بیشتری را تحریک کند. امری که ممکن است دولت ترامپ را به اعمال فشار متقاعد کند.
بنا به ادعای این روزنامه، مانند دهه ۱۹۵۰، شرایط وخیم اقتصادی، ممکن است سیاستمداران آمریکایی را متقاعد کند که تغییر رژیم هم حیاتیتر و هم دستیافتنیتر است و یک چرخه علتومعلول ایجاد کند که به تحریمهای سرسختتر، لفاظی سختگیرانهتر و شاید جنگ منتهی شود.
در پایان یادداشت آمده: "ممکن است تغییر رژیم در کوتاه مدت کارآمد باشد، اما در بلندمدت، ممکن است افکار عمومی ایرانیان را بر علیه آمریکا مسموم کند، آشوب اقتصادی گسترده در ایران ایجاد کند و موجب بیثباتی بیشتری در منطقه شود. آمریکا باید قبل از قدم نهادن در این مسیر پرخطر و احتمالا فاجعهبار، برای مدت طولانی و به سختی در این باره کند".