اگر به پیش از انقلاب نقب بزنیم، به یاد میآوریم که بسیاری از نیروهای منتقد آن رژیم مدعی بودند که اگر روزانه یک ساعت رادیو یا تلویزیون در اختیار آنان باشد، به لحاظ تولید محتوای مفید چه محشری راه خواهند انداخت. البته این ادعا در آن رژیم پذیرفتنی بود، زیرا رژیمی که اجازه دسترسی آزاد به رسانهها را برای همه فراهم نکند، بهنوعی پیشاپیش تفوق و برتری مخالفان و منتقدان یا شکست خود را پذیرفته است. فقط باید منتظر زمان بود تا آزمون کنیم که آیا منتقدان چنانکه مدعی هستند، دستان پُری دارند، یا آنان هم دستشان خالی است؟
عباس عبدی در ادامه یادداشت خود در روزنامه «شهروند» نوشت: انقلاب پیروز شد و نه فقط یک ساعت که کل ٢٤ ساعت و نه فقط یک شبکه که تمام شبکههای رادیویی و تلویزیونی در انحصار گروه جدید درآمد، ولی دریغ از درک تجربه ایدههای اثرگذار و مفید. اگر بگوییم کارکرد این انحصار رسانه صفر بوده، دقیق نگفتهایم، بلکه باید گفت کارکرد آن بشدت منفی بوده است. ولی در این مرحله نیز صاحبان تریبون که نمیتوانستند بپذیرند این چاه خشک است و آبی در آن نیست، به توجیه دیگر متوسل شدند. اینبار مدعی شدند که رسانههای جهان تحت سیطره صهیونیسم بینالمللی و کشورهای غربی است و صدای ما به جایی نمیرسد و اجازه نمیدهند که اخبار و مطالب ما منتشر شود و نتیجه میگرفتند که ما نیز باید رسانههای خود را حفاظت کنیم تا در این دام نیفتند و باید دودستی مواظب آنها باشیم که نیروهای بیگانه در آن نفوذ نکنند. همچنین بهطور ضمنی دوست داشتند تا رسانههای انحصاری مذکور را تحت سلطه خود درآورند، بلکه صدایشان که مملو از حقانیت و عدالت بود را به همه جا برسانند.
خوشبختانه یا از بدِ حادثه این مشکل نیز برطرف شد، با آمدن فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، به کلی انحصار رسانهای از میان رفته است. اکنون ترامپ بدون اینکه کوچکترین نیازی به س.ان.ان و ام.بی.سی و نیویورکتایمز و واشنگتنپست و آسوشیتدپرس و یونایتدپرس داشته باشد، بهتنهایی درحال اطلاعرسانی است. او حتی یک دلار هم خرج این کار نمیکند. کافی است نظرش را بنویسد و بدون واسطه آن را به اطلاع دهها میلیون نفر برساند.
توییتر، تلگرام، اینستاگرام، فیسبوک و دهها شبکه دیگر چیزی نیستند، جز یک وسیله ارتباطی و اطلاعرسانی غیر انحصاری. هر کس فقط با داشتن یک گوشی هوشمند و خط اینترنت میتواند پیام خود را بهصورت متن، صوت و فیلم تولید کند و بدون فیلتر به اطلاع جهان برساند. دیگر هیچ توجیهی در این راه که رسانه نداریم، پذیرفتنی نیست.
حال ببینیم پس از این نعمت بیکران که مطابق با آرزوهای بشر بود و ما نیز دعا میکردیم که رخ دهد، اکنون درحال انجام چه کاری هستیم؟ تمام توان خود را در جهت فیلترینگ این شبکهها گذاشتهایم و آن را خطری برای امنیت ملی و اخلاقی جامعه خود میدانیم. چنان قاطعانه مدعی میشویم که اجازه برداشتن فیلترینگ را نمیدهیم که گویی کشف بزرگی کردهایم. به جای آنکه قدری از مطالب دیگران استفاده کنیم و به جای آنکه وقت خود را صرف تولید محتوا کنیم، تمامی سرمایه، انرژی و نیروی انسانی خود را برای فیلتر کردن شبکههایی بسیج کردهایم که در اختیار هیچکس نیست و در اختیار همه هست. جالب اینکه این افراد چنان از صاحب فکر و محتوا بودن سخن میگویند که گویی اگر یک رسانه داشته باشند، تمام جهان را به مریدی خود درمیآورند.
فضای مجازی و شبکههای آزاد اجتماعی تمامی ادعاهای گزاف را به چالش کشیده است. هرگونه مبارزهای با اینها آب در هاون کوبیدن است. بهطور قطع از طریق این شبکهها اقدامات خلاف قانون و اخلاق نیز انجام میشود، مطالب زیانبار هم منتشر میشود، ولی اگر کسی یا کسانی مدعیاند که سخنان نغز و آموزندهای دارند، که میتواند منشأ هدایت بشر باشد، در اینصورت چارهای ندارند جز اینکه برای اثبات صداقت خود از دسترسی به این شبکهها دفاع کنند یا حداقل کسی را از دستیابی به آن منع نکنند.
هیچچیز بهتر از این نیست که هر کس حداقل با خودش صداقت داشته باشد. مخالفان دسترسی آزاد به وسیله ارتباط جمعی با صدای بلند، بیتوشگی و بیمایگی خود را فریاد میزنند ولی آن را در پوشش مبارزه و جلوگیری از انتشار مطالب غیرقانونی و خلاف عفت بیان میکنند. این راه نتیجهبخش نیست، همچنانکه تاکنون نبوده است و بدترین نوع فرصتسوزی است. بهترین راه، انطباق دادن خود با فضای آزاد رسانهای است. البته در این فضا درست و نادرست فراوان است. باید به رسانههای مسئول میدان داد تا نقش جداکننده درست از نادرست را برای مردم ایفا کنند. در غیر اینصورت مطالب نادرست پذیرفتنیتر خواهد بود و در پایان فیلترینگ مترادف خوردن چوب و پیاز با یکدیگر است.