محمد احمدنژاد؛ مفهوم حاکمیت از مفاهیم کلان سیاسی است که هر آنچه برای جامعهی هماهنگ و همبستگی جمعیت نیاز است در ذیل آن تعریف میشود. این مفهوم بار دیگر در بستر فعال شدن گسلهای اجتماعی_اقتصادی اخیر مورد چالش قرار گرفته است.
چالشهایی که اگر حاکمیت نتوند آنها را در مفهوم خود جای دهد اساسا با سست شدن اقتدارش همراه خواهد بود. اساسا هر نظامی برای آنکه جامعهاش با فعال شدن گسلهای آن دچار چالش سهمگین نشود نیاز به مفهومی به نام اقتدار دارد.
مراد ما اقتداری برگرفته از ارزش و هنجار عمومی است که هر کس در زیست جمعی خود آن را والا میپندارد و تخطی از آن را به مثابهی امری زشت برای خود در نظر بگیرد. این اقتدار در نظام جمهوری اسلامی بر پایهی اسلامیت و جمهوریت بنا شد که بعد از گذشت ۴ دهه اکنون در مرحلهی اثبات خود قرار دارد و با اتفاقات چند روز اخیر فکر تئوریسنهای و متفکرین جامعه را دوباره مشغول خود کرده است.
کلید واژهای که میتوان به آن استناد کرد خاصگرای و غیریتسازی است. تئوریسنها در ابتدا فضا را طوری ترسیم کردند که همه اقشار چه فرودست چه فرادست ورای اعتقادات مذهبی در ذیل آن زندگی سعادتمندی را خواهند داشت و بر همین اساس صورت بندی جدید در سپهر سیاسی ایران را به نمایش گذاشتند.
اما در هر دهه مثالی میتوان زد که غیرتسازی و خاصگرایی (من_تو) همیشه چالشی اساسی بوده است. من و توی که در ذیل آن مدت زمان کوتاهی ما شدیم. اما در ادامه باز خودیهای که خودیتر و غیرخودیهای که به حاشیهتر رفتند و روز به روز اگر چه با اهمال کاری به حاشیه رفتند، اما عینیتر از گذشته اکنون دائر مدار حیات سیاسی ایران شده اند. چالش بزرگی که دایره خودیها را تنگتر کرد.
این غیرت سازی اکنون دامان کشور را گرفته است و شرط خروج از آن نگاهی دوباره به مفاهیم کلیدی در راستای حاکمیت است. مفاهیم، چون عدالت، آزادی، جامعه مدنی، حق اعتراض مدنی امروز به وضوح خود رانمایان کرده است.
امروز با سر برآوردن صدای فرودستان چه از نظر اقتصادی وچه از نظر سیاسی آنها را چنان عصبانی کردهاست که در شعارهای خود خواستار نوعی دگرگونی هستند چه پاسخی باید داد؟ کشوری که روزی در ذیل آن همهی اقشار جامعه خودی بودند و در چتر حاکمیتی قرار داشتند روز به روزخود و خواست هایشان به حاشیه رانده شد و صدای آنها شنیده نشد تا امروزی که به صورت رادیکال متن سیاست را در اختیار گرفتهاند.
شنیدن صدای اقشار مختلف جامعه نیاز بیش از پیش گفتگو را میطلبد. این گفتگو که در بستر جمعهی مدنی شکل میگیرد به نوعی پلی از حاکمیت و زیست جمعی میباشد که جلوی رادیکال شدن فضا را میگیرد.
متاسفانه در ۴ دههی اخیر چیزی که بیشتر از هر چیز برای ما ارزشی نداشت همین حاشیههای بود که امروز عینیت یافته و خواستار احقاق حق هستند. اکنون شنیدن صدای حاشیهها برای حاکیمت الزامی است تا شاید مرهمی بر دردهای سالیان اخیر آنها باشد و حس رسمیت داشتند در حاکمیت بار دیگر تولید و در بستر آن اقتدار بازتولید شود و این جامعه دوباره بازیابی شود.
نباید فراموش کرد تک تک افراد جامعه نیاز به رسمیت داشتن از طرف حاکیمت دارند تا با شنیدن صدای آنها جامعه رنگ ثبات را ببیند. این به رسمیت شناخته شدن در بستر جامعهی مدنی و بازتولید آن تلاش احزاب و سندیکاها و روشنفکران است.
امروز علاوه بر باز شدن درهای صنوف نیاز به این داریم که روشنفکران ما که زمانی مرجع فکری بودند دوباره گوش شنوا و زبان این فراموش شدگان باشند و در بستر چنین اتفاقی (ما)ی جمعی شکل میگیرد.