
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت:
موضع اصلاحطلبان نسبت به اعتراضات و رويدادهاي اخير، يكي از اصيلترين مواضعي است كه يك گروه سياسي ميتوانست اتخاذ كند. منظورم از موضع اصيل، صرفا درست بودن آن نيست، هرچند معتقد به درستي اين موضعگيري نيز هستم ولي منظور از موضع اصيل، خالص بودن آن نسبت به ايدهها و ارزشهاي يك گروه و فارغ از منافع سياسي و جناحي است. احزاب و گروهها ممكن است مواضعي را اتخاذ كنند كه مطابق ارزشهاي آنان باشد، براي نمونه از يك نامزد خاص و منسوب به خودشان دفاع كنند، ولي اين موضع در عين درستي ميتواند حمل به همسويي با منافع شود و اصالت لازم را نداشته باشد. ولي در اين جريان نه تنها اصلاحطلبان به معناي مرسوم ذينفع نبودند، بلكه شايد به تعبيري بايد با اعتراضات همراهي و از آن دنبالهروي ميكردند تا دچار هزينه نشوند.
حداقل در كوتاهمدت چنين هزينهاي را پرداختند. هرچند به نظر بنده در ميان و بلندمدت به نفع كشور موضعگيري كردهاند و از اين حيث نام و يادشان باقي خواهد ماند، ضمن آنكه موضعگيري آنان در عمل هم بسيار موثر بود و هجوم تبليغاتي عليه اصلاحطلبان به علت همين موفقيت بود. بخشي از افرادي كه خود را منسوب به اصلاحات معرفي ميكنند و به جاي نقد چنين رويدادي، موضع دنبالهروي با آن گرفتند به علت ترس از همين هزينهها بود كه خود را تابع و همسو با فضاي مجازي كردند. به نظر ميرسيد كه اگر اصلاحطلبان وارد ميدان نميشدند و موضعگيري نميكردند، چه بسا اين جريان تخريبي گسترش مييافت يا در كوتاهمدت قابل جمع كردن نبود يا هزينه بسياري را به كشور تحميل ميكرد.
اصالت موضعگيري جريان اصلاحات از اينجا ناشي ميشود كه اين اعتراضات، به طور عادي با عنوان مردمي مواجه شده بود. واقعيت اين است كه بخش مهمي از آنان نيز از همين مردم بودند و اعتراض و رفتارشان قابل فهم بود. از سوي ديگر هجوم تبليغاتي در دفاع از اين جريان و خفه كردن هر صداي مخالفي در مقايسه با گذشته بيسابقه يا كم سابقه بوده است و بالاخره اينكه اصلاحطلباني كه در نقد اين جريان گام برداشتند، نه تنها درون حكومت نيستند، بلكه به نوعي مطرود آن نيز هستند و اكثر آنان دچار مشكلات زندان و... شدهاند و تجربه و حس بدي نسبت به اوضاع دارند و چه بسا نقد آنان به وضعيت جاري كشور بيش از ديگران باشد، ولي اين نقد را به حب و بغضهاي مرسوم در حوزه سياست آلوده نكردهاند. موضعگيري آنان دقيق بود، همه آنان حق اعتراض را به رسميت شناخته و اگرچه دفاع از خشونت و كوبيدن به طبل آن را برنتابيدند ولي نسبت به اعتراضكنندگان عادي خواهان مدارا و عدم برخورد شدند كه خوشبختانه در طرف حكومت نيز اين درخواست، بطور نسبي پژواك داشت. آنان در عين حال از دو منظر مخالف اين برنامهها بودند. اول از جهت ذات چنين رفتارهايي كه ميتواند به سرعت ابعاد تخريبي و ويرانگر پيدا كند و هيچ منفعتي در آن براي كشور و مردم و طبقات ضعيف متصور نباشد و دوم در اين مورد خاص از حيث دستهاي پشت ماجراست كه مثل كساني كه در گوشهاي نشستهاند تا بلكه به طعمه قطعهقطعه شده حمله كنند.
هر دو وجه ماجرا مورد توجه اصلاحطلبان بود. ولي وجه مهمتر در موضعگيري آنان، توجه به ريشههاي عميق اجتماعي و سياسي بروز اين رفتارها بود. در مجموع ميتوان مدعي شد كه مواضع آنان در اين جريان سازنده و نيز بسيار موثر بود. به ويژه در شرايطي كه مجموعه اصولگرايان در انفعال و درماندگي به سر ميبردند. مساله اصلي از اينجا به بعد است. اين مواضع را هر روز نميتوان اتخاذ كرد. اين مواضع سلبي كاركردهاي محدودي دارند. به علاوه طبقه متوسط جامعه و نيز بسياري از مردم كه در برابر اين اعتراضات موضع روشني نداشتند و حتي بعضا همدلي نيز ميكردند ولي از همراهي عملي پرهيز داشتند، به مرور احساس مثبتي نسبت به مواضع اصلاحطلبان پيدا كردند و حتي در فضاي مجازي نيز با اعتماد به نفس شايستهاي حضور يافتهاند و بخشي از كساني كه در روزهاي اول نيز به جمع خشونتورزان پيوسته و آن را تحريك ميكردند، در ادامه عذر خواستند و از اين جريان كنارهگيري كردند.
اين مجموعه از نيروها اكنون نيازمند يك برنامه عملي و مشخص حول يك ايده روشن از سوي جريان اصلاحطلب هستند كه با تحليلي دقيق ريشه مشكلات را بشكافد و با ايدهپردازي و جمع شدن نيروها حول اين ايده و برنامه نشان دهد كه به تناسب مواضع سلبي در برابر حركات تخريبي و خشونتآميز، قادر است كه ايدههاي روشن براي عبور از اين وضعيت ارايه كند. اصلاحطلبان در يك موقعيت سياسي تاريخي قرار دارند. آنان بايد نقش تاريخي خود را براي عبور از اين وضعيت ناپايدار ايفا كنند و افكار عمومي جامعه را نسبت به راهحلهاي خود موافق كنند. بطور طبيعي بخش مهمي از اصولگرايان نيز بايد مخاطب اين تحليلها قرار گيرند. به نظر ميرسد كه غالب آنان نيز متوجه مشكل جامعه هستند، هرچند در اولويت مشكلات و راهحلها ممكن است تفاوت نظر باشد ولي بسط يك گفتمان عبور از تنگناهاي موجود و گفتوگو پيرامون آن وظيفه اصلي هر نيروي سياسي است كه در شرايط كنوني ظرفيت اصلاحطلبان براي تحقق اين هدف بيشتر است. اين آخرين فرصت براي نيروهاي اصلاحطلب است.