
هفته گذشته آقای ربیعی، وزیر کار مدعی شد که پرداخت یارانههای نقدی فقر را دامن زده است. برخی رسانههای اصولگرا این اظهارنظر را به طور ضمنی مورد تعریض قرار دادند؛ چرا که آنان به طور طبیعی فکر میکنند که مگر میشود به مردم پول بدهیم و در عین حال فقر را دامن زده باشیم؟
هفته گذشته آقای ربیعی، وزیر کار مدعی شد که پرداخت یارانههای نقدی فقر را دامن زده است. برخی رسانههای اصولگرا این اظهارنظر را به طور ضمنی مورد تعریض قرار دادند؛ چرا که آنان به طور طبیعی فکر میکنند که مگر میشود به مردم پول بدهیم و در عین حال فقر را دامن زده باشیم؟ حتی میتوانند به کاهش نسبی ضریب جینی هم استناد کنند که پس از سال ۱۳۸۹ این ضریب تا حدی کاهش یافت. این یادداشت در مقام آن است که بگوید این ادعا علیرغم آنکه به ظاهر عجیب است، ولی متاسفانه درست و مطابق با واقعیت است.
هفته گذشته سمیناری از طرف انجمن جامعهشناسی در دانشگاه علامهطباطبایی برگزار شد که به پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی پرداخته بود. در یکی از نشستهای آن دو مقاله درباره فقر طی سالهای گذشته بهویژه در سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۴ ارایه شد. این دو مقاله با استناد به آمار هزینه و خانوار که به طور مستمر از سوی مرکز آمار ایران تهیه میشود، تدوین شده است.
هر دو پژوهش نشان میدهد که فقرِ درآمدی در ایران رو به افزایش است؛ هم در شهر و هم در روستا و روند گسترش فقر شهری بیش از روستا بوده است. آمار و دادههای هر دو پژوهش جزو رسمیترین آمار کشور است. این آمار امروز نیز تولید نشده است، بلکه در همان سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۴ و در هر سال تهیه شده است و امروز از زاویه سنجش فقر مورد استفاده قرار گرفته است.
ابتدا درباره ضریب جینی که معیار نابرابری درآمدی است، توضیح دهیم که این ضریب از سال ۱۳۸۹ به میزان روشنی کمتر شده که به معنای کاهش نابرابری است؛ ولی این امر به معنای بهبود درآمد طبقات پایین نیست، بلکه به دلیل کاهش درآمدی کل مردم است که تفاوتها کمتر شده در حالی که وضع بدتر شده است. فرض کنید یک نفر درآمد ۱۰ و دیگری ۱۰۰ داشته باشد. اگر درآمد اولی ۹ و درآمد دومی ۸۰ شود، نابرابری میان آنها کمتر شده ولی وضع فرد فقیر بهتر نشده است. در واقع کیک اقتصاد کوچکتر شده است، ولی مسأله مهم جای دیگری است. در ۸ سال حکومت احمدینژاد یک اتفاق بیسابقه رخ داد که حتی در دوران جنگ هم سابقه نداشته است. برای فهم این ادعا کافی است که تعداد شاغلان کشور را در ۵۰ سال گذشته مرور کنیم.
مشاهده میشود که بزرگترین رشد تعداد شاغلان در دهه ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ رخ داده که بیش از ۴۰درصد است. در دوره انقلاب و جنگ یعنی ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵، نیز ۲۵درصد رشد اشتغال داشتهایم. ولی در دوره ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵، فقط ۱۲درصد رشد اشتغال داشتیم که این نیز مربوط به سه سال ١٣٩٢ تا ١٣٩٥، یعنی دولت جدید است و در دوره احمدینژاد فقط ۴درصد رشد اشتغال داشتیم که درحد فاجعه و بدتر از آن است. تازه فراموش نکنیم که از ۲۱میلیون نفر شاغلان در سال ۱۳۹۲، حدود ۲میلیون نفرشان (۹درصد) اشتغال ناقص داشتهاند که چندان شغل هم محسوب نمیشود.
برای فهم اهمیت ماجرا بیایید فرض کنیم که رشد اشتغال در دهه ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵، مشابه دهه ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ بود. هرچند به دلیل افزایش درآمدهای نفتی باید این رشد بیشتر هم میشد، ولی فرض کنیم همان ۴۰درصد را در تعداد شاغلان داشته باشیم. در اینصورت در سال ۱۳۹۵ باید حدود ۲۹میلیون نفر شاغل در کشور میداشتیم که حدود ۶میلیون نفر بیش از رقم موجود است. ریشه اصلی فقر بیکاری است. این تعداد بیکار، بخش عمده همان فقرا هستند. آنها اگر به اندازه حداقل حقوق هم دستمزد میگرفتند حداقل ماهانه ۲/۱میلیون درآمد داشتند، اگر متوسط خانوار آنان ۳ نفر باشد، درآمد هر عضو آن حداقل ۴۰۰هزار تومان بود و نه دریافت یارانه ٤٥هزار تومانی که هر سال آب میرود.
چگونه آن یارانه این اشتغال را نابود کرد؟ تاکنون حدود ۲۵۰هزار میلیارد تومان یارانه پرداخت شده است. اگر بهطور متوسط برای ایجاد هر شغل ۵۰میلیون تومان سرمایه نیاز باشد (متوسط این ۷سال گذشته)، با این رقم ۵میلیون شغل ایجاد میشد و امروز نهتنها اثری از فقر نبود، بلکه بیکاری هم نبود و درآمد کشور نیز حداقل ۲۵درصد بیش از این بود. گمان میرود که پس از خواندن این یادداشت متوجه باشیم که چگونه پرداخت یارانهها فقر را تشدید کرد؟ با وجود این، در دوره احمدینژاد نه اعتراضی بود و نه انتقادی؟ آیا باور میکنید؟