bato-adv
کد خبر: ۳۲۱۸۷۶

موسیقیدان‌های قصاب و هتلدارهای پیانیست!

تاریخ انتشار: ۰۰:۱۸ - ۱۹ تير ۱۳۹۶
 هرچند شاید نتوان ایران (با مختصات جغرافی امروزش) را خاک مادری فرامرز گرمرودی معرفی کرد، اما این‌جا خاکی است که این هنرمند در آن بچگی کرده، به نوجوانی رسیده، سال‌های جوانی‌اش را در آن طی کرده و حالا که مرز بزرگسالی را طی کرده و دارد پا به عرصه کهنسالی می‌گذراد، بخش مهمی از خاطراتش را در این خاک به ثبت رسانده است. گرمرودی که از پدر و مادری باکویی در ایران چشم به جهان گشود، با علاقه‌ای که از والدینش به ارث برده بود، پا به عرصه موسیقی گذاشت و پس از حدود نیم قرن امروز در کشور جمهوری آذربایجان اعتبار علمی و فرهنگی زیادی را نصیب خودش و البته ما ایرانیان کرده است، اگر بدانیم! او هم مانند بسیاری دیگر از هنرمندان ایرانی در خارج از کشور بیش از داخل مورد توجه قرار گرفته است.
 
به گزارش شهروند، البته تا امروز علاوه بر اجراهای گوناگون با ارکسترهای بنام جهانی در سطح اروپا، بارها در سالن همایش‌های برج میلاد به همراه گروهش کونول آنسامبلی به روی صحنه رفته و ورک شاپ‌هایی را با هنرمندان شهیر آذربایجان مانند مالک منصور اف در ایران برگزار کرده است. شاید عده‌ای نمی‌خواهند دستاوردهای موسیقایی او را ببینند، اما شاید بار کج بدخواهان  به منزل نرسد و راه راست گرمرودی‌ها بالاخره به نتیجه برسد. با این هنرمند که سال‌ها در ایران نامش را از یاد برده بودند، اما امروز در عصر ارتباطات دیگر نمی‌توان ماه اقدامات بزرگشان را پشت ابرها مخفی کرد، گفت‌وگو کرده‌ایم و از او درباره فعالیت‌هایش در یک دهه اخیر، برنامه‌هایی که پیش‌رو دارد و تفاوت‌های موسیقی دو کشور همسایه یعنی جمهوری‌آذربایجان و ایران سوالاتی پرسیده‌ایم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید:

کشور موسیقیدان‌های قصاب

  نگاه مردم در جمهوری آذربایجان به موسیقی چه تفاوتی با نگاه ما ایرانیان دارد؟
مردم جمهوری آذربایجان اساسا علاقه خاصی به موسیقی دارند. من ١٠‌سال است که به جمهوری آذربایجان می‌روم و می‌آیم. در آن‌جا ممکن است که یک قصاب هم فارغ‌التحصیل رشته موسیقی باشد. من یک دختر ٢٣، ٢٤ ساله را در جمهوری آذربایجان دیدم که فورتو پیانو را تمام کرده، اما رزرویشن هتل است. به او گفتم که اگر می‌خواستی رزرویشن هتل شوی، چرا رشته موسیقی را انتخاب کردی؟ می‌گفت که کار در هتل برای معاش و موسیقی برای زندگی. در جمهوری آذربایجان چند کنسرواتوار وجود دارد که آن‌قدر تعداد متقاضیان آن کنسرواتوارها بالاست که آنها در گزینش دانشجو دچار مشکل می‌شوند.
 
 بعد از «نیازی» یک مکتب رهبری در جمهوری آذربایجان ایجاد شد و الان رئوف‌ عبدالله‌اف رهبر ارکستر سمفونیک آذربایجان است. درواقع رئوف عبدالله‌اف جایگزین نیازی شد. موسیقی سمفونیک در جمهوری آذربایجان هنوز انضباط خودش را حفظ کرده و افرادی که برای شنیدن این موسیقی به سالن‌های کنسرت می‌روند، لباس مخصوص می‌پوشند، چون پوشیدن هر لباس دیگری را بی‌احترامی به ارکستر و آثار موسیقی تلقی می‌کنند. این نگرش واقعا قابل‌تقدیر است.
 
از اپرای «لیلی و مجنون» در آذربایجان نسخه‌های مختلفی وجود دارد. جالب است که همین الان دانشگاه‌های آذربایجان دارند آدم‌هایی را تربیت می‌کنند که هر ١٠‌سال یکبار، اجراکنندگان این اپرا در ارکستر سمفونیک تغییر کند. این‌طور نیست که یک نفر دایما در این اپرا بخواند و بقیه از صحنه دور بمانند. آنها خودشان یک عده را تربیت می‌کنند که در این کار حرفه‌ای شوند. آنها نمایشنامه‌هایی مثل «اتللو» یا «رومئو و ژولیت» را به شکل پرفورمنس‌ اجرا می‌کنند که هم بعد نمایشی‌شان جذاب است و هم بعد موسیقی‌شان. من در این ١٠سالی که در آذربایجان بوده‌ام، خیلی از واقعیت‌ها را دیده‌ام و می‌دانم که آنها برای رسیدن به چنین جایگاهی چه زحمتی کشیده‌اند. ما هم باید زحمت بکشیم و دست از شامورتی‌بازی، بت‌سازی و جناح درست‌کردن برداریم. علم موسیقی، علم ظریف و زیبایی است که دامنه‌ای گسترده دارد، اما نمی‌دانم چرا ما آن را به چند اسم خاص محدود کرده‌ایم.
ایران با پتانسیل ٨٠‌میلیون نفر جمعیت و با داشتن اقوام مختلف که هر کدام موسیقی رنگارنگ خودشان را دارند، باید  بیشتر از ٣، ٤ مکتب داشته باشد و موسیقیدان‌های صاحب سبک بیشتری در این کشور باید خودشان را نشان بدهند.

شادیانه‌های غم‌انگیز در ایران

  موسیقی در کشور آذربایجان چطور به توده مردم نفوذ پیدا کرده است؟
آذربایجان یک زمان به جز دو، سه سالن که از زمان استالین و لنین ساخته شده‌اند، جای دیگری برای اجرای موسیقی نداشت. این کشور یک کشور کمونیستی بود و برخلاف کاپیتالیست‌ها از اوضاع اقتصادی خوبی برخوردار نبود. به همین خاطر خیلی از خوانندگان بزرگ آذربایجان می‌رفتند و در عروسی‌ها می‌خواندند. آن‌وقت در ایران که همه از مرام و معرفت درویشی صحبت می‌کنند و می‌گویند دل‌شان برای فقرا می‌سوزد، کنسرت‌ها برای طبقه اول جامعه برگزار می‌شود و در گذشته هم نگاه کنید، کمتر موردی را می‌بینید که خوانندگان در روستاها اجرا گذاشته باشند. اما در آذربایجان عارف بابایف هم اگر به یک عروسی در یک روستا دعوت می‌شد، آن دعوت را رد نمی‌کرد. البته عروسی‌های‌شان هم به آن شکلی نیست که شما فکرش را کنید. در این‌جا شاید با‌ هزار بدبختی یک عروسی می‌گیرند و مهمان‌ها هم هر چه دارند را خرج خودشان می‌کنند تا ظاهرشان را به رخ همدیگر بکشند، اما در آن‌جا شکل و رسم برگزاری عروسی‌ها طور دیگری است. در عروسی‌های آذری، پدر داماد با یک جعبه شیرینی جلوی در نشسته و هرکس که می‌آید، ١٠، ٢٠ یا ٥٠ مانات به او می‌دهد که مجموع این پول می‌شود پول خانه عروس و داماد. از طرفی، شیوه شادمانی و سرورشان هم این‌طور است که در عروسی‌ها یک نفر یک موغام را می‌خواند و بقیه لذت می‌برند.

میکل آنژ و حضرت داوود

از میکل آنژ درخصوص مجسمه حضرت داوود می‌پرسند که تو چطور چنین معجزه‌ای را با سنگ خلق کردی؟ میکل آنژ هم  می‌گوید که آن مجسمه در اصل خود سنگ وجود داشت و من فقط اضافه‌های سنگ را تراشیدم! ما هم در گروه «کونول آنسامبلی» چنین کاری را با شعر و موسیقی‌های آذری انجام دادیم. خود من با شاعرانی همچون فضولی، شهریار و سید عظیم شیروانی، کلمات جدیدی را جایگزین برخی از کلمات شعرهای آذری کردم. این کار را طوری انجام دادم که در محتوای آنها تغییری ایجاد نشود.  
 
  تازه‌ترین فعالیت‌های گروه‌ شما چه در زمینه انتشار آلبوم و چه در زمینه برگزاری کنسرت موسیقی چه فعالیت‌هایی بوده است؟
آخرین کنسرت گروه ما در جمهوری آذربایجان در دوم فروردین‌ سال‌جاری برگزار شد که در آن کنسرت افرادی چون عارف‌ بابایف (مدیر بخش آواز موغامی کنسرواتوار باکو)، نزاکت تیمور اوا، احترام حسین‌اف و چند تن از خالق آرتیستی و امکدارهای دیگر موسیقی آذری حضور داشتند. در آن کنسرت تماما ساخته‌های من اجرا شد. در زمینه آلبوم هم در زمستان‌ سال گذشته آلبومی از من با نام «منظر» منتشر شد که ٢١قطعه دارد. من در آن آلبوم فقط یک شعر دارم، اما موسیقی تمامی قطعات را خود من در دستگاه‌های چهارگاه، دشتی، سه‌گاه، زابل و راست پنج‌گاه ساخته‌ام.

کپی‌ها محکوم به حذفند

  سرنوشت کسانی که در این محیط مشغول فعالیت‌اند، درنهایت به کجا خواهد رسید؟
الان اکثر خواننده‌ها می‌خواهند مثل آقای محمدرضا شجریان بخوانند. آقای شجریان آدم خودساخته‌ای است و برای آواز ایران خیلی زحمت کشیده‌ است. من هیچ شکی در این موضوع ندارم، اما به جز ایشان، سبک، تحریر و مکتب دیگری هم باید وجود داشته باشد. به نظرم این سبک و مکتب‌ها وجود دارند، اما شنیده نمی‌شود، چون آن محل آکادمیکی که باید فکر و ایده‌های جدید در آن پرورش پیدا کند، وجود ندارد. در نتیجه نه صدای جدیدی وارد موسیقی ایرانی می‌شود و نه جریان تازه‌ای در این موسیقی شکل می‌گیرد. فقط یک عده در مسیر تقلید عده‌ای دیگر حرکت می‌کنند و چون این کپی‌ها کیفیت نسخه اصلی را ندارند، لاجرم پس از مدتی از صحنه حذف می‌شوند.

ماجرا از عروسی دخترم آغاز شد

  با توجه به آن‌که زیست شما در ایران بوده، چطور شد که تمرکزتان را روی ادبیات و موسیقی موغامات جمهوری آذربایجان گذاشتید؟
من اصالتا آذری هستم و پدر و مادرم اهل باکو بودند. آنها در‌ سال١٩٣٥ به ایران می‌آیند. البته هر دوشان هم در ایران فوت ‌شدند. من در سال ٢٠٠٧ به خاطر عروسی دخترم به باکو رفتم و بر حسب تصادف در آن‌جا ماندنی شدم. دفعه اول که خواستم یک فعالیت موسیقایی در آذربایجان انجام بدهم، به خاطر یاد کردن از خانواده‌ام بود. هیچ‌وقت این کار را به چشم مالی و اقتصادی ندیده‌ام. البته من قبل از سفر به باکو هم موسیقی جمهوری آذربایجان را به واسطه پدرم می‌شناختم. این موسیقی مدام در خانه ما پخش می‌شد. صفحه آثار شوکت علی‌اکبراوا در خانه ما وجود داشت و من در دهه ٤٠موسیقی‌ آذری به گوشم آشنا بود. مدتی بعد تارنوازی رامیز قلی‌اف روی من تاثیر گذاشت. من هنرجوی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی بودم و در آن‌جا تارنواز‌های بزرگی را دیده بودم و می‌دانستم که چه کسی تارنواز خوبی است. به همین خاطر من به موسیقی آذری علاقه زیادی داشتم و از حدودا ١٠‌سال پیش تصمیم گرفتم در آذربایجان فعالیت کنم و موسیقی آذری بسازم.
 
  رابطه‌تان با شعر و موسیقی فارسی چطور است؟ چرا سعی نکردید نمونه کاری که در جمهوری آذربایجان انجام دادید را در ایران انجام دهید؟
من به شعر و موسیقی فارسی هم علاقه زیادی دارم و حافظ، سعدی و مولوی را دوست دارم و به‌نظرم حتی علت آن‌که می‌توانم شعر فضولی را تحلیل کنم هم این است که مولانا را خیلی خوب می‌شناسم. با این حال در موسیقی ایرانی طی ٢٠،٣٠‌سال اخیر یک چیزی مرا آزار می‌داد. از یک جایی به بعد حس کردم که در موسیقی ایرانی دیگر کار خوبی نمی‌شنوم. من معتقدم که در موسیقی ایرانی بعد از آلبوم «دستان» به آهنگسازی پرویز مشکاتیان، اثر درخشان و زیبای دیگری ساخته نشد. به نظرم هنوز بهترین اثر دشتی ایران، آلبوم «آستان جانان» با آهنگسازی پرویز مشکاتیان و با صدای محمدرضا شجریان است. بعد از آن هر کسی دشتی ساخته و خوانده، خواسته «آستان جانان» باشد. شاید سلیقه من طوری شده که دیگر نمی‌توانم چیزی به خوبی آن بشنوم.
 
  در جمهوری آذربایجان چه کارهایی در زمینه موسیقی موغامات انجام داده‌اید؟
من حدودا ١٠‌سال پیش یک آلبوم با نام «بلالی باش» را به همراهی رامیز قلی‌اف منتشر کردم که به‌عنوان آلبوم‌ سال انتخاب شد و بعدها آقای دامون شش بلوكي گفتند که این آلبوم بهترین اثر  موسيقي نواحي ‌سال شده است. به جز آن من ١٠‌سال است که در کنسرواتوار جمهوری آذربایجان فعالیتی دارم و همین حالا هم در جمهوری آذربایجان مسئولیت اجرای برنامه تلویزيوني موغام و معنويت شبكه تلوزيوني مدنيت برعهده من است و به من اجازه داده‌اند که آدم‌ها را خودم براساس شناختی که دارم، انتخاب کنم. در گروه «دلنوازان آذربایجان» هم که فعالیت دارم و ضمن خوانندگی، شعرسرایی و آهنگسازی، نوازندگی عود هم انجام می‌دهم. در کل اگر بخواهم دلیلی برای گرایش پیدا کردن به موسیقی آذربایجانی بیان کنم، شاید بتوانم به گیرایی اجرا و تنوع ملودی‌ها در موسیقی آذری اشاره کنم. همه اینها روی هم رفته باعث شد باوجود این‌که زیست من در ایران است، گرایش موسیقایی‌ام بیشتر به سمت موسیقی موغامات جمهوری آذربایجان باشد.
 
  تصمیم ندارید اثری به زبان فارسی بسازید و در ایران اجرا کنید؟
اتفاقا یک قطعه حدودا ٣٨-٣٧ دقیقه‌ای براساس شعر «زمستان» مهدی اخوان ثالث در دستگاه همایون نوشته‌ام که اثری بسیار جدید و قابل تأملی است. این قطعه با همکاری ارکستر سمفونیک آذربایجان اجرا شده و فقط ضبط آن باقی مانده که خودم روی این قطعه خواهم خواند. قصد دارم این اثر را به همراه ارکستر سمفونیک آذربايجان در تهران و احتمالا در آلمان و وین به روی صحنه ببرم.

وقتی موسیقی رسمیت ندارد

  به‌نظر می‌رسد که چند‌سال است در موسیقی ایرانی به‌ویژه در جایگاه خواننده یک عده برای مردم تبدیل به بت شده‌اند و در این میان افراد دیگری هم دیده می‌شوند که معمولا نسخه‌های درجه دوم و سوم همان بت‌ها هستند و هیچ‌وقت به نسخه اصلی نمی‌رسند. فکر می‌کنید چرا ما در هنر به بت‌کردن برخی از هنرمندان علاقه‌مند هستیم و به نظرتان چه ایرادهایی در سیستم آکادمیک ما وجود دارد که فکر و اندیشه جدیدی به موسیقی ایرانی نمی‌آید و همه به دنبال کپی‌کردن از روی یکدیگر هستند؟
در کشور ما موسیقی حرام است و این موسیقی که امروز در سطح کشور پخش می‌شود، از نظر سیستم و دولت به رسمیت شناخته نمی‌شود. در تمام ٤٠‌سال گذشته این‌طور بوده که ما یک استودیویی را پیدا می‌کنیم و موسیقی‌مان را در آن ضبط کرده و پخش می‌کنیم. همیشه همین روال تکرار می‌شود و اگر کسی هم مطرح شده، به این صورت بوده است وگرنه موسیقی از نظر دولت و سیستم شکل رسمی ندارد. تا وقتی که موسیقی در کشور رسمیت نداشته باشد، نمی‌توان آن را با جای دیگری مقایسه کرد، حتی نمی‌شود موسیقی داخل کشور را با خودش مقایسه کرد. در این وضع نمی‌توانید متوجه شوید که آیا واقعا فلان خواننده بهترین است که بتش کرده‌اید یا نه. به نظرم اگر موسیقی قرار است بررسی شود و مورد مقایسه قرار بگیرد، باید یک جای به‌خصوصی برای تولید داشته باشد و از حالت تولید انواع گوناگون بیرون بیاید. آن‌وقت احتمالا فکر و سبک جدیدی هم از دل این اتفاق بیرون می‌زند.

شاگرد ایرانی رامیز قلی‌اف

  جریان تقلید در عرصه نوازندگی چه تاثیری دارد؟
در موسیقی کشور باید شرایطی پیش بیاید که مکتب‌های مختلفی ایجاد شوند و مردم قدرت انتخاب داشته باشند. ما اگر امثال یعقوب ممداف، خان شونسکی، سید شونسکی و مطلب مطلب‌اف را داشتیم، آن موقع می‌توانستیم انتخاب کنیم که چه کسی بهتر است. شما اگر نوای تار آقای مالک منصوراف را بشنوید، متوجه می‌شوید که با تمام تارهایی که تاکنون شنیده‌اید، تفاوت دارد. من بسیاری از بزرگان صاحب سبک تار در ایران را می‌شناسم که دوست دارند آقای منصوراف در ایران کلاس بگذارد و تار آموزش بدهد. آقای ساکت ٤، ٥‌سال شاگرد آقای رامیز قلی‌اف بوده و دوست دارد کارهای ایشان را انجام دهد. موسیقی خیلی گسترده است و در آذربایجان فقط ٣٠ نفر درجه «خالق آرتیستی» (Xalq artisti) دارند و خیلی‌های دیگر هم امَکدار هستند، ولی در ایران این‌طور نیست و آدم‌هایی هم که وجود دارند، از یک عده خاص تقلید می‌کنند.
 
  بسیاری از فعالان و منتقدان موسیقی کلاسیک در ایران معتقدند که این موسیقی غربی در همان مرکز ثقلش که اروپا باشد هم مخاطبش را از دست داده و بیشتر مخاطبان کنسرت‌های کلاسیک در اروپا و آمریکا، افراد مسن هستند. آیا منتقدان در مورد جمهوری آذربایجان هم می‌توانند ادعا کنند که موسیقی سمفونیک و کلاسیک در آن‌جا مخاطب خود را از دست داده یا خیر؟
این‌که گفته می‌شود موسیقی کلاسیک در دنیا مخاطبش را از دست داده، تا حدودی در مورد هنرهای دیگر هم صدق می‌کند. الان مردم دنیا شکسپیر و دانته را هم کمتر می‌خوانند. شما اگر از یک جوان آلمانی در مورد شوپنهاور بپرسید، شاید او را نشناسد. مردم آثار پیکاسو را هم کمتر می‌بینند و آنهایی که وضع‌شان خوب است بیشتر این آثار را می‌بینند تا پزش را بدهند. مردم معمولی خیلی رغبتی به دیدن چنین چیزهایی ندارند. اما با این حال در بعضی جاها شرایط متفاوت است. شما وقتی در وین اتریش سوار تاکسی می‌شوید، از ضبط خودرو موتزارت گوش می‌کنید. آنها اصلا تلویزیون تماشا نمی‌کنند. من خودم ٥‌سال متوالی در وین کنسرت مشترك با اركستر فلارمونیک گذاشتم. در آن‌جا ٤سالن در نزدیکی همدیگر وجود دارد که این سالن‌ها هیچ‌شبی جای خالی ندارند و همیشه پر از تماشاگر هستند. شما برای اجرای یک کنسرت در آن سالن‌ها باید از یک‌سال قبل قرارداد ببندی چون از الان برنامه‌شان تا ماه دسامبر پر است.

چرا گوشه دلبربا را نخواندی؟

  ما هم در کشورمان خواننده‌هایی را داریم که به عروسی‌ها می‌روند، اما در اصطلاح از آنها با نام مجلس‌گرم‌کن یا مطرب یاد می‌شود. ماجرای خوانندگی ایران و آذربایجان در عروسی‌ها هم با هم فرق دارد؟
در جمهوری آذربایجان آدم‌های سن بالا هم به خیلی از گوشه‌ها تسلط پیدا می‌کنند. یک نفر می‌گفت که اگر مرا به یک عروسی دعوت کنند تا بخوانم، دعوت‌شان را نمی‌پذیرم، چون در آن‌جا ممکن است یک نفر یک موسیقی را سفارش بدهد و تو اگر نخوانی آبرویت می‌رود. خودش می‌گفت که یک‌بار در یک عروسی بیات شیراز خواندم و وقتی که اجرایم تمام شد، یک پیرمرد گفت این چه بود که خواندی؟ چرا گوشه‌ دلربا را نخواندی؟ وقتی یک پیرمرد می‌تواند از اجرای یک نفر متوجه شود که گوشه دلربا را نخوانده، طبیعی است که آن کشور ارکستر سمفونیک و کلاسیک خوبی داشته باشد. آن‌وقت در ایران یک عده نی را با پیانو یا با ویولن اشتباهی می‌گیرند. خیلی‌ها نمی‌دانند ساز عود چیست. فقط یک عده را می‌بینید که یک گیتار دست‌شان گرفته‌اند و با دو آکوردی که بلد هستند، در پارک‌ها گیتار می‌زنند. ما یک بل‌بشویی درست کرده‌ایم که خودمان نمی‌دانیم چه می‌خواهیم.
 
  شما خواننده گروه «کونول آنسامبلی» یا دلنوازان آذربایجان هستید که به جز شما سایر اعضای آن گروه از نوازندگان مطرح آذربایجان هستند. این گروه به لحاظ محتوایی چه نوع آثاری را اجرا می‌کند؟
ما در گروه «کونول آنسامبلی» براساس ساختار ملودی‌های موغامی و برداشت‌هایی که از موسیقی ردیفی ایران داریم، یک‌سری کارهای تلفیقی انجام می‌دهیم. هدف ما این است که قدرت علمی و اجرایی گروه‌مان را تا سطح ارکسترهای بزرگ دنیا نظیر ارکستر سمفونیک جمهوری آذربایجان و یا ارکستر فیلارمونیک وین بالا ببریم. کارهایی که ما در آذربایجان انجام می‌دهیم، برگرفته از تمامی دستگاه‌ها و آوازهای ایرانی و ١٢موغامات آذربایجانی است. سعی کرده‌ایم که کارهای‌مان را با درآمد، رنگ‌ها و تصنیف‌های مختلف و با اشعار جدید ارایه دهیم تا از آن شکل تکراری و ساده‌ای که نمونه‌اش در موسیقی فولک رایج است، دربیاید و شکل تازه‌تری به خود بگیرد. ما اشعار آذری را غنی‌تر می‌کنیم و ساختار ملودی‌ها را هم طوری تغییر می‌دهیم که به محتوای کار لطمه نخورد. درواقع ما به اساس کار دست نمی‌زنیم و فقط اضافه‌های آن را برمی‌داریم.
bato-adv
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۹
ممنون از گزارش واطلاع رسانی
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱