کیهان نوشت: گزارشی از ماجرای افراد معتادی که برخی شبها را در گورستان سر میکنند، اگرچه تکاندهنده است اما خبر تازهای نیست. حقوقهای نجومی و قراردادهای خفت بار و اختلاسهای میلیاردی و ... از یک سو و مشکلات بیش از حد مردم مانند گرانی و تورم و بیکاری و اعتیاد و فقر و ... از سوی دیگر، نقاط شرمآور و فاجعهباری برای دولت به شمار میآید که وعده داده بود اگر چرخ سانتریفیوژها نمیچرخد، لااقل چرخ زندگی مردم بچرخد.
این ها موضوعاتی است که بارها و بارها و پیش از همه از سوی رهبر معظم انقلاب و سپس دلسوزان و خیرخواهان و متعهدین انقلاب و نظام اسلامی گفته و نوشته و بیان شده و البته به همین گفتهها و نوشتهها بسنده نشده و بسیاری از خیرین و نیکوکاران در غالب مساجد و هیئتهای مذهبی آستین همت بالا زده و ورای «برجام» بازیهای دولتی در همان بیغوله ها و خراب آباد ها و مناطق فقر زده، به تکالیف الهی و دینی خود عمل کرده و به انحاء مختلف، صدقات و خیرات و مبرات بسیاری بدون کوچکترین فخرفروشی و نمایشی در شبکههای اجتماعی داده و میدهند تا بلکه ذرهای از آمال این بخش از مردم را کم کنند.
اما گویا فیلمساز جشنواره زده ما، تازه اینگونه واقعیات به گوشش خورده و به همان دلیل نگاه مورچهوار شبه روشنفکری فکر میکند چون خودش نمیدانسته و ندیده پس هیچ کس دیگر هم نمیبیند و نمیداند! غافل از آنکه وقتی ایشان در ضیافتهای اسکاری و جشنوارهای خود در لس آنجلس و برلین و کن و ... و سر میزهای شام میهمانیهای امثال «الرمیحی» قطری (نماینده امیر قطر) و الکساندر مالت گای اروپایی (رئیس کمپانی ممنتو) لبخندهای آنچنانی میزد و دستخوشهای میلیون دلاری تحت عنوان حمایت و «فاند» دریافت میکرد، در همان زمان، دهها کمیته و موسسه و انجمن خیریه و امداد و صدها نفر از مومنین خیر و نیکوکار، روزانه بار فقر از دوش هزاران انسان درمانده برمیداشتند اما متاسفانه روح این به اصطلاح هنرمند هم از آنها خبر نداشته و ندارد و هنوز هم به شعر و شعار دادن بسنده میکند و تازه از مسئولین درخواست میکند که به این جور مکانها سر بزنند!
کافی بود این استاد سینمای اجتماعی! یک سری از فیلمهای جشنواره عمار را میدید یا فقط بعضی شبها، همین اخبار 20/30 را از تلویزیون تماشا میکرد تا به بخشی از نابسامانیهای اجتماعی(!) میدان ونک به پایین آشنا شده و این گونه متوهم نباشد که همه معضلات این جامعه در دو سه گروه مرفه بیدرد پیرامون ایشان و مسائلی از قبیل خیانت و مهاجرت و عشقهای ضربدری و مثلثی و مربعی و ذوزنقهای و بخشش متجاوز به زن و خانه و زندگی و ... خلاصه شده و میشود!
کسی نیست از این جناب به اصطلاح اسکاری بپرسد، خود شما با این همه ادعاهای پر طمطراق یک فیلمساز به اصطلاح اجتماعی، تاکنون چقدر به مستضعفین و محرومین و پابرهنهها در قاب دوربین تان پرداختهاید؟!! آیا به جز «خیانت یک مرد به زنش»، «سرخوشیهای چند زوج شکم سیر در کنار دریا و گم شدن دختری در این میان»، «تلاشزنی مرفه برای خارج کردن خود و دخترش از کشور»، «بازگشت مرد مهاجرت کرده پشیمانی به فرانسه برای طلاق زنی که نمی داند به چه علت از وی جدا شده» و «سر و کله زدن یک زوج تئاتری با یک مرد مسن دربه داغان مافنگی که از قضا به ناموس و خانه و زندگی آنها تعرض کرده» و ... موضوع دیگری را به عنوان نابسامانیهای اجتماعی در فیلمهایتان قالب کردهاید؟ در کدام نما یا صحنه فیلمهایتان، اشارهای به دشواریهای معیشتی و زندگی این مردم وجود دارد؟! راستی ماجرای فیلم جدیدتان در اسپانیا چه بود؟!
آن روی سکه گورخوابهای شهریار زندگی اشرافی شما و همکاران و دولتمردان متبوعتان است؛ همانها که به یک اشارهشان کمپین «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» راه انداختید و چوب حراج به منافع ملی زدید. یک بار هم شد نسبت به این زندگیهای اشرافی اعتراض کنید و بغض و شرم وجودتان را فرا بگیرد؟ به همکارانتان که با اختلاس میلیاردی از صندوق ذخیره فرهنگیان سریال ساختند و به بازیگرانی که از همین پول دستمزدهای میلیاردی گرفتند اعتراض کردید؟ آن هنگام بغض و شرم در کدام قسمت وجود شما بود؟ دوستان شما با سرمایهگذاری مفسد اقتصادی چون بابک زنجانی فیلم ساختند و جایزه همان فیلم را به آقای روحانی تقدیم کردند؛ آن زمان کجا بودید؟ وجدانتان آزرده نمیشد؟
شرم وجودتان را فرا نمیگرفت تا نسبت به حیف و میل بیتالمال از جانب هم صنفیهایتان اعتراض کنید و آن را یکی از عوامل تبعیض و بیعدالتی و اختلاف طبقاتی بدانید! به نظر میرسد به صورت گزینشی بغض و شرم سراسر وجود شما را فرا میگیرد و این نامهنگاریها هم از سر دیده شدن و جلب توجه است وگرنه اگر قرار باشد گورخوابهای شهریار سر و سامان بگیرند اول از همه باید یقه زندگی اشرافی برخی دولتمردان و کسانی مثل شما و برخی همکارانتان را گرفت که به فرموده امیرالمؤمنین(ع): نعمت فراواني نديدم، مگر اين كه در كنارش حقي ضايع شده باشد.
جناب آقای اسکاری! شما بهتر است سری به خودتان بزنید! و از «دروغ» و «بی رحمی» و «از یاد بردن هموطنان» و ... هم دم نزنید! ادعای «سراسر وجودم شرم است» (اگر واقعا صادقانه باشد) تنها بخش ناچیزی از عدم توجه به این مردم و سرزمین خود و مشغولیت با بازیهای اسکاری است که متاسفانه آن هم نیمه کاره و با فرافکنی و متهم کردن دیگرانی همراه شده که (علیرغم همه معضلات موجود) در بحبوحه غفلتها و خودباختگی ها و بازیهای شبه روشنفکرانی مانند شما، در حد وسع خود و امکانات موجود، به وظایفشان عمل کردهاند.
شما را به ایران و ایرانی چه کار!؟ به همان بنیادهای قطری و جشنوارههای غربی رسیدگی کنید!