زن جوانی که چند هفته پیش خودش را برای مادرشدن و تولد نخستين فرزندش آماده میکرد، فکرش را هم نمیکرد که حالا به جای در آغوشگرفتن نوزادش، روی تخت بیمارستان در بخش ICU بستری شود. این مادر جوان و همسرش با هزاران امید و آرزو خودشان را برای تولد امیرحسین کوچولو آماده کرده بودند؛ اما همه چیر یکدفعه به هم ریخت. مادر خانواده که قرار بود با یک سزارین ساده امیرحسین را به دنیا بیاورد، تنها چند ساعت بعد از تولد او دچار مشکل شد. شکم مادر امیرحسین بعد از تولد ورم کرد و حالش بد شد، آنقدر بد که در خانه روی دستهای لرزان و نگران همسرش از هوش رفت تا دوباره در همان بیمارستانی که امیرحسین را به دنیا آورده بود، بستری شود. او دوباره باید زیر تیغ جراحی میرفت.
مادر امیرحسین دوباره به اتاق عمل رفت تا شاید این بار تیغ جراحی مرهمی باشد بر دردهای بیامانش. پزشکان از عملش راضی بودند؛ اما ادامه درمان در آن بیمارستان را به صلاح نمیدیدند. هماهنگیها خیلی زود انجام شد، خیلی زودتر از روال عادی. الان چند روز است که مادر در ICU بیمارستان مجهزتری بستری است. امیرحسین که امروز وارد دهمین روز زندگیاش شده تاکنون فقط چند ساعت آغوش گرم مادر را تجربه کرده.
مثل اینکه نبود مادر در همین چند روز هم کار دستش داده. این نوزاد ١٠ روزه زردی گرفته و آن هم در بیمارستان دیگری بستری است؛ البته خیلیها مثل امیرحسین زردی میگیرند، اما او شرایطش خاص است. امیرحسین نه گرمای آغوش مادر را تجربه کرده و نه مهر و محبت مادرانه را. اما پدر جوان و همسر فداکار چند روز است که نگران است، نگران خانواده کوچکش، نگران حال مادر و فرزند. ناراحت از وضع پیش آمده، نمیداند مقصر کیست، فرقی هم نمیکند، خودش میگوید همه این سختی و هزینهها فدای سر زن و بچهام، فقط آرزو دارم خیلی زود سه نفرمان دور هم جمع شویم با حال خوب... در ادامه گفتوگوی «شهروند» را با پدر این خانواده میخوانید...
ماجرا از کجا آغاز شد؟همسر من قرار بود بیستوپنجم این ماه فارغ شود. من و همسرم هشتم مهر ماه بود که به پزشک متخصصش مراجعه کردیم. او بعد از ویزیت به ما گفت که حال همسرم خوب است و تاریخ ٢٥ مهر را برای انجام سزارین اعلام کرد. ما هم به خانه آمدیم. ولی بعد از چند ساعت حال او بد شد. کیسه آبش پاره شد. من هم او را بلافاصله با اورژانس به بیمارستان رساندم. همان بیمارستانی که پزشک همسرم عمل زایمان را انجام میداد. حدود ساعت ٢ و ٥٠ دقیقه صبح بود. از بیمارستان چندبار با پزشک همسرم که پزشک سرشناسی است، تماس گرفتند؛ اما او جواب نداد. حال زنم وخیم بود و باید هر چه زودتر عمل میشد. من اصرار داشتم که پزشک خودش این جراحی را انجام دهد؛ اما او حتی تلفن را هم جواب نداد. مسئولان بیمارستان به ما گفتند که او سرماخورده و به همین دلیل هم نمیتواند سر عمل حاضر شود. آخر همسرم توسط یک پزشک دیگری تحت عمل جراحی قرار گرفت.
اصرار شما برای جراحی توسط آن پزشک دلیل خاصی داشت؟بله؛ همسر من دوست داشت دوران بارداریاش تحت نظر این پزشک سرشناس باشد. من هم قبول کردم. ما ٩ ماه از غرب به شرق تهران میرفتیم تا همسرم تحت نظر پزشکی باشد که دوست دارد؛ وگرنه منزل ما غرب تهران است و خیلی سخت بود که این مدت این فاصله را طی کنیم.
از کی حال همسرتان وخیم شد؟ فردای زایمان، یعنی ظهر نهم مهرماه همسرم از بیمارستان مرخص شد. من هم همه صورتحساب را پرداخت کردم و به خانه آمدیم. اما زنم حالش خوب نبود، شکمش ورم داشت، با بیمارستان تماس گرفتم و موضوع را گفتم، ولی آنها در جواب به من گفتند که این از عوارض پس از سزارین است و با راه رفتن خوب میشود. دو روز به همین منوال گذشت و او حالش هر لحظه بدتر میشد، ١٣ مهرماه ساعت ٢ شب همسرم از حال رفت. من او را دوباره به همان بیمارستان بردم. تا ساعت ٦ صبح منتظر بودیم تا پزشک همسرم او را ویزیت کند؛ اما خبری از او نشد. پزشک اورژانس بیمارستان دستور عکس نوشت. وقتی عکس شکم همسرم را دیدند، او را سریع به اتاق عمل بردند. ٥ تا ٦ ساعت طول کشید و من هم بیخبر از همهجا و فقط منتظر بودم تا پزشکش را ببینم و از حال او باخبر شوم. وقتی همسرم از اتاق عمل بیرون آمد، او را دیدم، بههوش بود، اما شکمش را پانسمان کرده بودند. مسئولان بیمارستان من را به اتاقی بردند که تعدادی از پزشکان در آنجا حضور داشتند. پزشک سرشناس هم که گفته بودند سرما خورده در آن جلسه بود.
در آن جلسه به شما چه گفتند؟به من گفتند که همسرم دچار نکروز روده شده و ورم شکم او هم به همین دلیل بوده است.
توضیح بیشتری به شما ندادند؟گفتند روده همسر شما به دلیل خارج نشدن گاز معده دچار این عارضه شده و این مشکل نادری است که متاسفانه برای همسر من اتفاق افتاده است. البته من از چند متخصص دیگر هم پیگیری کردم. آنها به من گفتند چنین چیزی غیرممکن است. روده به دلیل گاز معده سیاه نمیشود و به احتمال زیاد هنگام سزارین تیغ یا قیچی با روده برخورد کرده و باعث جراحت شده که جراح متوجه آن نشده است.
یعنی همسر شما قربانی قصور پزشکی شده است؟اینطور که پزشکان متخصص به من گفتند، بله؛ همسر من به دلیل بیاحتیاطی یا همان قصور پزشکی دچار این مشکل شد، اما پزشکان بیمارستانی که همسرم در آن فارغ شد، نظر دیگری دارند.
شما در آن جلسه علت غیبت پزشک سرشناس را برای انجام عمل سزارین همسرتان جویا نشدید؟اتفاقا نخستین حرفی که زدم همین بود، اما آن خانم دکتر با خونسردی تمام به من گفت ما هم آدم هستیم دیگر، سرما میخوریم و مریض میشویم. جالب است شبی که همسرم دردش گرفت فقط ٨ ساعت از حضور ما در مطب این پزشک میگذشت. وقتی ما در مطب او بودیم، هیچ نشانهای از سرماخوردگی نداشت. در عرض ٨ ساعت سرما خورد و حالش آنقدر وخیم شد که نمیتوانست جواب تلفن بیمارستان را بدهد. من همه اینها را در آن جلسه به او گفتم ولی او فقط حرف خودش را زد و گفت من سرما خوردم و نمیتوانستم برای سزارین به بیمارستان بیایم.
چه شد که تصمیم گرفتید، همسرتان را به بیمارستان دیگری منتقل کنید؟در همان جلسه به من گفتند با توجه به وضع جسمانی همسرم، باید به بیمارستان مجهزتری منتقل شود. من هم چارهای نداشتم، باید قبول میکردم. البته کارهای انتقال همسرم خیلی زود انجام شد. شاید باورتان نشود، ولی همسر من یک ساعت بعد از بیرون آمدن از اتاق عمل با آمبولانس به بیمارستانی که مد نظر آنها بود، منتقل شد. عجله آنها برای انتقال همسرم خیلی عجیب بود.
الان وضع همسرتان چطور است؟در ICU بستری است. شکمش هم باز است. پزشک معالجش به من گفت تا مطمئن نشود که روده و شکمش هیچ عفونتی ندارد، شکم او را بخیه نمیزند.
در این مدت چقدر هزینه کردید؟٤ میلیون و ٦٠٠هزار تومان که برای سزارین همسرم دادم. در این بیمارستان هم تا الان ٢٠میلیون تومان پرداخت کردهام. هرشب بستری در ICU این بیمارستان ٢ و نیممیلیون تومان هزینه دارد. آنطور که من از پرستارهای این بیمارستان پرسیدم باید حداقل ٤٠میلیون تومان دیگر هم بپردازم. من یک کارمندم با ماهی ٣میلیون و ٥٠٠هزار تومان حقوق. تهیه این پول برای من غیرممکن است. یک زایمان ساده چه بر سر ما آورد.
شما از بیمارستان یا پزشک همسرتان شکایت هم کردید؟هنوز نه، من در این چند روز نگران حال همسرم بودم. الان بچه من ١٠ روزه است. ولی هنوز شیر مادرش را نخورده است. زردی گرفته و در بیمارستان دیگری بستری است. واقعا شرایط سختی است. الان چند روز است که زندگی من مختل شده است. چه کسی پاسخگوی خسارتهای مادی و روحی من، همسر و فرزندم است.
و حرف آخر؟حرفی ندارم. فقط آرزو میکنم خیلی زود هرسه نفرمان دور هم جمع شویم و حال خوبی داشته باشیم.
نمیدونم چرا هیچ محکمه عادلانه ایی برای این قشر وجود نداره.
از مردم عادی گرفته تا مسئولین همه به این قشر باج میدن.
کاش رسیدگی به جون مردم مثل مسایل حاشیه ایی تو این کشور اهمیت داشت.
مسئولیت پذیری در مملکت ما صفر است.
پزشک اگر درآمد بالایی دارد حقش هست ولی در صورتی که خیلی مسئولانه با بیمارش برخورد کند
کلا در بیمارستان ها چیزی به اسم زایمان طبیعی نیست. روز تولد نوزاد رو تقویم کاری خانم دکتر مشخص می کنه. بعد هم که بچه به دنیا میاد باید تو دستگاه بمونه تا برسه. یعنی یه فرایند ساده زایمان که از زمان حضرت آدم به صورت طبیعی انجام میشده الان افتاده دست پزشکان با آمار بالای قصور و حتی می تونم بگم جنایت پزشکی.
این بی اعتنایی های این قشر داره رواج پیدا میکنه