
قبلا شاید چشم که میچرخاندید، تکوتوک چشمتان به دستفروشهایی میافتاد که گوشه و کنار خیابان بساط پهن کردهاند. تعدادشان آنقدر کم بود که نه گلهای بود از سوی مردم و نه شکایتی از سوی مغازهداران. میگفتند روزی را خدا میرساند. یکی با دستفروشی و دیگری در کسوت کاسب؛ اما حالا انگار شرایط اقتصادی چنان عرصه را بر همه تنگ کرده که گاهی مغازهدارها هم در روزهای آخر سال و مناسبتهای اینچنینی ترجیح میدهند برخی از اقلام خود را بساط کنند و بفروشند؛ اما چرا دستفروشی به انتخاب تعداد بالایی از مردم تبدیل شده؟ چرا نه دستفروشان از شرایطشان راضیاند و نه مغازهدارها دلِ خوشی از دستفروشان دارند؟ چندی پس از آنکه امیر احمدی در راسته جمهوری بهخاطر جمعکردن بساطش از سوی مأموران شهرداری، خودسوزی کرد، کمپینی در حمایت از دستفروشان شکل گرفت.