ذات موسيقي پاپ شهرت ناگهاني است. شهرتي كه تا حدود زيادي نيازمند وجه تمايز با موسيقي مرسوم است نه لزوما ارايه هنرمندانه موسيقي. اين موضوع را ميشود با نگاهي به نام خوانندههايي كه در همين يك دهه اخير اسم و رسمي براي خود به دست آوردهاند تصديق كرد. با اين وجود برخي چهرههاي موسيقي پاپ هستند كه مشهور شدنشان ناگهانيتر از بسياري خوانندگان ديگر است. شهرام شكوهي احتمالا يكي از همين نامهاست.
همين چهار سال پيش شكوهي با آن صداي خاص و پر تحرير (به قول زندهياد استاد همايون خرم شبهتحرير) و با تلفيق موسيقي ايراني و اسپانيولي، آلبوم «مدارا» را وارد بازار كرد. همان يك آلبوم آنقدر متمايز از موسيقي پاپ مرسوم بود كه نام خواننده مدارا را بر سر زبانها بيندازد. او حالا يكي از خوانندگان پرطرفدار موسيقي پاپ است و به تازگي آلبوم سوم خودش را وارد بازار كرده. «اعتماد» به بهانه انتشار آلبوم «تا نفس هست» با شهرام شكوهي گفتوگو كرده است.
به نظر ميرسد آلبوم تا نفس هست با وجود تفاوتي كه با دو كار قبلي شما (مدارا و كولي عشق) دارد به نوعي به فضاي مدارا بازگشته. خودتان با اين نظر موافقيد؟بله. تلاش من و همه دوستاني كه در همراهي با من در تهيه اين آلبوم نقش داشتند، اين بود كه بر خلاف دو آلبوم قبلي تنوع سليقهها را در در نظر بگيريم. البته اصلا منظورم اين نيست كه در آلبوم مدارا و كولي عشق به اين موضوع توجه نكرديم بلكه سعي كرديم توجهمان به اين مساله بيشتر از دو تجربه قبلي باشد. از طرف ديگر سعي كردم در مقايسه با آلبوم «كولي عشق» نقش خودم را در آلبوم كمرنگتر كنم. به اين معنا كه بيشتر بار ترانه و ملودي را از روي دوش خودم بردارم و با اين كار تنوع را در كار بالاتر ببرم. با اين وجود اما باز هم مثل هميشه سعي كردم كاري نكنم كه امضاي شهرام شكوهي در آلبوم كمرنگ شود. به بيان بهتر سعي كردم استايل خودم را حفظ كنم و گمان ميكنم به اين هدف رسيده باشم. در مورد سوالتان هم بايد بگويم با نظرتان موافقم و البته اين كار به معناي تكرار نيست. من سعي كردم فضايي را كه در آلبوم «مدارا» به وجود آمده بود در اين كار گسترش دهم. اميدوارم به اين هدف هم رسيده باشم.
مدت به نسبت زيادي از آخرين اجراي شما در تهران گذشته است. حالا كه آلبوم منتشر شده براي برگزاري كنسرت در تهران برنامهاي نداريد؟١٩ و ٢٠ شهريورماه در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللي تهران با اجراي قطعاتي از آلبوم جديد روي صحنه خواهيم رفت و بعد از آن هم در شهرستانها به ديدار مخاطبان ميرويم.
بگذاريد به سراغ آلبوم اولتان برويم كه با توجه به گذشت چند سال از انتشارش بهتر ميتوان با نگاهي نقادانه قضاوتش كرد. هنوز كه هنوز است به نظر عده بسياري قطعه اسيري از آلبوم «مدارا» كه نخستين آلبوم شما بود هيتترين كار شهرام شكوهي به حساب ميآيد. به نظر خودتان چرا قطعه اسيري در آلبوم اولتان تا اين حد مورد توجه قرار گرفت؟ ميتوان گفت در لحظه خلق ملودي آن كار موضعي الهامگونه داشتيد؟ميتواند اين طور باشد. معمولا به اين صورت است كه آهنگهايي مانند «دل ديوونه يا اسيري» زمان ساخت آنها خيلي همهچيز دست خودم نبود. نميدانم چطور بيان كنم، يكي مثل من كه خيلي علمي با موسيقي برخورد نكرده است، نميتواند مانند فلان آهنگساز يا ترانهسرا روي قسمتهايي به شكل فني يا ويژهاي كار كند يا مدعي چنين برخوردي باشد. يادم هست كه خيلي از دوستان ترانهسرا به من ميگفتند اگر كمي بيشتر روي اين ترانه كار ميكردي شاهكار ميشد و اثر ماندگاري ميشد اما من اعتقادم بر اين است كه اگر ويرايش ميشد لزوما كار بهتري نميشد. ممكن بود با ويرايش آن حسي را كه در كار است از بين ميبردم. اين قبيل كارها ميآيد و من هم ارايه ميدهم و حالا اين شانس هم وجود دارد كه مردم از اين كارها استقبال كنند.
نمونههاي زيادي از خوانندههايي كه در ايران خوب كار ميكنند و فرصتي براي مطرح شدن ندارند، وجود دارد. البته دلايل اين استعدادسوزي هم متفاوت است. به نظر خودتان به چه دليلي كارهايتان يكباره مورد توجه مردم قرار گرفتند؟بدون هيچ ادعايي من فكر ميكنم يكي از فاكتورهاي اصلي رسيدن به اين مرحله، صداي خودم بود. راستش من موسيقي ايراني گوش نميكردم آن هم در آن دورهاي كه خيلي از دوستان هر موسيقي را گوش ميكردند. البته منظورم از موسيقي ايراني، موسيقي پاپ خارج از كشور است. اميدوارم چيزي كه ميگويم باعث نارحتي يا رنجش كسي نشود، اما بعضي از دوستان از كساني كه در آن سمت كار ميكردند براي خودشان الگوهايي گرفته بودند.
اين الگو گرفتن باعث تقليد ميشود، چون بعد از مدتي ملكه ذهن ميشود كه به طور ناخودآگاه به سمت تقليد از فلان خواننده حركت ميكند. حتي وقتي ميپرسي چرا مانند فلان خواننده ميخواني در جواب ميگويد «نه من مانند كسي نميخوانم باور كن صدام شبيه فلان خواننده است». به دليل اينكه در ناخودآگاهش شكل گرفته، حنجره بدون اينكه اختيار يا تصميمي داشته باشه صدايي شبيه ديگري درست ميكند. اما من نه گوش ميكردم و نه كسي برايم اسطوره بود كه بخواهم از كسي تاثير بگيرم. واقعيت اين است كه من حتي صداي خودم را صداي خوانندگي نميدانستم. اين طور شد كه با همين صداي ضعيف، قوي يا هرچه كه بود شروع به كار كردم.
در اين بين عنصر متفاوت در كار شما تلفيق پاپيولار موسيقي ايراني و اسپانيايي بود؟همين را ميخواهم بگويم. در موسيقي پاپ ايراني امروز - منظورم خوانندههايي است كه به طور معمول كنسرت برگزار ميكنند و مطرح هستند- شما حتما عنصري به اسم هوش را ميبينيد. بگذاريد مثال بزنم: نوع استفاده از لحن نوحه در كارهاي بنيامين و رضا صادقي نمونهاي از اين هوش است، منظورم البته فقط نوع الهام و لحني است كه از نوحه گرفتند، نميگويم اينها نوحه ميخوانند. اين ايده گرفتن از نوحه نشاندهنده هوش اين دو نفر است. يا حتي نوع كارهاي محسن يگانه كه از كارهاي يوناني ايده گرفته، ممكن است كسي اين را ايراد قلمداد كند ولي به نظرم ايشان خيلي باهوش هستند. طوري كه حتي اگر شما ملودياي كه يگانه از آن الهام گرفته را بشنويد ممكن است بگوييد: كار محسن يگانه بهتر و زيباتر بوده. اين نشان ميدهد كسي كه اين كار را انجام داده بسيار باهوش بوده است.
حالا بايد بپردازيم به اين موضوع كه شهرام شكوهي از هوشش در چه مسيري استفاده كرد تا ديده شود؟من خودم را آدم باهوشي نميدانم اما از يك فاكتور مهم استفاده كردم؛ در موسيقي پاپ داخلي كمتر به موسيقي ايراني توجه شده است. اگر توجه كرده باشيد الان گرايش به سمت موسيقي تركي، عربي يا يوناني خيلي زياد شده، حتي در كارهاي بچههايي كه جزو برترينهاي موسيقي پاپ هستند. وقتي موسيقي اين افراد را گوش ميدهيد به نظرتان خيلي شبيه موسيقي تركي يا موسيقي عربي و يوناني است. هيچ كدام از دوستان سمت موسيقي ايراني نرفتند. من هم البته به طور كامل به موسيقي ايراني نپرداختم زيرا هميشه فكر ميكردم موسيقي ايراني به تنهايي جواب نميدهد.
خب واقعيتش هم همين است، اگر فقط موسيقي ايراني ميخواندم احتمالا جواب نميگرفتم. من اين دو موسيقي را تركيب كردم، يعني دو نوع موسيقياي كه گوش مردم به آن عادت دارد: موسيقي ايراني و موسيقي اسپانيش. موسيقي اسپانيش را خيلي از ايرانيها -خصوصا طيف هم سنهاي خودم- دوست دارند. به اتفاق دوست هنرمندم آقاي كاشانيها بين اين دو سبك پيوند برقرار كرديم كه به نظر اين تركيب جواب داد، چون نه به گوش ايراني غريبه بود و نه به گوش خارجيهايي كه شنونده موسيقي من بودند. بازخوردهايي از خارج از كشور داشتم كه مثبت بودند. رايزن فرهنگي اسپانيا كه به يكي از كنسرت ايم آمده بود وقتي كار من را شنيد خيلي خوشش آمد. برايش جالب بود موسيقياي كه رنگ و بوي فلامنكو را دارد با تحرير ايراني بشنود. او كه آگاه نيست اينها شبه تحرير هستند، تصور ميكند اين موسيقي فلامنكويي است كه رويش آواز ايراني خوانده شده است. اين اتفاقها براي مردم هم جالب بود.
در سايت رسمي شما يادداشتي ديدم: «تنها دلخوشي من اين است كه گاهي حرف دل شما عزيزان را ميخوانم، در غمهايتان شريك ميشوم و سهم ما از شاديهايتان همين دلخوشي بس است. » ميخواهم بپرسم غايت موسيقي شما چيست؟ به نظرم الان كه هم شهرت داريد و هم مخارج زندگيتان را از راه موسيقي تامين ميكنيد زمان مناسبي براي پرسيدن چنين سوالي است...اگر موسيقي را به يك دريا تشبيه كنيم من هنوز شنهاي ساحلش را هم لمس نكردم، واقعيت اين است كه موسيقي مقولهاي عظيم است كه انتها ندارد اما اگر من جايي احساس كنم حرفي براي گفتن ندارم برايم نقطه اي و سكون است.
نكته جالب در مورد شما اين است كه برخي افراد بعد از شنيدن آلبوم دومتان گفتند شهرام شكوهي اسير تكرار شده. خودتان با اين حرف موافقيد؟يادم هست چند سال پيش ماكت بسيار بيكيفيتي از يكي از كارهايم به اسم «فريب»، در بين مردم پخش شد، ما دوسال بعدش آن را به شكلي قابل قبول آماده و پخش كرديم. نظرهاي زيادي نوشته شده بود كه من معمولا بيشتر آنها را ميخوانم، خيليها گفته بودند كه تكرار كارهاي قبلي است. من آلبومهاي كمي دارم و چند تك آهنگ، كه اتفاقا آهنگهايم بيشترشان با آلبومهايم متفاوت است. مثلا آهنگ «خيال كن» فقط با يك پيانو است يا كار ديگري دارم كه تمام موسيقي الكترونيك بود و شاد به حساب ميآمد. منظورم اين است كه من كارهاي زيادي ارايه ندادم اما خيليها نوشته بودند شكوهي به ورطه تكرار افتاده، اين هم يك علامت خطر است و هم اين سوال را براي من پيش ميآورد كه مني كه تازه در موسيقي پاپ مطرح شدم چه كاري بايد انجام دهم تا تكرار به حساب نيايد. بايد صدام را عوض كنم يا نوع موسيقياي كه كار ميكنم، چه كار خاصي ميتوانم انجام دهم يا به عبارت ديگر چه اتفاقي بايد براي من شكل بگيرد كه به من انگ تكرار نزنند. به نظرم اين خيلي چيز ترسناكي است.
البته ميشود از اين موضوع صرف نظر كرد چون هميشه انتقاد وجود دارد...بله انتقاد هميشه وجود دارد و در اين چند سال من هم عادت كردم. اوايل جدي نميگرفتم و بعدها برايم جديتر شد. من اگر احساس كنم انتقاد پايه و اساس منطقي و درستي دارد و از روي دلسوزي است حتما توجه ميكنم. نظرات را ميشنوم و نظر خودمم را هم بيان ميكنم. ممكن است بعضي از انتقادها راهگشا باشد، ولي از آن طرف تخريب در قالب نقد هم خيلي متداول است. البته با توجه به موسيقي و نوع صدا و خواندن من اين تخريبها بيشتر هم خواهد شد، با اين خصوصيات كارهاي من خيلي راحت ميشود تخريب را در قالب انتقادها بيان كرد. من هم مانند بعضي از دوستان ارتش سايبري ندارم تا هر منتقدي را آنچنان مورد حمله قرار دهم كه ديگر جرات نكند انتقادي داشته باشد. اين صحبتها باعث شد به ورطه تكرار نيفتادن براي من دغدغه شود و به اين فكر كنم كه علاجش چيست، اما هر چقدر فكر كردم به نتيجهاي نرسيدم، من نميتوانم استايل موسيقي خودم را عوض كنم، نميتوانم بروم راك بخوانم براي اينكه تكراري نشوم، ولي سعي ميكنم تلاشهاي مثبتي براي رفع اين انتقاد انجام دهم.
همانطور كه خودتان گفتيد كار شما متفاوت و جديد است بنابراين هنوز جاي تكرار دارد. بگذاريد من به نوع ديگري و در فضاي ديگري از شما انتقاد كنم. خاطرم هست شما كاري براي سريالي در شبكه پنج خوانده بوديد كه با كمال احترام اصلا جذاب نبود. از تحريرهاي فلامنكويي شما خبري نبود. به نظر ميرسد در اين مواقع تكرار لازم است. بسياري از مخاطبان شما علاقهمندند شهرام شكوهي را در قالب خودش بشنوند. اما چرا شما در آن قطعه اصلا شبيه خودتان نبوديد؟آهنگي كه به آن اشاره كرديد قطعهاي است كه قرار بود در آلبوم من باشد آن هم يك تنظيم متفاوت. تنظيم فلامنكو بود و نوع خواندنش هم خيلي فرق ميكرد البته غير از جاهايي كه خيلي آوازي شده بود. همانطور كه در مورد موفقيت آلبومم گفتم تركيب موسيقي ايراني با موسيقي فلامنكو ميتواند به شكلهاي متفاوتي انجام گيرد. به عنوان مثال شما ميگوييد تحرير فلامنكويي اما من خيلي از جاها اين كار را نميكنم. آن تركيبي كه شما از تركيب صداي گيتار و آواز ميشنويد باعث ميشود شما فكر كنيد اين نوع جديدي از خواندن است، من در همان كاري كه شما ميگوييد دشتي ميخواندم.
ترانه چقدر در كارهاي شهرام شكوهي نقش دارد؟ خوشبختانه شما جزو خوانندگاني هستيد كه نفرين در كارهايتان جاي ندارد ومثل عدهاي نفرين نميكنيد و نميگوييد رگت را بزن...مربع ملودي، ترانه، تنظيم و خواندن خيلي مهم است، البته قبلا مثلث بود. اين چيزي است كه هر كدام از اضلاعش بايد قوي هماهنگ باشد. اجزا بايد با هم جور باشد. يعني اگر شما ملودي و تنظيم خوب و صداي باكيفيتي هم داشته باشيد اما ترانه خوبي نداشته باشيد كارتان ميلنگد. من خيلي به اين اعتقاد ندارم كه بعضيها ميگويند ترانه حتما بايد فاخر باشد و فلان ترانه سرا آن را بسرايد. چيزي كه در مورد ترانه من را قلقلك ميدهد داستانگو بودن است، من دوست دارم ترانهام داستانگو باشد.
يعني ترانه روايي و داستانگو كه مخاطب ايراني در فيلم هم نشان داده اين داستانگو بودن را دوست دارد...بله حداقل يك چيزي... يك نشانهاي در ترانه شما وجود داشته باشد. من در آلبوم «مدارا» آهنگ «اسيري» داستاني را تعريف نكردهام.