فرارو - بهتازگی دو برنامه پرمخاطب مهمانانی ویژه داشتهاند. برنامه «ماه عسل» با اجرای احسان علیخانی در ماه رمضان و برنامه «خندوانه» با اجرای رامبد جوان که پنجشنبهشب گذشته روی آنتن رفت. مهمانان هر دو این برنامهها مهاجران افغانستانی در ایران بودند. مهمان ویژه «ماه عسل» شاعر برجسته افغانستانی، محمدکاظم کاظمی بود و مهمانان ویژه «خندوانه»، محمدسرور رجایی و عارف جعفری، هر دو از شعرای بنام افغانستانی ساکن ایران.
افغانستانیها در طول چهار دهه حضورشان در ایران کمتر فرصت حضور در چنین برنامههایی را داشتند. آیا حضور مهاجران افغانستانی در صداوسیمانشان از تغییر دیدگاهها دارد؟ آیا ایندست اقدامات را باید مثبت تلقی کرد؟ امیر هاشمیمقدم -دانشجوی دکترای انسانشناسی و پژوهشگر حوزه افغانستان- میگوید "اگر قرار باشد پس از پخش چنین برنامههایی، آنها فراموش شوند دستاوردی نداشتهاند. اینکار باید تبدیل به یک جریان شود".
هاشمیمقدم در گفتگو با فرارو اظهار کرد: شاید هنوز کمی زود باشد که نتیجه بگیریم دیدگاه کلی رسانه ملی در این زمینه تغییر کرده است. اما بههرحال این دو رویداد را باید به فال نیک گرفت. آن هم دو برنامه بسیار پر مخاطب با فاصلهای اندک نسبت به یکدیگر روی آنتن میروند. اما اگر قرار باشد این دو برنامه پخش شود و بعداً دوباره به فراموشی سپرده شده و تبدیل به جریان نشود، یا نگاه قدیمی رسانه ملی نسبت به اتباع افغانستان همچنان تداوم یابد، دستاورد چندانی نخواهد داشت. تلاشهای شبانهروزیای که برای ضبط و پخش این برنامهها کشیده شد نیز از بین میرود.
نگاه منفی صداوسیما به افغانستانیها
وی در پاسخ به این سئوال که نگاه قدیمی سیمای ملی به مهاجرین افغانستان چگونه بوده است گفت: موارد زیادی را میتوان در برنامههای رسانه ملی دید که نگاه منفی به افغانستانیها را تقویت میکند. یکی در سریالها و فیلمهایی که لهجه افغانستانیها مایه طنز میشود. یعنی پدیدهای که درباره گویشها و لهجههای مناطق مختلف ایران هم گاهی در سریالها و فیلمها دیده میشود. البته صحبتکردن به لهجهها و گویشهای مختلف ایرادی ندارد؛ به خودیِخود سودمند هم هست که مردم مناطق دیگر با این تنوع آشنا میشوند. مشکل آنجاست که این لهجه و گویش بشود اصلیترین تم طنز. نکته دیگر درباره اتباع افغانستانی در فیلمها و سریالهای ایرانی، کارگر، نگهبان و بیسواد نشان دادن آنهاست. باید بپذیریم که کارگر و نگهبان بودنشان عموماً درست است؛ اما بیسواد بودن همهشان نه. همین الان دوستان افغانستانیای در ایران دارم که اهل قلم و نویسندهاند، اما در خانهها نگهبانی میدهند؛ آن هم قاچاقی. درصد بالایی از افغانستانیهایی که به ایران آمدهاند، تحصیلات یا تواناییهای تخصصی بالایی دارند. اما در اینجا مجبورند تن به کارهای دشواری بدهند که ایرانیها کمتر به سراغشان میروند. بسیاریشان چندین سال در ایران به این کارها مشغولاند و بعد بار سفرشان را به کشورهای دیگر میبندند. اما خوشبختانه یا شوربختانه در آنجا بر اساس تحصیلات و تخصصشان کار مییابند. خوشبختانه از آنجهت که کار متناسب توانایی و استعدادشان را مییابند و شوربختانه از آن جهت که ما چشممان را به روی این استعدادهایشان میبندیم و این فرصتها را خودمان از دست میدهیم. با همه اینها متهم میشوند به اینکه فرصتهای شغلی ایرانیان را میگیرند.
مقدم در ادامه و با انتقاد از آماری در گزارشِ یکی از منابع خبری تصریح کرد: در همین باره اشاره کنم به گزارشی که چند روز پیش یک سایت خبری تهیه کرده و در آن بدون استناد به هیچ آمار و ارقامی، همین اتهام قدیمی را به افغانستانیهای ساکن ایران وارد میکند. از سال 1387 که یکی از نخستین پژوهشهای آماری و علمی را درباره کارگران افغانستانی در ایران انجام دادم تا همین لحظه که همچنان داده و آمار و ارقام در این زمینهها گردآوری میکنم، هرگز چنین اتهامی برایم اثبات که نشده، هیچ، خلاف آن نیز اثباتپذیر است. این را بارها در گزارشهای رسمی پژوهشهایی که برای سازمانهای مختلف انجام دادهام، یادداشتهایی که در روزنامهها نوشتهام و مصاحبههایی که با خبرگزاریها کردهام بیان داشتهام؛ اما صدای من و امثال من در میان هیاهوها و قیلوقالها گم میشود. در همین چند ماهه سال 1394 چند اتفاق درباره ارتباط کارگران افغانستانی با بازار کار ایران و دیگر کشورهای منطقه رخ داده که باید با جدیت بررسی شود. بحث آنها را در فرصتی دیگر بیان خواهم کرد.
این انسانشناس ضمن اشاره به تغییر نگاه در رسانه ملی به افغانستانیها درباره دلایل آن توضیح داد: فشار رسانهای خلاف جهت جریان که اخیراً در ایران در حال رشد است. یعنی تاکنون و البته همچنان نگاه رسانهها (بهویژه اخبار زرد روزنامهها و خبرگزاریها) به افغانستانیها منفی است. اما تلاشها و همکاریهای خود شما در «فرارو»، همکاریهای روزنامه «قانون» تا پیش از تعطیلی سال گذشتهاش، خبرگزاری ایسنا، انصافنیوز و مهمتر از همه، پرونده «جان ایران، جان افغانستان» همکارانتان در خبرگزاری «تسنیم» که بسیاری از موارد را تا به نتیجه رسیدن پیگیری میکنند. همچنین بسیاری از روشنفکران و نویسندگان ایرانی دارند سکوتشان را در برابر رفتارهایی که با افغانستانیها میشود میشکنند. یک موج دیگر هم متعلق به ایرانیهای ملیگرایی است که ایران و افغانستان را دارای هویت تاریخی، فرهنگی و ادبی یکسان میدانند که بهواسطه استعمار دو پارچه شده است. به موسساتی همچون «حامی» که حقوق افغانستانیها در ایران را بهطور جدی پیگیری میکنند نیز باید اشاره کرد. خود شخصیتهای برجسته افغانستانی در ایران نیز ارتباطاتی دارند که گاهی موثر واقع میشود. این فشارها کمکم دارد توجه رسانههای دیگر و نیز رسانه ملی را به خود جلب میکند. نمیتوان تا ابد اینها را نادیده گرفت.
چرا دعوت از مهمان افغانستانی در سیمای ملی خوب است؟
هاشمیمقدم درباره ویژگی دو برنامه ماه عسل و خندوانه درباره دعوت از میهمانان افغانستانی اظهار کرد: اول اینکه در برنامههای پرمخاطب تلویزیونی، افغانستانیها بهعنوان مهمان ویژه دعوت میشوند. دوم اینکه خود افغانستانیها این بار درباره خود و وضعیتشان صحبت میکنند نه اینکه عدهای به نمایندگی از ایشان صحبت کرده باشند. سوم همانگونه که اشاره کردم، بسیاری از ایرانیها با دیدن این دو برنامه متوجه شدند که همه افغانستانیهای ساکن ایران کارگران قاچاقی رد مرز شده نیستند. دانشجو و نویسنده و شاعر و موسیقیدان و روشنفکر هم در میانشان کم نیست. نکته بعدی به نمایش ابعاد دیگری از افغانستان، به جز جنگ و بدبختی باید اشاره کرد. رسانه ملی ما هرگاه نام افغانستان را میآورد، باید انتظار خبر درباره طالبان و انتحار و تریاک داشت. اما این برنامهها فرصتی فراهم آوردند تا لبخند افغانستانیها هم دیده شود. تا شعرای شکرشکنشان هم با قند پارسیای که بر زبان میآوردند در تداوم راه مولانای بلخی و ناصرخسرو قبادیانی و مسعود سعد سلمان و امیر علیشیر نوایی و صدها شاعر دیگر دلهای بینندگان را جلا بدهند. راستش اینها رویدادهای کوچکی نیست. اما همچنان بر این باورم که اگر تداوم نیابد و به جریان تبدیل نشود، همین زحمات هم کم کم به فراموشی سپرده میشود.
وی در مورد نتایج پخش چنین برنامههایی گفت: نتایج چنین برنامههایی میتواند بلندمدت باشد یا کوتاهمدت. برای نتایج بلندمدت باید پخش این برنامهها به جریان تبدیل شود. اما نتایج کوتاهمدت آن بازتاب مستقیمش هم بر روی بینندگان و هم بر روی خود افغانستانیها است. برای نمونه آقای محمدکاظم کاظمی میگفتند که همان شبی که پخش برنامه ماه عسل تمام شد، به راهآهن که رفتند، با ایرانیانی روبرو شدند که به سویشان آمده و میگفتند که دیدن این برنامه چقدر روی آنها اثر گذاشته و ذهنیتشان را اصلاح کرده است. دوستان افغانستانیای که مستقیم یا در شبکههای اجتماعی با ایشان در ارتباط هستم هم از این برنامهها بسیار راضی بودند. بهویژه از مسئولین و گردانندگان این برنامهها و در رأس آنها از رامبد جوان هم سپاسگزار بودند. بنابراین تا اینجا یک گروه ایرانی داریم که نگاهش نسبت به افغانستانیها تغییر مثبت کرده و یک گروه افغانستانیای که بالاخره باور کرده در میان رسانهها هم پیدا میشوند که اجازه بدهند اینها حرفشان را بزنند. صفحات بسیاری از افغانستانیها در فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی پر بود درباره این اتفاق بزرگ.
این پژوهشگر حوزه افغانستان در ادامه گفت: اما متاسفانه گروه سومی هم هست که نمیتوان به سادگی از کنارش رد شد. تعداد قابل توجهی کامنت که مخالف اختصاص این برنامه به افغانستانیها بودند و حتی بسیاریشان کار را به توهین مستقیم کشاندند. اینها همانهایی هستند که بسیاری از رسانهها و روزنامههایی که اخلاق برایشان در اولویت نیست، برای ارضاء و جلب توجهشان، تیتر و گزارشهای توهینآمیز درباره افغانستانیها تهیه میکنند. این افراد یکی از عمدهترین گروههای هدف ما هستند که تلاش میکنیم نگاهشان را اصلاح کنیم.
وی درباره عواملی که ایجادکننده مواضع سخت و توهینآمیز به افغانستانیها بوده است توضیح داد: عوامل متعددی مانند جرایم، ربودن فرصتهای شغلی، حمله افغانها به پایتخت صفویان در اصفهان(!)، استفاده از امکانات کشور و مواردی دیگر که درباره تکتک آنها بارها نوشته و گفتهام در این زمینه اثرگذارند. این عوامل بیش از آنکه در واقعیت ریشه داشته باشند، در بازنمایی ما از آنها ریشه دارند...
این انسانشناس در پاسخ به سئوال "یعنی حتی حمله افغانها به اصفهان و سرنگونی سلسله صفوی هم ریشه در واقعیت ندارد؟" اظهار کرد: البته که واقعی است؛ اما ما در تاریخمان صرفاً بخشهایی از آنرا بیان میکنیم که مظلومنمایی کرده باشیم. چه بر سر افغانها آوردیم که این حادثه رخ داد و پس از حملهشان به جای دفاع، چه واکنشهای خرافیای داشتیم، و اینکه این افغانها یک گروه قومی افغانستان امروزی بودند و در جنگ بین نادرشاه و افغانان، دیگر اقوام افغانستان جزو بدنه اصلی سپاه نادر بودند را نادیده میگیریم. چون در اینباره پیش از این بارها توضیح دادهام و برای آنکه از بحث بیرون نرویم، پیشنهاد میکنم کتاب «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی» خوانده شود.
سهدهه ویرانی
وی تصریح کرد: در ادامه پاسخ قبلیام توجه داشته باشیم که بههرحال رسانههای ما برای بیش از سهدهه از افغانستانیها چهرهای نادرست به نمایش گذاشتهاند. نباید انتظار داشته باشیم با یکی دو برنامه همه آنچه رسانهها ویران کردند درست شود. اما اخلاقاً و منطقاً انتظار میرود رسانهها دستکم ویرانههای خودشان را بازسازی کنند. همچنین در کنار این برنامهها و معدود رسانههایی مانند شما که نگاه انسانی و برابر به افغانستانیها دارند، همچنان غلبه و بلندگو در دست جریان مقابل است. تا آنها فعالاند، خوراک مسموم برای توهینکنندگان هم وجود دارد.
وی همچنین با اشاره به نگاه از بالا به پایین به افغانستانیها اظهار: همه اینها باعث آفرینش مسئلهای شده که سرور رجایی در برنامه خندوانه به درستی به آن اشاره کرد و آن، نگاه از بالا به پایین برخی ایرانیها به افغانستانیها است. تا رسانههای ما، کتابهای درسی ما، کتابهای تاریخی ما، روشنفکران ما و همه آنهایی که از دستشان بر میآید، موارد گفته شده در بالا را برای مخاطبانشان شرح ندهند و ابهامات را از میان بر ندارند، از بین رفتن چنین نگاههای بالا به پایینی که گاه به طرد و توهین میانجامد، خیال خام است.
امیر هاشمیمقدم در انتها گفت: در پایان لازم میدانم چه از سوی خودم و دیگر ایرانیان برابریخواه، و چه از سوی دوستان افغانستانیای که دیدگاههایشان را در طول این یک روز شنیده یا خواندهام، از همه برگزار کنندگان و مسئولین برنامههای ماه عسل و خندوانه، بهویژه رامبد جوان که شگفتی آفرید، سپاسگزاری کنم.
کار درست انساني ملي وراهبردي سيما بايد تداوم يابد. زيرا
1- افغان ها يکي از اقئام ايراني هستند.
2- سقوط ايران به دست افغانها در دوره صفوي نگارش انگليسي موضوع است ودر پهنه ايران هر زمان يکي از اقوام بر کشور يا قسمتي از کشور استيلا يافته اند
3- همزباني بعنوان يکي از برجسته ترين عناصر همبستگي است و با سرمايه گذاري بر روي ان رقبا ي بيگانه چون عربستان وقطر بعنوان بيگانه از افغانستان حذف ميگردند وامنيت مردم نهاد و پايدار در شرق خواهيم داشت(نفوذ وپولشان)
و.....